اکنون در برههای از زمان هستیم که معماری یگانه موضوع مورد علاقه نیست؛ و در عرصهٔ معماری، لحظهٔ حساس بازنگری در سنت آموزش گویی فرا رسیده. نسل امروز با ورود به دانشکده، مباحث فوقالعادهای پیش رو ندارد؛ حتی گفتمانها و تعاملهای ضروری در این باره صورت نمیگیرد، چه در مدارس و چه در محیط کار. چنین مینماید که آن لحظه تاریخی سرخوردگی همین دمی است که به سر میبریم، آن هم در سردرگمی و با انبوهی پرسش.
اکنون تنها به ایدئولوژی نهفته در پس پروژههای عمومی توجه میشود. در صورتی که پروژههای عمومی همان شهرها هستند. همچنین، گویی کسی را توان عرضه شهرها و عرصههای عمومی نیست، هر چند شهرداران و سیاستمداران و صاحبان کار، درخواستهایی را برای ساختمانهای جدید مطرح میکنند. اما باید به این نیز توجه داشت که اگر چنین چیزهایی مطرح میشوند شهر میبایست حتماً در آنها بازتاب داشته باشند.
به هر حال، بایسته است که تعمق و پژوهش در این حیطه گسترش یابد. مسائل واقعی امروز از این دستاند که این روزها بحثی وجود ندارد و این خود ریشه در تمرکززدایی دارد. این روزها در هیچجا تعمق و بازاندیشیدن دربارهٔ شهر، تمدن، سرنوشت مشترک، بحران سیاسی و نظایر اینها در کار نیستند و خریدار ندارند. معماران بزرگ همواره انسانهایی با ایدههای والا بودهاند؛ زمانی که به لوکوربوزیه و رایت و دیگران اشاره میشود، منظور افرادی هستند که نویسندگان بسیار خوبی بودند در به کار بردن واژهها بسیار مهارت داشتند، و سهم فعالی در اجتماعشان نیز. به هر حال تدریس شالوده و بنیاد همهچیز است؛ و بدون معلمان خوب معماری خوب هم وجود نخواهد داشت. (در مقالهای با عنوان «وضعیت دشوار»، منتشر شده در دوفصلنامهٔ معماری ایران (ما)، پیاپی ۴۱، سال ۱۳۹۰)