اولین ضامن بقای بافت تاریخی آگاهی عمومی است؛ اولین اقدام همهٔ کسانی که میخواهند در جهت حفظ بافت تلاش کنند این است که مردم را به ارزش آن چیزی که در بافت تاریخی دارند آگاه کنند. ولی طبیعتاً تا بخواهد این آگاهی فراهم شود و همه از این ارزش اطلاع پیدا کنند زمان طولانی و آموزش مستمری را میطلبد.
در بعضی شهرهای پیشرفتهٔ دنیا در این زمینه اگر شهروندانش ببینند کسی آجری را از دیوار بیرون میکشد، معترض میشوند چون احساس میکنند که با این کار به ارزشهای مشترک انسانی آنها تجاوز میشود. ولی متأسفانه هنوز در ایران این چنین نیست. اگر در محلهای در بافت قدیم شهر یزد شخصی خانهٔ خودش را تخریب کند و ساختمانی چهار طبقه با نمای سنگی بسازد، آهالی آن محله خیلی به او اعتراض نمیکنند و یا نمیتوانند اعتراض کنند.
تا زمانی که به ارزش این مکانها پی نبرده باشیم چنین اتفاقاتی خواهد افتاد. بارها این مطلب را عرض کردهام که امروز اگر شخصی به شما بگوید این کتاب کهنهٔ خطی مندرسی را که دارید به من بدهید من کتاب چاپی درجهٔ یک به شما میدهم، شما این کار را نخواهید کرد. یا اگر بگوید فرش کهنهتان را به من بدهید و در ازای آن فرش ماشینی درجهٔ یک نو به شما میدهم، قطعا شما این کار را نخواهید کرد. چون هر پیرزنی در هر روستایی هم درک کرده و فهمیده که این عتیقه است و ارزش عتیقه بیشتر از نو است. اما ما این موضوع را در مورد بناهایمان نمیفهمیم. درک نمیکنیم که این بنا عتیقه است وگرنه از این ساختمانهای نو که میتوان هزارها ساخت. همه میدانند که هر چیز منحصر، نادر و تکرارناشدنی گرانقیمت است. بافت قدیم شهر یزد دیگر تکرار نمیشود و شبیه ندارد. چرا الماس این قدر گرانقیمت است؟ به خاطر نادر بودنش. بافت قدیم شهری مثل یزد هم به الماس و طلا میماند، یعنی چیزی کم و نادر است و جهت کمیابی و ارزشهای نهفته در آن به خاطر بار فرهنگی فوقالعادهای که حمل میکند موجود بسیار بسیار ارزشمندی است و آنچه که موجب تخریب آن میشود عدم آگاهی مردم نسبت به ارزشهای آن است.
البته که اگر صرف نظر از مردم، مدیران جامع نیز نسبت به این قضیه ناآگاه باشند، با توجه به قدرت و تسلطی که دارند افکار برنامههایی را که متوجه ارزشمند بودن بافت نیست در بافت پیاده میکنند و حتما موجب تخریب میشوند. پس به طریق اولی واجب است که آنها هم به نحوی از این قضایا مطلع شوند. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۱۰، سال ۱۳۹۴، به کوشش محبوبه آذرزاده و نیلوفر صالحی ابرقویی)
یکی از دوستان خراسانی ما چندی پیش تصویری را از یکی از نوشتارهای قدیمی و فیسبوکی نصرالله پورجوادی فرستاد و از ما خواست صحت آن را بررسی کنیم. (تصویر این مطلب را با کلیک بر روی این لینک میتوانید مشاهده کنید.) مضمون این نوشته اعتراض به بیتوجهی مسئولان به آرامگاههای تاریخی نواحی سنینشین خراسان بود. چکیدهٔ سخن پورجوادی در آن نوشتار این بود که حاکمان امروز ایران آگاهانه و با اغراض سیاسی به این نواحی و میراث تاریخی آن بیتوجهی میکنند. مطلب آقای پورجوادی بهانهای شد تا از دوستانی که به تازگی بعضی از بناهای تاریخی خراسان را از نزدیک دیده بودند بخواهیم راجع به این موضوع از نظرگاه خود مطلبی بنویسند. این که، فارغ از جنبهٔ سیاسی موضوع، آیا واقعاً در مرمت و نگهداری این بناها نسبت به سایر بناهای تاریخی ایران کمکاری و قصوری میتوان دریافت؟ در ادامه، اولین نوشتار از این پرونده را، به قلم رضا نیکاقبال، در وبسایت گفتار معمار میخوانید.
