همهچیز {در جهان} دارای امکانات بینهایت دانش {برای انسان} است و انسان بودن هم به همین معناست. ما به این باور رسیدهایم که ماشین در زمینهٔ دانستن از ما بهتر است. اکنون همه به این اعتقاد دارند. این مهمل است! ماشینها فقط میدانند که چطور عملیات انجام دهند، آنها نمیتوانند تصور کنند، آنها نمیتوانند آنچه تصور نشده است را تصور کنند. ماشینها نمیتوانند همچون ما فقط از طریق فکر کردن تا انتهای کهکشانها سفر کنند. پس چرا ما اینقدر مشتاقیم که مأموریت خویش به منزلهٔ خالق را انکار کنیم؟ این همان چیزی است که اذیت میکند. (در گفتوگو با Autumn Royal، منتشر شده در وبسایت Cordite، سال ۲۰۱۷)
برچسب: دانش
دانش: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع دانش قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
تدریس برای آدمهای همنسل من همواره به منزلهٔ نوعی وظیفهٔ اخلاقی مطرح بود. اگرچه شخصاً این را تشخیص میدهم که بعضی وقتها موقع تدریس کمی بیحوصله میشوم. همین چند وقت پیش در {دانشکدهٔ معماری} ییل، زمانی که داشتم فرمهای ارزشیابی پایان سال دانشجویان را مرور میکردم، خواندم که یکی از آنها اشاره کرده بود که «خیلی وقتها موقع ارائهٔ شیتها، دانشجویان متوجه شدهاند که استاد اسکولاری حالتی سرشار از بیزاری بر چهره دارد».
آیا واقعاً در پنهان کردن آنچه میاندیشیدم آنقدر ناشی بودم؟ از این حیث من کاملاً با باب استرن {=رابرت استرن} رئیس دانشکدهٔ معماری دانشگاه ییل، فرق میکنم. او همیشه فریبنده و شوخ است، حتی زمانی که میدانید با آنچه دارد میبیند به هیچوجه موافق نیست. در مورد من، اگر با چیزی مخالف باشم صورتم آن را نشان میدهد.
من در ییل دستیاری کانادایی دارم به نام تیموتی نیوتون و او میتواند فوراً تشخیص دهد چه زمان چیزی را دوست ندارم. او همان موقع پایم را لگد میکند و میگوید: «ماسیمو، آنجا نرو، آن حالت را در چهرهات ایجاد نکن».
اما پروژهای که آن را تنظیم کرده بودم سخت بود، {…} و بسیاری از دانشجویان نکتهٔ آن پروژه را به خاطر کمبود دانش درک نکرده بودند. دانشجویان امروز حجم عظیمی از اطلاعات دارند اما تقریباً هیچ دانشی ندارند. این موضوعی است که من دربارهاش همیشه با باب استرن در حال بحث هستم؛ برای بالا بردن سطح نقطهٔ آغاز، چرا که بدون داشتن دانش دربارهٔ دستورزبان و نحو معماری همهٔ آنچه میتوانید بگویید این است که «این را دوست دارم» یا «این را دوست ندارم». {…}
اگر امروزه تدریس دربارهٔ یافتن راههایی برای جدال با دانشجویان است که کمتر و کمتر میدانند، آنگاه من واقعاً علاقهای به تدریس کردن ندارم. آنچه من انجام دادنش را دوست دارم تحلیل و درگیر شدن در پژوهشهای تاریخی است. (در گفتوگو با Léa-Catherine Szacka و Thomas Weaver، منتشر شده در AA Files، ش ۶۵، سال ۲۰۱۲)
من معتقدم که معماری مبتنی بر دانش ضمنی است. این دانش ضمنی هرچه گستردهتر و عمیقتر باشد توانمندی و مهارت را بالا میبرد و به مراتب رشد میکند و بهتر نفوذ میکند. کسانی که میتوانند تحلیلهای بسیار خوب داشته باشند، کسانی که معماری لازم در یک اقلیم خاص، رفتار حرارتی ساختمان، رفتار محیط زیستی ساختمان را به طور عمیق بشناسند، بعدها میتوانند آثاری بسازند که از این وجه موفق باشد.
