گرچه بسیاری از معماران نماد میسازند، اما آنجه میسازند معمولاً نمادهایی هستند که برای خودشان و تعداد کمی از همکارانشان معنادار است. اما چنین شیوههایی از تحققِ خود، نمیتواند تمامِ ماجرا باشد. معماران آن خدایگانی نیستند که قرن نوزدهمِ شیفتهی نبوغ میخواست از آنها بسازد. آنها باید در خدمتِ جامعه و کارفرمایانشان باشند. البته این بدان معنا نیست که باید صرفاً به کارفرمایان خود وابسته باشند. در واقع، آنها نیاز دارند وظایف طراحانهی خود را گستردهتر از آنچه انجام میدهند، تعریف کنند. و بناهای آنها میتواند طیف بسیار گستردهتری از اطلاعات را منتقل کند. (در گفتوگوی منتشر شده در کتاب Talking architecture: interviews with architects در سال ۲۰۰۸)
برچسب: خدمت به جامعه
مردم غالباً معماران را به واسطهی سبکی خاص میشناسند. این امر مورد علاقه من نبود. من معتقدم وظیفهی یک معمار، آنطور که من میخواهم معمار باشم، این است که ژرفاندیش باشد و به جامعه کمک کند. من به نیازهای جامعه نگاه میکنم و اگر به کارهای دفتر ما نگاه کنید، {میبینید که} ما با مسکن اجتماعی و احیای شهری شروع کردیم زیرا میخواستیم آنها را تغییر دهیم.
سپس فکر کردم: «فضای عمومی در شهر به خوبی طراحی نشده است»، بنابراین شروع به طراحی فضای عمومی کردم. و سپس به واسطهی ساختمانهای آموزشی دیدم که به چشمانداز بزرگتری نیاز داریم؛ بنابراین شروع به طراحی ساختمانهای آموزشی کردیم. {بعدتر} به مسئلهی مهم «پویایی» رسیدم و استاد دانشگاه شدم.
در هر زمان، سعی کردم چیزهای جدیدی را توسعه دهم که به خوبی با نیازهای جامعه مرتبط باشد. برای من، این از نظر فکری بسیار جالب است و در عین حال، این همان نقشی است که میخواهم داشته باشم: یک خدمتگزار برای جامعه به شیوهای ژرفاندیشانه. (در گفتوگو با Julia Gamolina، منتشر شده در وبسایت Madame Architect، سال ۲۰۲۰)
متأسفانه هنرمندان ما که اغلب افراد برجسته و سرشناس هم در میان آنها یافت میشوند آثار خود را در اماکنی که عدهی بخصوصی به آن دعوت میشوند به معرض نمایش گذارده و تصور میکنند که به این وسیله وظیفهی اجتماعی خود را انجام دادهاند، ولی این کار راه را برای جوانان و آیندگان باز نمیکند و ثمرهی اجتماعی بارنمیآورد.
برای این که موجودیت هنر کشور ما شکل صحیحی به خود بگیرد و در دنیا به رسمیت شناخته شود بایستی متخصصین فنی در تعلیم و تربیت هنرجویان بکوشند و راه صحیح را به آنها بیاموزند. آنها را با انواع پدیدههای هنری دنیا از قدیم و جدید آشنا سازند و همگام با این قدم نهضتی برای آشنا ساختن اجتماع با هنر و نمونههای مختلف آن به وجود آورند.
مسلماً این کار آسانی نیست ولی پشتکار و علاقهمندی هنرمندان به یک جنبش دستهجمعی میتواند راه را آسان کند. تکروی و گوشهگیری هنرمندان راهی را برای فهم و درک مردم باز نمیکند.
