ما این استمرار اندیشهمان را دست هوا و هوس ندادهایم، بلکه دست تاریخمان دادهایم. در تاریخ ما خیلی خبرها است. یکی از افتخاراتم این است که به عنوان معمار به سراغ عزیزالدین نسفی از عرفای سده هفتم هجری قمری رفتم. اندیشهپردازی نسفی در زمینه معماری، زایش فضا، خلق فضا و فهم فضا، اینقدر ناب است که هنوز آدمها باید صبر کنند تا در زمینه علمی او را درک کنند. او از فضای علمی جلوتر است. یکی از نظریات فلسفی دربارهٔ حس او را در کنگرهٔ بینالمللی هیکا حدود ده سال پیش بردم و ارائه کردم. آنجا توضیح دادم که او حس را چگونه آفریده.
برای فرنگیها حیرتآور بود که بدانند یک نفر صدها سال پیش توی ایران، آمده و حس و تجربه را به این شکل تحلیل کرده و حس برون را در مقابل حس درون آورده و یک فضای فوقالعاده عظیم در زمینه نظریهپردازی حس ساخته است. فرنگیها وقتی در مقابل حسی که نسفی توصیف کرده، کم میآورند و نمیتوانند به هیچ نقطهٔ مثبتی برسند، نام دریافتشان را میگذارند حس ششم که وجود خارجی ندارد. در حالی که در تعریف نسفی این حس تعیینکنندهٔ فکر آدمیان است.
هزار هزار از این نکتهها داریم که اگر بنشینیم و بکاوییم به چیزهای عجیبی از فرهنگمان میرسیم. مولانا بیپایان است. در کلیات شمس نکاتی پیدا میکنید که حیرتآور است. پر شمارند از اینها و اگر بتوانیم نهاد این اندیشهها را پیدا کنیم و به زبان امروزی ببینم، کار حیرتآوری کردهایم. نیاییم فقط بنشینیم بگوییم به به چقدر قشنگ گفته است. نه! آنچه گفتهاند را تجزیه تحلیل کنیم تا خود را به دانش جهانی متصل کنیم. معلوم نیست ما عقبتر از دیگران باشیم. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت هنرآنلاین، سال ۱۳۹۹)