هرچه دانش ما نسبت به بیولوژی عمیقتر باشد، دادهها تغییر میکند و بهداشت بهتری ایجاد میشود. بنابراین این دانش لازم است. متأسفانه به علت کثرت مؤسسات آموزش عالی معماری، حرف غلطی را سادهانگاری کردند و با سهولت از این مسائل گذشتند که باعث کاهش عمق دانش شده است و معماری در ایدهپردازی و فرم خلاصه شده است. ایده باید مبتنی بر دانش باشد، به طور اتفاقی که فرم و ایده ایجاد نمیشود. معماری اتفاقی نیست. (در گفتوگوی منتشر شده در جلد پنجم کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران» در سال ۱۳۹۹، به کوشش محمد اسدی و الهه مایانی)
مدرنیسم یک ایدئولوژی تمامیتخواه است که، همچون همهٔ دیدگاههای جزماندیشانه، بر مفروضات غیر قابل اثبات متکی است. مدرنیسم حتی قادر به مدارا با مخالفت، مقابله یا سرپیچی نیست، چه رسد به پذیرش آنها. اگر شما چنان مفروضات موهومی را بپذیرید، به ناچار تواناییهای شناختی خویش را از دست میدهید و به رغم تناقضات بیرونی و درونیِ {این ایدئولوژی} خود را در برابر شواهد مقاومتناپذیر کور میکنید.
اعلان جنگ مدرنیسم در برابر سنت نه فقط به معنای طرد سنتهای منسوخشده، بلکه اعلان جنگ با همهٔ دانشها و مهارتهایی بود که با دیدگاه تقلیلدهندهٔ {مدرنیسم به} بشریت، تاریخ، فنآوری، سیاست و اقتصاد تناسب نداشت. این ایدئولوژی تجاوزی سیستماتیک به ساختار روانشناختی و فیزیولوژیک انسان بود. بنابراین سه نسل طول کشید تا آدمیان از این تجاوز ذهنیِ مخالفِ تجربهٔ انسان و مخالفِ هوش و غریزه و حساسیتِ تراکمیافتهٔ او خود را بازیابند. (در گفتوگو با Nikos Salingaros، منتشر شده در وبگاه PLANetizen، سال ۲۰۰۱، به نقل از وبسایت پردیس سانتیاگو دانشگاه تگزاس)
مهم است به مفهوم سازماندهی فضا بیتوجهی نشان ندهیم و فکر نکنیم خلاقیت ارجحیت دارد. جامعه از معماران تنها خلاقیت نمیخواهد، دانشی میخواهد که به آنها یاد بدهد چگونه فضا را ایمن، با عملکرد درست، متناسب و زیبا سازماندهی کنند و بعد به سراغ خلاقیت بروند. خیلیها تصور میکنند چون ما در معماری خلاقیت نداریم اوضاعمان چنین است، اما من فکر میکنم کاملاً برعکس است. چون ما دانش و سواد معماری درستی نداریم، اوضاع ما این گونه است. خیلی از هنرمندان و معماران خلاق هستند. ما پایههای اصلی را در شهرسازی و معماری از دست دادیم. سازماندهی خلاق فضا، آفرینش و ساخت معماری حد ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم این آخرین حد معماری است. در سالهای پیش رو ممکن است افرادی ایدههای خلاقانهتر بدهند. من اعتقاد ندارم که خلاقیت تمام شده یک چشمهٔ خشکیده است. فکر میکنم همواره میتواند جریان خلاقتری به وجود بیاید. خلاقیت را نه تنها در معماری بلکه در ادبیات و غزلسرایی هم فکر میکردند تمام شده. در صورتی که بعدها کسانی غزلهای بسیار زیبایی هم سرودند.
