مرمت بافتهای تاریخی و احیای آن مسئلهٔ خیلی مشکلی است. چراکه لازمهٔ احیای بافتهای تاریخی بهرهگیری از مشارکت مردم است ولی مردمی که الان در بافتهای تاریخی ما زندگی میکنند افرادی هستند که چندان به این مناطق تعلق ندارند. چراکه از اقشار قدیمی آنجا نیستند و بیشتر آنها تازهواردند. بیشتر افرادی که دارای یک رفاه نسبی و امکانات مالی بودند آنجا را ترک کردهاند و به دیگر نقاط شهر رفتهاند. بنابراین افراد ساکن فعلی از اقشار کمدرآمد شهری هستند. مثلا در بافت تاریخی شیراز بررسی مشخصات جمعیت ساکن نشان داد که تنها خاستگاه حدود پنجاه و پنج درصد از آنان خود شهر شیراز است و چهل و پنج درصد دیگر اصلاً اهل شیراز نیستند. مقایسهٔ این رقم با غیر شیرازیهای کل شهر که بیست و سه و نیم درصد است نشاندهندهٔ مهاجرپذیری شدید بافت تاریخی است. در زمینهٔ میزان درآمد هم بررسیها نشان داد که بیشتر از نود و شش و نیم درصد از ساکنان این مناطق از اقشار کمدرآمد و میاندرآمد هستند. طبیعتا با نیروی این افراد نمیتوان بافتها را احیا کرد و به همین دلیل نیاز به دخالتهای ارادی وجود دارد که به طریقی امکانات و سرمایه را به آنجا ببرد.
البته سرمایهها هم برای رفتن به این مناطق چندان کشش ندارند. ارگانهای عمومی مثل شهرداریها میتوانند سرمایهگذاری کنند اما آنها ترجیح میدهند منابع مالی خود را در جاهایی خرج کنند که هم نمود بیشتری دارد و هم این که برایشان خیلی سادهتر و مطمئنتر است. مثلاً شهرداری اصفهان در کنار رودخانهٔ زایندهرود هزینه و خرج زیادی کرد اما در بافت تاریخی اصفهان وقتی دخالت میکند دخالتش از نوع خیابانکشی است و کاری غیر از این صورت نمیدهد که بالطبع با مخالفت سایر نهادها روبهرو میشود. (در گفتگو با ناصر بنیادی و مهدی عباسزاده، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴۵، سال ۱۳۸۳)