من اهل مکزیک هستم و میدانم که میشود معماریای بسیار زیبا و خیرهکننده خلق کرد، بدون این که {با هزینهٔ زیاد} جاذبهٔ زمین را به چالش کشید، و بدون این که هندسهٔ فرمهای پایه را از نو ابداع کرد. من به خلق معماری به روشی بسیار سرراست و ناب معتقدم؛ بسیار آسانتر است که پیام خودم را از این طریق منتقل کنم. وقتی معماری سرراست باشد، فهمیدنش برای همهکس آسان است. معماری ناچار است که آدمهای دیگر را به حساب آورد. ما معماران نمیتوانیم فقط با فکر کردن دربارهٔ خودمان معماری کنیم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۸)
برچسب: خلق معماری
خلق معماری: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع خلق معماری قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
اینطور نیست که من صنایع سنتی را مشتاقانه و محض خاطر خودشان ترویج کرده باشم. کارهای نخستین من در سیاق روستایی هندوستان نتیجهٔ پیدا کردن روشهایی بود برای بهرهگیری زیرکانه از آنچه که در منطقه در دسترس بود؛ نه فقط از حیث ساختمایه که همچنین از حیث مهارتها. با توجه به دغدغههای اساسیتر اقتصادی اجتماعی و محیطی، من مشتاق بودم که بخش بزرگتری از بودجهٔ ساختمان را، به جای این که برای «مصالح صنعتی قابل ابتیاع» صرف کنم -که لازم بود از راهی دور به آن منطقه حمل شوند- صرف «نیروی کار {محلی}» کنم.
من هیچ نوع کشش نوستالژیک به صنایع هندی نداشتهام، اما نگران این هستم که جهان صنعتیِ راهحلهای زیادهازحد استانداردسازی شده و فرهنگ تجارت شرکتی در حال کاهش کیفیت زندگی و همچنین امکانات بیان خلاقانه هستند.
من بیش از آن که نگران از دست رفتن بسیاری از اشیاء هنرمندانهٔ باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسانها برای خلق چیزها هستم. ما همچنان از پیامدهای اجتماعی این که دیگر کارهای پایه، مثل دوختن یک دکمه روی لباس، را با دست انجام نمیدهیم کاملاً آگاه نیستیم. ساختن بر روی ذهن و روند تکامل آن تأثیرگذار است. ساختن یکی از راههای اندیشیدن است و من به تطویل فرصت اندیشیدن با دست علاقهمندم. بر همین اساس برایم جالب است که اگر به فنآوریهای دستساز متوسل شویم، میتوانیم هر چیزی را که تصور کنیم بسازیم، بدون هیچکدام از محدودیتهایی که ماشینها، بر مبنای کاری که برای انجامش طراحی شدهاند، با خود دارند. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۲۰)
هر اثر معماری که وجود دارد یا استعدادش را دارد که وجود داشته باشد باید کشف شود. به عبارت دیگر، من هیچ چیزی را خلق نمیکنم. کار من کشف کردن است؛ درست همانطور که میکلآنژ میگفت: «هر قطعه سنگ یک مجسمه درون خود دارد و این وظیفهٔ مجسمهساز است که آن را آشکار کند». به همین ترتیب، من سعی نمیکنم چیزی را خلق کنم. وظیفهٔ من کشف کردن است. به نظر من این ایده که ما چیزها را خلق میکنیم مشکل دارد. در آن نوعی از تفرعن وجود دارد. من ایده کلنجار رفتن را میپسندم، این که {نتیجهٔ کار} آنجا هست، اما از دست ما فراری است. در مسیر اکتشاف نیز یک فرآیندی خلاقانه وجود دارد. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت Intercontinental Curatorial Project، سال ۲۰۱۳)