خلاقیت با نوآوری متفاوت است. در صورتی که همیشه مترادف هم به کار میروند. در خلاقیت اصالت بسیار مهم است. خلاقیت ماناست. اما در نوآوری اصلاً اصالت مطرح نیست و میتواند یک جریان میرا و یا حتی لحظهای باشد. خلاقیت مانایی دارد و هدفش هم ارتباط بیشتر با جریانهای زندگی و انسانی است. اما نوآوری میتواند در هر حوزهای اتفاق بیفتد و به خیلی از جریانات هم ربطی نداشته باشد. خلاقیت در شرایطی باعث شناخت درونمان میشود. معماری قارهٔ ناشناختهای است که به وسیلهٔ معمار کشف میشود و در هر لحظه این قارهٔ ناشناخته امکان کشف بیشتری دارد. خلاقیتهایی که در معماری رخ میدهند به کشف آدمی منجر میشوند. باید اجازه دهیم بین ما و فضاهای معماری دیالوگ به وجود بیاید. خلاقیت در معماری یعنی شناساندن بهتر انسان به خودش و تواناییهایش. خوشبختانه نمیتوان فرمول خاصی برای خلاقیت قائل بود. خلاقیت یک فرایند است. آدمی خودش را طی سالیان در مسیر مراقبه و تفکر قرار میدهد و بعد خلاقیت خودش را نمایان میکند. خلاقیت طی فرایند به وجود میآید و نه یکباره و ناگهانی. (در گفتوگو با کامران افشار نادری، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۹۱، سال ۱۳۹۴)
{در هجده سالگی} علم برای من به اندازهٔ مسئلهٔ علمی – تخیلی جالب نبود. هنوز هم همین طور است. علم پژوهش در دانش است و من فکر نمیکنم معماری اساساً دربارهٔ این باشد. معماری واقعاً دربارهٔ تصور و خیال است؛ آفریدن چیزهایی که دور از دسترساند. من فکر میکنم هر بار که ما چیزی طراحی میکنیم، لحظههایی از یک دنیای جدید و محتمل را نشان میدهیم. در واقع فکر میکنم درست است که علم تلاش میکند حقیقت و تئوریهای منسجم پیدا کند، اما جالبترین لحظات علم زمانی هستند که آن حقیقتها عجیب بودن دنیا را افزایش میدهند؛ برای مثال زمانی که دانشمندان سیاهچالهها و مادهٔ سیاه را کشف کردند.
معماری زمانی در بهترین حالت خودش قرار دارد که نتواند به بخشهای کوچکتر تقسیم شود و در عین حال نتواند به دیدگاههای یکپارچه تقلیل داده شود. هر دوی این چیزها در علم وجود دارند. فکر میکنم این برای معماری یک مأموریت فوقالعاده است: اینکه به سرچشمهها، به مهندسی، به تاریخ و به زمینه تقلیل داده نشود و دستنیافتنی و مرموز باقی بماند. (در گفتوگو با پویان روحی، منتشر شده در کتاب روایتهای آوانگارد در سال ۱۳۹۴)
به خاک رس میاندیشم. چرا دانش انسان دربارهٔ این ماده آنقدر کم است؟ انسانی که از آغاز تمدن بشر و حتی زودتر با آن آشنایی داشته است.
نادانی دربارهٔ خاک، این مادهٔ اولیه و انعطافپذیری آن در همهٔ کتابهای مربوط به سرامیک و آجر و صنایع گل رس اعتراف شده است. راز پنهانی که در این ماده نهفته شده است نشان میدهد که چقدر کم دربارهٔ طبیعتی که زیر پایمان است میفهمیم. ولی در عین حال یک کوزهگر ساده راز گل را در زیر انگشتانش حس میکند.
خاک پدیدهای است که ما میتوانیم آن را با احساس خود بفهمیم نه به وسیلهٔ منطق. عصر صنعتی شدن با همهٔ زرق و برقش چشمان انسان را کور کرده و او را از دیدن روحی که در این خاک نهفته عاجز کرده است. انسان صنعتیشده لایهای ضخیم بر روی پنج حس خود کشیده که احساسش را گنگ کرده است. بتون و فولاد جلوی پیشرفت خاک را گرفته است. خاکی که حجمهای زیبایی از خلاقیت انسان میسازد.