گروه ما به مدت هفت روز برای بازدید از بیست نقطه در محدودۀ خراسان در پاییز ۱۳۹۸ به سمت آن منطقه حرکت کرد که در این بازدید از بناهای منتسب به علمای سنی و بناهایی که در مناطق سنینشین بودند هم بازدید کردیم. در این نوشتار سعی کردم مختصری از وضعیت بناهایی که در مناطق سنینشین و منتسب به علمای سنی است را با توجه به نوشتۀ کوتاه نصرالله پورجوادی در حدود نه سال قبل شرح دهم. نصرالله پورجوادی در نوشتۀ خود اینطور اشاره میکند، بناهای معماریای که مربوط به علمای سنی در مناطق سنینشین است مورد غفلت قرار گرفته و ممکن است بیتوجهی به این جهت باشد که هر چه از ایران سنی باقیمانده به کلی نابود شود، در صورتی که در دیگر مناطق به خصوص بخشهایی که مقبولیت بیشتری در نزد شیعیان دارد بودجهٔهای بسیاری برای بازسازی مکانهای مقدس صرف میشود.
تربت شیخ احمدجام
مجموعۀ تربت شیخ احمدجام شامل تعدادی سنگ مزار به صورت منظم بعد از ورودی اصلی و گنبد فیروزشاهی در منتهیالیه شمالغربی حیاط و مزار شیخ احمدجام در حیاط اصلی روبهروی ایوان منتهی به گنبدخانه، گنبدخانه، مسجد کرمانی در شمالشرقی ایوان، بنای گنبد سفید در شمالغربی ایوان، سراچه، مسجد جامع، مسجد عتیق، بنای آبانبار و مسجد تابستانی است. در کلِ مجموعه مرمت به خوبی صورت گرفته و مسئولین مجموعه سعی میکردند در نگهداری به بهترین شکل عمل کنند، اما در قسمتی که سنگهای مزار قرار گرفتهاند، سنگها از آسیب باران و آفتاب مصون نبودند علاوه بر اینکه بر بالای سنگ مزار شیخ احمدجام درخت پستهای قرار گرفته که آسیبهایی به مزار رسانده، اما اینطور به میرسد که درخت جنبۀ مقدس دارد و قابل احترام است. در بخشهای داخلی مجموعه در برخی قسمتها لکههای رطوبت برروی سطوح قابل مشاهده بود به خصوص در مسجد جامعنو که لزوم بررسیهای بیشتر برای نگهداری و جلوگیری از آسیبهای احتمالی که قابل مشاهده نیست را میطلبد تا با توجه به مرمتی که قبلاً صورت گرفته هزینه و وقت صرف شده تلف نشود. بخشی که گنبد فیروزشاهی قرار گرفته گویا به انبار نگهداری فرش تبدیل شده بود و به مرمت نیاز داشت.
مسجد و مقبرۀ مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی
در مزار ابوبکر تایبادی همانند مزار شیخ احمدجام در مقابل ایوان منتهی به گنبدخانه درخت پستهای بر بالای مزار قرار گرفته است. با توجه به اینکه در این مجموعه مرمت صورت گرفته، اما همانند مجموعۀ شیخ احمدجام اینطور به نظر میرسد بهتر است تمهیداتی برای محافظت از سنگ مزار اندیشیده شود. در گنبدخانه بر روی ازاره، شیشههایی قرار گرفته تا علاوه بر دیوار از نوشتههای به یادگار مانده از ادوار مختلف هم محافظت شود. (تصویر شمارۀ 1) در طرفین گنبدخانه اتاقهایی بود که متأسفانه امکان بازدید از آنها فرآهم نشد.