بزرگترین وظیفهی هنرمند بعد از آفرینش آثار هنری این است که اجتماع کشور خود را به جلو ببرد و با تربیت ذوق و سلیقهی آنها در بهتر زیستن و پیشرفت فرهنگ مردم کشور خود سهیم باشد. {…} این مسئله را نباید فراموش کرد که هنر جزئی از زندگی است و زندگی با آثار هنری، پیشرفت روحی و فکری اجتماع را تضمین میکند. (در مقالهی «مشکل هنرمند»، منتشر شده در مجلهی نگین، ش ۱۰، سال ۱۳۴۴)
اگر بخواهیم نظری اجمالی بر نقاشی، به ویژه نقاشی شکل گرفته در دوران انقلاب داشته باشیم، میتوان گفت: دوران پرشور انقلاب و زیر سوال رفتن فرهنگ متمایل به غرب قبل از انقلاب و متحول شدن نگرش ایدئولوژیک روی بیشتر نقاشان تربیت شده در آن دوران اثر گذاشت و آنها نسبت به هنر متعهد و به جامعه مسئول بار آمدند. در نتیجه نمیتوان شخص و یا اشخاص مشخصی را تاثیرگذار دانست و تنها همین بس که اولین تعریف من از نقاشی تعهد در قبال جامعه و زبان نقاشی بود و این که برای چه و با که حرف میزنم. اعتقاد دارم هرکس با کمی احساس مسئولیت در آن دورهٔ پرشور قرار میگرفت، نسبت به جامعه، هنر و جایگاه هنرمند بیتفاوت نبود. در نتیجه هیچ منت و یا احساس برتری بر سر کسی و یا چیزی ندارم. اعتقاد من این است؛ هنر و هنرمند نسبت به جامعه مسئول است. از آن تغذیه میکند و باید با تمام وجود نسبت به مسایل آن متعهد باشد. البته دامنهٔ این بحث بسیار گسترده است. در مقاطع مختلفی از تاریخ، هنرمندانی وجود داشتند که شاید از دید عام، تنها به گل و محیط خانه و یا فیگورهای برهنه میپرداختند. اما در درون، تحولی بسیار بزرگ را در ساختار نقاشی ایجاد و خدمت بسیار بزرگی را نسبت به هنر کردند. به هر جهت با قاطعیت میتوانم بگویم هنر نسبت به جامعه تعهد دارد. اما قابلیت انعطاف بسیاری را هم داراست و جایگاه آن از شعار به دور است و هنر شعاری و در خدمت تبلیغ در هر زمینهای دوران کوتاهی از تاریخ را فرامیگیرد و مرگ آن زودرس است. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ چیستا، ش ۱۶۲ و ۱۶۳، سال ۱۳۷۸)
من دو نوه دارم که به دیدارم میآیند. بالای خیابان دفتر ما کافهای هست که {همراه با آنها} به آنجا رفتیم. در گوشهای از فضای آنجا پر از آدمهایی بود که با سازهایشان موسیقی مینواختند. آنجا احساس بسیار عالی {تعلق به} اجتماع وجود داشت. اگر میخواهی کاری کنی که یک مکان را بهتر کنی، میتوانی کمک کنی که یک اجتماع {در آن} تشکیل شود. وقتی یک اجتماع شکل میدهی میتوانی باعث شوی مردم پختهتر شوند، میتوانی آنها را دربارهٔ مسئولیتهایشان آگاهتر کنی، و آنها را آگاهتر کنی تا ناچار شوند که دست از کشتن یکدیگر بردارند.
ما همه زندگی میکنیم، همه تعامل میکنیم، و همه عاشق میشویم. پس وقتی شما فرصت این را داری که جایی را شبیه به این طراحی کنی، به این فرصت دست پیدا کردهای که تلاش خودت را برای تشکیل اجتماع مردم بکنی. نباید فکر کنی که این خواب و خیال است. این خیلی خیلی واقعی است. معمار باید همین کار را بکند. وظیفهٔ شما در مقام معمار این است که به اجتماع خدمت کنی. هیچ وظیفهای جز خدمت کردن نداری. ما {همواره} مزخرفاتی راجع به زیبایی به هم میبافیم، اما وظیفهٔ ما در واقع این است که به اجتماع خدمت کنیم و سهممان را به آن ادا کنیم. این فرصت در اختیار ماست که اجتماعی بهتر بسازیم. (در گفتگو با Michael J. Crosbie منتشر شده در وبسایت ArchNewsNow، سال ۲۰۱۷)