طاقها و گنبدهایی که زاییدهٔ خاک و خشت و گل هستند با بتون و فولاد کپیه میشوند در حالی که فرمها و فضاهای زیبایی که میتوانستند با خاک خلق شوند در برههای از تاریخ رها شدهاند. امروز هیچ صنعتی گل رس را اگر ارزانتر از پلاستیک نبود استفاده نمیکرد. تنها کوزهگرانند که هنوز حساسیت لمس آن را از دست ندادهاند. (در کتاب «تنها دویدن»، منتشر شده در سال ۱۳۷۰)
نیاز است که دانشکدههای معماری پهنهٔ وسیعتری از دانشها را پوشش بدهند و فقط به {اموزشهای مرتبط با} فنون ساختمانی اکتفا نکنند. معماری با اشکال مختلف دانش بشر از جمله انسانشناسی، نقد، فلسفه، زبانشناسی و علوم فنی سر و کار دارد. من خیال میکنم که در قلب یک دانشگاه، دانشکدهٔ معماری میتواند هستهٔ مرکزی همهٔ دانشها باشد. (در گفتگو با Jessica Mairsنویسندهٔ وبسایت Dezeen در سال 2017)
معماری بیشتر از آن که یک حرفه باشد، شاخهای از دانش یا یک فرهنگ است. معماری راهی یگانه برای اندیشیدن به جهان و فعالیت در آن است. در مواجهه با سوالات پیچیدهای که حرفههای بسیاری را از جمله متخصصان حقوق، هنر، انسانشناسی، طراحی، جغرافیا، جامعهشناسی، فناوری و غیره درگیر میکند، ما {معماران} آموزش دیدهایم تا مجموعهای از همهٔ این متخصصها در کنار یکدیگر به وجود بیاوریم تا منجر به خلق تشخیصی شود {و بر اساس آن} بعدا لازم است پیشنهادی عرضه کنیم که در هر اندازهای کار کند، از کوچکترین تا بزرگترین مقیاس. این یگانگی برای من همان «تفکر معماری» است.
ما باید عظمت آموزش دیدن در رشتهٔ معماری و نقشی که معماران در جهان بازی میکنند را به جای خویش بازگردانیم. با توجه به همهٔ اینها، دانشجویان معماری باید آموزش دیده شوند و آماده باشند تا بتوانند تصمیم بگیرند که چگونه یگانگی اندیشهٔ خود را در جاهای دیگری به جز طراحی و ساختمانسازی به کار برند. وقتی معماران را همچون کارآفرین باربیاوریم آنها توانایی عمل کردن و یاری رساندن به جهان را خواهند داشت. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه Archipreneur در سال 2017)
من در تابلوهایم زندگی میکنم. چون زندگی هست به ناچار حالت اصلی میماند و جنبههای مختلفاش دیده میشود. از این نظر هم، کار من خیلی قابل لمس است. تابلوهای من برای زینت سر بخاری نیست با وجود اینکه کارهای من اکسپرسیون زیادی دارند، اکسپرسیونیست نیستم. من هیچ نوع کوششی ندارم که اکسپرسیون بدهم، اکسپرسیون خودبهخود به وجود میآید. هنر باید آنقدر اسپونتانه [spontané/خودانگیخته] باشد مثل شاشیدن. هر وقت احتیاجات بود میروی. یک هنرمند متعالی آنچنان کسی است که دنیای ناگاه خود را آنقدر آزاد بگذارند که تجلی کند. ولی دنیای آگاهش آنقدر با دانش باشد که این تجلی را مهار کند. مثل مولوی: تمام مهار شده است و بینهایت آزاد. اکسپرسیونیستها سعی دارند که اکسپرسیون بدهند. (در گفتگو با بهمن دادخواه، م. آزاد، مهرداد صمدی و سیروس طاهباز منتشر شده در مجلهٔ آرش، ش 9، سال 1343)