مسجد جامع و مسجد گنبد سنگان
مسجد جامع سنگان دارای دو ایوان با اختلاف سطح یک پله از کف حیاط اصلی است. طاق ایوان جنوبی به طرفین رانش پیدا کرده که برای جلوگیری از تخریب و شکست، ایوان از دو طرف در طاقهای کناری، در دو نقطه مهار شده است. سقف ایوان شمالی با تختههای چوب پوشیده و ستونهای چوبی از آن نگهداری میکنند. برای وارد شدن به ایوان جنوبی (قبله) با توجه به اینکه ایوان فرش نشده است بایستی کفشها را در بیاوریم. در مسجد گنبد در حیاط یک ایوان مسقف چوبی قرار گرفته و بعد از حیاط داخل گنبدخانه میشویم، هر دو مسجد به لحاظ نگهداری در وضعیت مطلوبی قرار گرفته بودند.
مسجد و مدرسۀ زوزن
از مساجد دو ایوانی خراسان که طاق هر دو ایوان فرو ریخته است. بنای مسجد و مدرسه بر روی بقایای مساجد قبل از خود ساخته شده و به دلیل همزمانی با حملۀ مغول نیمهتمام رها شده است. تاریخ بنای مسجد طبق کتیبۀ موجود در بنا به 616 هـ . ق بر میگردد. آخرینبار توسط شهریار عدل بررسیهایی برای شناخت مسجد و مدرسه و به طور همزمان مرمت صورت گرفته، که در کنار عدل، لبافخانیکی کاوشهایی کرده و طی این کاوشها به نتایج ارزشمندی دست یافته، به طور نمونه محراب گچبریِ نفیسی که از یافتههای کاوش لبافخانیکی است که وضعیت نگهداری از آن چندان رضایتبخش به نظر نمیرسید. از زمانی که اقدام به مرمت بنا شده تا کنون داربستهای فلزی در محل مسجد و مدرسه بر پا است و متأسفانه باعث به وجود آمدن محدودیتهای برای بازدیدکنندگان میشود و حتی ممکن است مخاطراتی به وجود آورد.
مسجد جامع خواف
بعد از ورود به حیاط مسجد یک صُفه با اختلاف سطح کم نسبت به حیاط، روبهروی ایوان منتهی به گنبدخانه (قبله) قرار گرفته است. در جبهۀ جنوبی ایوان، اتاقهایی در دو طبقه قرار گرفته که نسبت به کاربری آنها بیاطلاعم و در جبهۀ شمالی ایوان در امتداد حیاط، ساختمان جدیدی قرار دارد که دارالحفظ مسجد است و محرابی داشت (تصویر شمارۀ 2) که دو طرف محراب جفت ستونهایی قرار داشت که در هر سمت فضایی به ابعاد محراب با دیواری روبهروی آن به ارتفاع حدود یک متر بود و اینطور به نظر میرسید که محلی برای خطبه خواندن یا اقامۀ اذان باشد. در اتاق جنوبی گنبدخانه منبر چوبیای قرار گرفته که طبق گفتۀ مسئولین مسجد قدمتاش طبق نوشتۀ روی منبر به 908 هـ . ق میرسد، متأسفانه منبر به لحاظ قرارگیری در محل بگونهای بود که مؤفق به خواندن مرقومۀ روی منبر نشدم. مسئولین مسجد جامع اینطور بیان کردند که از آستان قدس بررسیهایی بر روی منبر شده است، اما زمانیکه من منبر را دیدم وضعیت آن به لحاظ نگهداری مطلوب نبود که لزوم رسیدگی و توجه بیشتر به آن انتظار میرود.
