آنچه من دوست دارم خلق کنم فضاهایی است که به مردم اجازه میدهد هرطور که میخواهند رفتار کنند، معماریای که به تنوع انتخابهای مردم احترام میگذارد، به جای این که {رفتارهایی خاص را} به آنها دیکته کند. هدف من طراحی یک فضای زیبا نیست، من دوست دارم فضایی بیافرینم که مردم در آن از فضا الهام بگیرند، همچنین از مردمی که در آن فضا در حال اثرگذاری بر و تأثیرپذیری از {فضا و یکدیگر} هستند. از همین طریق زندگی آنها تنوع بیشتری خواهد یافت. خلق گزینهها یا خلق فضاهایی که مردم در آنها میتوانند برای انجام کاری که دوستش دارند احساس آزادی و گشایش کنند هدف خوبی است. (در گفتوگو با Guy Horton، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ Metropolis، سال ۲۰۱۸)
برچسب: حق انتخاب
فکر میکنم چه در خانه، چه در مقیاس بزرگ در معماری باید حق انتخاب بگذاریم. فضاها چه در خانه و چه در بیرون از خانه باید آن تنوع را داشته باشند. البته اگر از نظر اقتصادی امکانش باشد، چون بعضی وقتها حرفهایی که میزنیم خوباند ولی لوکس هستند. اگر امکانش باشد میشود این خصوصی بودن و این خلوت داشتن را از طریق معماری حل کرد. یعنی معماری خوب داشتن یا سازهٔ خوب داشتن الزاماً {به معنای داشتن} ساختمان گرانتر نیست. اگر مقداری تفکر پشت یک معماری خوب باشد، آن معماری میتواند ارزان هم باشد.
یادم است ما یک سفر رفتیم هند. چون همکلاسیهای من در انگلیس آنجا زندگی میکردند. من و دانشجوها را بردند برای بازدید خانههای ارزانقیمتی که برای قشر خیلی پایین درست کرده بودند. یک شهر جدید را رفتیم و با هم دیدیم. این خانهها واقعاً از نظر مصالح ارزان و اغلب آجری بودند و فضاها خیلی کوچک ساخته شده بودند. ولی معماریشان فوقالعاده بود. منظورم این است که معماری خوب {الزاماً} معماری لوکس و گران نیست. همینطور فکر میکنم معنی فضای شهری خوب داشتن الزاماً این نیست که ما بیشتر هزینه بکنیم، بلکه بیشتر باید اندیشه و برنامهریزی کرد. با یکسری چیزهای ارزانقیمت، مثلا همان پاپیتال رایگان، میشود یک نمای سبز شهری داشت. پس میشود اگر معماری خوب داشته باشیم داخل خانه هم فضای خوب و فضای خصوصی و حتی فضای مجزا داشته باشیم.
این را در فضای شهری هم میتوانیم داشته باشیم. بعضی وقتها خانههای بزرگ فضای پرت زیاد دارد ولی فضای دنجی که بشود از آن استفاده کرد در آنها نیست. یا مثلاً از سنگ و مصالح خیلی گرانقیمت استفاده شده ولی اصلاً معماری در آن وجود ندارد. (در گفتگو با علی کیافر در سال ۱۳۹۲، منتشر شده در کتاب «آتشگهی در خواب آتشها»)
هنرمند فقط دربارهٔ کیفیت هنرش مسئول است. هیچ الزام اخلاقیای بر دوش هنرمند نیست که {به مسائل پیرامونش} واکنش نشان دهد و محکوم کند. هنرمندی که با بیعدالتیهای عظیم احاطه شده است گاهی اوقات احساس میکند که تمایل دارد چیزی بگوید. واکنش نشان دادن به وضع نامطلوب موجود انتخاب هنرمند است {نه وظیفهٔ او}.
{…} هنر این امکان را ندارد که یک موقعیت بغرنج را که اساساً سیاسی است حل و فصل کند. هنرمند وضعیت نامطلوبی که وجود دارد را همچون یک «نکوهش ابدی» نشان میدهد. مثلاً اگر پیکاسو نبود هیچکس گرنیکا، روستای کوچکی که بمباران شده بود، را به یاد نمیآورد. (در گفتگو با Elena Cué، منتشر شده در وبسایت HuffPost، سال ۲۰۱۷)
هرگاه به تاریخچهٔ شهرها و زندگی محلهای آن بنگریم، متوجه میشویم که محله همواره به عنوان عنصر تنظیم روابط شهروندی نقشی فعال و موفق داشته است. عناصر این نظم بخشی میتوانند افراد مسنی بوده باشند که در مقابل درب خانه یا مغازه رفت و آمد و به اصطلاح سلام و علیک محله را تماشا میکنند و به روشهای کاملاً مرسوم، زیادهرویها را گوشزد میکردند و نیز میتوانند مجموعهٔ کسبه محل یا صاحبمنصبان و ریشسفیدهای محل باشند که هم تعیینکننده حدود و هم حافظ فضای مدنی محله بودهاند.
ببینید آنچه میگویم را نباید ابداً از دید نوستالژیک نگریست. منظورم اصلاً بازیابی روابط سنتی نیست، بلکه منظورم این است که تجمع جغرافیایی انسانها در سطح محله میتواند خود تا حدود زیادی خودگردان باشد و در این فعالیت خودگردان است که زندگی و مدنیت اجازه حضور مییابند.
{…} حق انتخاب، حق تعیین روابط اجتماعی و حدود و ثغور آن، مقدمهٔ مشارکت مردمان است و در روند این مشارکت است که حیات مدنی شکل میگیرد و زندگی به معنای واقعی آن اجتماعی میشود و نیز مسئولیتپذیری پدید میآید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ گفتگو، ش ۱۳، پاییز ۱۳۷۵)
ترکیب متداول «جنبش مدرن» را که در حال حاضر مورد استفاده قرار میگیرد باید به «جنبش مدرنیستی» اصلاح کرد. من این را تکرار میکنم چون پروپاگاندای مدرنیستها که از طریق تصاحب جعلی واژه «مدرن» حکمفرماست ادعا میکند که مدرنیسم آنها تنها شکل موجه و منطقی از مدرنیته در هنر و معماری است. آنها برای یک دیدگاه کاملا حزبی و سلیقهای ادعای عمومیت میکنند.
آنها این دیدگاه را برابر با پیشرفت میدانند و به اشتباه اشاره میکنند که امروزه پرداختن به هنر و معماری سنتی بازگشت به گذشته و نابهنگام است. این ادعا حقیقتا نادرست، ایدئولوژیک، متعصبانه و غیر دموکراتیک است و قدرت و حق قضاوت و انتخاب را از عامهٔ مردم، کارفرمایان، دانشجویان و متخصصان سلب میکند. پروپاگاندای مدرنیستها بر فضای حرفهٔ معماری، آموزش و رسانه حکمفرماست و مسئولیت این بیسوادی عمومی در معماری و در نتیجه خوارشدگی محیط مصنوع منحصراً بر دوش آنهاست. (در گفتگو با Mirza Mehakovic، منتشر شده در وبگاه tristotrojka، سال ۲۰۱۹)