تضعیف هویت معماری ایرانی در دورهٔ معاصر را میتوان زاییدهٔ دو دسته از عوامل بهشمار آورد؛ من گمان میکنم یک دسته از عوامل، عوامل درونی بودند؛ یعنی به خصوصیات معماری ایرانی و فضای آموزش معماری ایرانی تا دوران قاجار مربوط میشدند و دستهٔ دوم عوامل بیرونی یا خارجی بودند. در مورد عوامل درونی باید به این نکته اشاره کرد که متأسفانه تجربیات و دانش معماری در جامعهٔ سنتی ایران به صورت سینهبهسینه و شفاهی منتقل میشد و نتوانست تا اواخر دوره قاجار به صورت آکادمیک تبدیل شود، {…}
از دورهٔ قاجار تقلید از معماریهای دیگر آغاز میشود. کمتر دیدهام افرادی به موضوع تقلید از معماری هند و عثمانی در دورهٔ قاجار اشاره کرده باشند؛ درحالیکه قبل از اینکه ما به تقلید از اروپا بپردازیم، تقلید از هند و عثمانی در معماری ایران راه پیدا کرده بود و این موضوع، نشاندهندهٔ آن است که چون معماران ایرانی در دوران قاجار توانایی کافی برای ابداع به صورت گسترده در هنر معماری و توسعه دانش معماری نداشتند، به ناچار در برخی از حوزهها به تقلید روی آوردند. {…}
پیشرفت معماری در یک جامعه با پیشرفت سایر هنرها و دانشها مرتبط است؛ یعنی ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در یک جامعه فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی و هنرهای دیگر پیشرفت نکنند؛ ولی معماری پیشرفت کند. چنین امری امکانپذیر نیست، بنابراین وقتی ما به معماری نگاه میکنیم، میبینیم سایر رشتههایی که با معماری میتوانستند ارتباط داشته باشند و اگر پیشرفت میکردند در معماری تأثیر میگذاشتند، نیز پیشرفت نکردهاند. بدیهی است که معماری نیز به طور مستقل نمیتوانست از دانشهای دیگر تغذیه شود؛ بنابراین هم خود دانش معماری و هم رشتههای وابسته به آن، هر دو در دوران قاجار دچار یک ضعف اساسی بودند. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)