پایانی بر یک آغاز
بیشتر آثار مورد توجه که بازسازیهایی در آنها صورت میگیرد به دلیل توجه بیشتر مردم به آنها است و اگر بخواهم نمونهای از بیتوجهی به علمای شیعه را مثال بزنم، میتوانم به بنای مقبرۀ قطبالدین حیدر در تربتحیدریه (زاوه) اشاره کنم (نصرالله پورجوادی به اشتباه قطبالدین حیدر را از علمای سنی دانسته است.) که برخی اسامی روی درِ چوبی مقبره گویا مخدوش شده بود و نحوۀ نگهداری از درِ چوبی و حتی مقبره و تزیینات گچی مطلوب نبود که این نشان میدهد توجه به مقابر یا بناها براساس نوع مذهب علما یا مردم منطقه نیست؛ بلکه ممکن است براساس دیدگاههای مسئولین مربوطه به صورت کلان به بناهای تاریخی و قوانین موجود بر نحوۀ مرمت و نگهداری از آنها باشد. به صورت کلی میتوان اینطور گفت که بایستی عموم مردم را به سمت شناخت همۀ آثار تاریخی تشویق کرد تا از این طریق تمهیدات لازم برای مرمت و نگهداری از بناها با جدیّت بررسی شود، البته شناخت سنتها و عقاید دیگر اقلیتها و احترام به آنان از موضوعات مورد اهمیت است که باعث به وجود آمدن همدلی بیشتر میشود. در پایان این نکته را یادآوری میکنم که مردم مناطق یاد شده در محرومیت به سر میبردند و با تمام مشکلاتی که زیر سایۀ بیتوجهی نسبت به آنان تحمیل شده است با گشادهرویی پذیرای ما بودند و لحظهای خنده از چهرههایشان خاموش نمیشد، اما در پشت خندههایشان نگرانیای موج میزد که همۀ اعضای گروه ما میتوانستند آن را حس کنند. قطعاً هر بنا داستانی از مردم را به همراه خود دارد که زیر خروارها تاریخ فریاد میزند، فقط گوشی میخواهد که شنوا باشد.
در شهرهایی مانند پاریس، رم و لندن که زمین بسیار گرانتر و دایرهٔ مردممداری خیلی قویتر از ایران است، مدیران شهری توانستهاند آثار تاریخی خود را حفظ کنند، چرا که در آنجا حفظ آثار تاریخی از حقوق عمومی است که بر عهدهٔ مدیریت شهری است و مدیریت شهری متولی برآوردن حقوق عمومی ساکنان شهری است، چون ابزارهای لازم را دارد. در ایران نیز شهرداری میتواند کاربری بناها را تغییر دهد و از این طریق منافع بناهای تاریخی را تأمین کند. همچنین شهرداری میتواند تراکم و معافیت بدهد. فراتر از این مسائل، در یک طرح مدیریتی به جایگاهی میتوانیم برسیم که اثر و پلاک تاریخی نسبت به یک مجموعهٔ مسکونی ارزش بیشتری داشته باشد.
{…} در چند سال آینده ما به این سمت {حفظ و نگهداری میراث معماری} میرویم و مردم ترجیح خواهند داد که یک خانهٔ تاریخی را نگه دارند تا آن را خراب کنند. این اتفاق که ما خانهٔ تاریخی را خراب میکنیم تا ساختمان بسازیم به این دلیل رخ میدهد که حال ما خوب نیست و گشنهایم؛ ولی وقتی دنبال کیفیت برویم گوهرهایی مانند خانههای تاریخی پاسخگو هستند. هرچند ممکن است آن زمان خیلی دیر باشد. (در گفتگو با سعید برآبادی، منتشر شده در ضمیمهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)
ما چه کنیم تا معماران امروز بهتر معماری کنند؟ من معتقدم یکی از اصول این است که معماران امروزمان به فرهنگ گذشته خود توجه داشته باشند. یعنی بناهای با ارزشی که هنوز وجود دارند بعضیها مانند من رسالتشان را در این میبینند که یک زبانی که تا حدی داشت از بین میرفت را زنده کنند. بعضیها هم به این نتیجه میرسند که فقط خوب است بدانند و در برخی موارد هم از آن استفاده میکنند که این هم خوب است اما مشروط بر آنکه به طور آگاهانه از آن استفاده شود.