گذشته گذشته است. البته من تاریخ و گذشته را ستودهام. من در جامعهٔ معاصر زندگی میکنم بنابراین ما در جامعهٔ متفاوتی (نسبت به گذشته) زندگی میکنیم. پس میتوانیم صرفا از تاریخ چیزهای فراوانی بیاموزیم ولی نمیتوانیم هیچ بخشی از آن را کپی کنیم. تنها کاری که باید انجام دهیم خلق چیزهای جدید است. (در گفتگو با محمد قاریپور، ترجمهٔ حمید حسینمردی، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، سال ۱۳۸۲)
به نظرم بیشتر مواقعی که راجع به نوآوری بحث میشود، مردم بین نوآوری و اختراع تفاوت قائل میشوند. برای من نوآوری لزوما به معنای {خلق} یک چیز کاملا جدید نیست، بلکه مجموعهای مشخص از ایدهها است که رشته {ی معماری} را به پیش براند. {…} نوآوری زمانی رخ میدهد که انسان در چیزها با تمرکز بسیار بیشتری بنگرد. خیلی بعید است که هنگام اشتغال به چندین و چند چیز بتوان خلاق بود. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت Design Curial، سال 2016)
یکی از ویژگیهای معماری این است که انسان را از قدرت و تأثیر طرز تفکر (ایدئولوژی) خودش بهخوبی آگاه میکند، چون شما هنگام خلق چیزها بهشکل مستقیم با ایدئولوژی و جهانبینی خود مواجه میشوید. در حالی که در سایر عرصهها امکانپذیر است که بدون تردید کردن در ارزشهای موجود به فعالیت بپردازید، در معماری چنین چیزی غیر ممکن است. {بر خلاف معماران} دانشمندان سرشان گرم پیشرفت کردن است و معمولاً به رابطهٔ میان راهی که طی میکنند با آنچه در جامعه همچون یک کل رخ میدهد فکر نمیکنند. (در گفتگو با Brent Crittenden و Anders Henningsson، منتشر شده در مجلهٔ Oz، شمارهٔ 20، سال 1998)
فکر کنید اگر میخواستند موقع ساختن مسجد امام مسائل اقتصادی را در نظر بگیرند حاصل کار چه میشد؟ بعضی کارهای معماری پاسخگوی نیاز بشر به خلاقیت است. بشر باید بتواند به هنر معماری دلخوش باشد. معماران هم باید چیزهایی بسازند که دلخوشی بیاورد. بیلبائو دلخوشی میآورد. برای مردم امروز، که این معماری در دورهٔ آنها ساخته شده، برای معماران توانایی مثل فاستر حیف است که به معماری پایدار بسنده کنند. معماری معمار مهم است، باقی امور را دیگران هم میتوانند انجام دهند. لوکوربوزیه حتی کشتی هم طراحی میکرد. مهندس کشتی که نبود. فضای کشتی را طراحی میکرد. ویژگی او این بود که همیشه تلاش میکرد چیز جدیدی به وجود آورد. چیز تازهای خلق کند. ما باید همین را از او یاد بگیریم. بیشتر از معماری لوکوربوزیه باید معمار بودن را از او یاد بگیریم. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ معمار، ش 30، فروردین و اردیبهشت سال 1384)
جالب است که حالا که دارید درباره قرن بیست و یکم صحبت میکنید، شاید تنها بهانه برای خلق معماری برقراری گفتگو باشد. معماری به چه درد ما میخورد؟ معماری راهی برای برقرار کردن یک نظام یا بنا نهادن یک باور است، و علت وجود مذهب هم تا حدی همین هست. اما معماری دیگر نیازی به ایفای چنین نقشهایی ندارد و دیگر در پی استعمار ذهنی مخاطبانش نیست. معماری {برای ایفای این نقشها} بهشدت کند و سنگین است، و بهرحال من نیز در مقام یک معمار دلم نمیخواهد از طریق ایجاد ترس و بیچارگی در به وجود آوردن نظم و قانون دخیل باشم. امروز ایجاد گفتگوی مستمر با یکدیگر بسیار جالب است. و نکته این است که شاید تنها علت وجود معماری همین باشد. (در گفتگو با Hans Ulrich Obrist منتشر شده در کتاب Re:CP در سال 2003)