پس بهتر است که معماری گذشتهمان را درست بشناسیم تا بتوانیم به مشتریمان کالای باکیفیتی را ارائه کنیم، اما برای این کار باید چه بکنیم؟ آیا باید نظام آموزشیمان را عوض کنیم؟ بله حتماً باید این کار را بکنیم که این بحث پیچیدهای است. اما من یک راه راحتتر را ارائه میدهم. ما باید امکان برخورد مردم با معماریهای خوب را زیاد کنیم یک دسته از این معماریهای خوب کارهای گذشتهمان است و یک دسته دیگر نیز معماریهای جدید است؛ بنابراین مردم میتوانند برج آزادی یا آثار آرشیتکتهای خوب معاصر را ببینند.
ما واقعاً آرشیتکتهای خوبی داریم و میبینیم ایران جوایز بینالمللی خوبی را به دست آورده است که نشان میدهد ما زیاد هم از معماری دنیا عقب نیستیم و دسته دیگر ابنیه و بافتهای تاریخی با ارزش ماست. اما در مورد بناهای تاریخی حرف آخرم را میزنم. اکنون که این بناها خیلی خوب هستند، در وهله اول باید بناهای خوبی که داریم را حفظ کنیم. در واقع وظیفه ما حفظ بناهای تاریخیمان است. شاید 40 یا 60 سال پیش تعداد این بناها آنقدر زیاد بود که ما میگفتیم اگر در یک خیابان کشی چند بنا هم از دست برود زیاد مهم نیست، اما امروزه دیگر چیز زیادی برای ما باقی نمانده است و به هیچ بهانهای نباید آنها را خراب کنیم. مشکلات سازهای و تأسیساتی این بناها قابل حل است و نباید آنها را تخریب کنیم. پس آخرین توصیهام این است که اگر میخواهیم شهر زنده و سرحالی داشته باشیم، یکی از مهمترین الزاماتش این است که گذشتهٔ شهر را به خوبی حفظ کنیم و باقی الزامات را نیز دیگران میدانند. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وبسایت هنرآنلاین، سال ۱۳۹۸)
صالحترین شخصی که میتواند به نگهداری درست ساختمان بپردازد همان کسی است که درون و پیرامون آن میزید. کوتاهی ساکنان و شاغلان در ساختمانهای گونهگون کشور ما در رفغ نارساییهای آنها امری غریزی و ذاتی نیست بلکه زادهٔ شرایطی است که بازار رابطههای مالی – اقتصادی و اداری – مدیریتی و جو تصنعی و ملتهب اجتماعی – ساختمانی فراهم آورده است.
از دیدگاه ما جدایی یا فاصلهٔ معماری از معمار را از راه آگاهانه مسئول کردن مردم به نگهداشت درست آنچه دارند میتوان از میان برداشت. برای این امر خطیر میتوان به ساکنان و شاغلان، مالکان و صاحبان، ابزارهای لازم فنی – اقتصادی – اجتماعی داد و همزمان با این تدبیر که راه مشارکت مستقیم شهروندان را در ساخت و نگهداشت ساختمانها هموار میکند بازار سرمایهگذاری در عرصه و اعیان را از سودجویان داخلی کوردلی که از تجربههای جهانی همین بازار تغذیه میشوند زدود.
و جز این هیچ تضمینی وجود ندارد که سودجویان در تضمین منافع مادی خویش نفوذ خود را تا حد قانونگذاری گسترش ندهند و تمامی موهبتهای خدادادی کشورمان را هزینهٔ خانهسازی – شهرسازیهای ناسنجیده نکنند. و یادمان باشد که مردم ما درحالیکه تشنهٔ خانهٔ نوساز وانمود میشوند، هیچگونه آموزشی برای تمییز آنچه که میخواهند و سنجش آنچه که دارند با آنچه را که به عالم تصوراتشان دربارهٔ خانه و شهر راه داده شده است ندارند. امروزه مردم ما به خواستههایی خام و تصورهایی ناسنجیده که به عنوان آرمانیشان میشمرند مجهز شدهاند و به دور از اندیشههایی هستند که حفاظت مستمر و بهسازی و مرمتهای دورهای خانه و مدرسه و بازار را همزمان با طراحی و اجرای ساختمان فهم میکنند. (در مقالهای با عنوان «کاربرد اندیشهها در حفاظت ثروتهای ساختمانی ایران» در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۱۶، سال ۱۳۷۱)
باید قبول کرد که زندگی در روزگار ما در کوچههای تنگ و پیچ در پیچ میسر نیست و لااقل هر کسی احتیاج دارد که از خانه تا محل کار خود را از وسیلهٔ نقلیهٔ شخصی یا عمومی استفاده کند و این مشکل را میتوان با تعریض کوچهها به حد معقول و لازم (و تا آنجا که به آثار هنری لطمه نزند) حل کرد، ولی اینکه بیایند پیرامون یک اثر را باز کنند و آن را مانند بناهای یادبود اروپایی در وسط یک میدان یا در محور یک خیابان قرار دهند کار درستی به نظر نمیآید.
معماران ایرانی مانند همشهریان عارف و روشندل خود به درون پیش از برون توجه داشتهاند و شاید جلوه و نمایش افسونکنندهٔ شاهکارهای معماری ما در همین باشد. در زبان فارسی مثلی است که میگویند هنگام بازدید فلان بنایی کلاه از سر انسان میافتد. به گمان نگارنده مورد این مثل باید محفوظ بماند.
مسجد جامع اصفهان از درون صحن جالب و محتشم است، نباید با احداث خیابانی در محور سردر، آن را تحقیر کرد یا دیوارهای خشتی و زبرهٔ پرامونش را که از روز نخست نماسازی نشده با تهی کردن پیرامون و نماسازی تصنعی و متکلف نشان داد. چهره و هیئت یک اثر را نباید مسخ کرد، ولی استفادهٔ تازه و نوین از بنایی که روزگاری بهکار ویژهای میآمده و دیگر مورد استفادهٔ آن منتفی شده، اگر منطقی و اصولی باشد معقول خواهد بود. مثلاً کاروانسراها را میتوان به آسانی به میهمانسرا تبدیل کرد. (در مقالهٔ «بیماری بلوار» در مجلهٔ هنر و مردم، ش 69، سال 1347)
شعر و معماری بخش غنی هنر و فرهنگ سرزمین ماست. فکر میکنم در این مورد تقریبا همهٔ ما متفقالقول هستیم. شعر در فرهنگ عمومی و روشنفکرانهٔ ما نفوذ زیادی داری. ما شاعران خود را میشناسیم، اشعار آنان را حفظ و دائم به آنها رجوع میکنیم. اما در مورد معماری چنین نیست. ما معماران گذشته را نمیشناسیم و برای آثارشان ارزش یا احترامی قائل نیستیم. اصولا معماری در کشور ما محصولی مصرفی تلقی میشود که بعد از مدتی میشود آن را تخریب یا بازسازی کرد. البته رشد و توسعهٔ شهر این تغییرات را الزامی میکند ولی اگر نسل جدید وظیفهٔ خود را تخریب آثار نسل قبلی بداند هیچ اثری از گذشتهها باقی نمیماند. (مقاله در شمارهٔ 21 مجلهٔ معمار، سال 1382)