به افتخارات معماری ایران قبل از انقلاب نگاه کنید؛ موزه هنرهای معاصر که در سال ١٩٧٧ ساخته شده، کپی موزه خوان میرو است که ١٩٦٨ در اسپانیا ساخته شد. این موزه هنرهای معاصر ما نیست، این یک دروغ است! ما موزه هنرهای معاصر نداریم و طبیعی است که چنین موزهای تا این اندازه مشکل داشته باشد؛ برای آنکه خودِ موزه یک دروغ است! مأموریت فرهنگی و اجتماعیای که قرار است یک بنا انجام دهد، به خاطر همان دروغ اولیه، مخدوش میشود. تئاتر شهر تهران که معمار آن مهندس سردار افخم است، در سال ١٩٧٩ اجرا شده، ١٦ سال قبل از این پروژه، در فلوریدا، معماری به نام ادوارد دورر استون عین آن را ساخته است. من میگویم کپی این پروژه در فلوریدا نمیتواند تئاتر شهر ما باشد، چراکه تئاتر شهر ما باید هویت ما را نشان دهد. به همین صورت، امروز هم در بیینال یا اکسپو داریم ادای معماری را در میآوریم! معماری کار واقعا سختی است، کمتر کسی میتواند این کار را انجام دهد، این را به اقرار داریوش شایگان میگویم که خلقکردن یک پروژه کار واقعا سختی است. اما همکارانم در این آتلیه میدانند که من هر روز صبح قبل از صبحانه چند پروژه خلق میکنم. (در گفتگو با سعید برآبادی نویسندهٔ روزنامهٔ شرق، ش 2610، سال 1395)
من کارهای فاستر، راجرز و پیانو را خیلی نمیپسندم. آنها اکنون دربارهٔ معماری پایدار حرف میزنند. نه اینکه با این موضوع مخالف باشم. فقط به نظرم میرسد دستاویزی شده است که فرایند طبیعی خلاقیت را مخدوش میکند. من هرچیزی را که مانع کار خلاقه در معماری بشود قبول ندارم. برای صرفهجویی در مصرف انرژی و پایداری، مهندسان تأسیسات بهتر از من میتوانند فکر کنند. بهتر کردن مصرف انرژی کار آنهاست. من اصلاً بلد نیستم. کار من خلاقیت فضایی است. یک زمانی کار معماری را به جامعهشناسها و اقتصاددانها هم سپردند. حالا مهندسان محیط زیست هم به آنها اضافه شدهاند. از نظر من معماری فقط فضاست. حجم هم فضاست. حجم را اگر از بیرون نگاه کنیم یک نوع فضا میشود. ما معماری را با حجم میبینیم و با فضا درک میکنیم. خیلی از کارهای فاستر از نظر امتیازات تکنیکی بالاست، وگرنه از نظر شکل و از نظر فضا در آنها خلاقیتی نیست. در حالی که در مورد کارهای زاها حدید اینطور نیست. او به موضوع بهینهکردن انرژی فکر نمیکند. ادعایی هم ندارد. فقط به فکر ایجاد فضایی خاص است. اگر انرژی آن بهینه هم نشد، نشد. البته من یک بحث دیگر هم دارم. اینها را که گفتم در عرصهٔ معماری خاصی است. وگرنه وقتی میخواهیم میلیونها خانه بسازیم، معلوم است صرفهجویی در انرژی اهمیت دارد. مثل یک پارلمان نیست که فقط یکی است و حالا اگر در آن صرفهجویی انرژی نشد چندان اهمیت ندارد. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ معمار، ش 30، فروردین و اردیبهشت سال 1384)