به نظر من معماری هنر سازماندهی فضاست. اگر بخواهیم جوهرهٔ اصلی معماری را تعریف کنیم، بهطور قطع فضا جوهرهٔ اصلی معماری است و کار معماری بیشتر متوجه سازماندهی این جوهره است. {…} اصولاً ما معماری را با فرم میشناسیم و با فضا درک میکنیم. این تعریف خیلی خوبی خواهد بود. همیشه معماری با فرم در خاطر ما میماند. بنابراین تمام بناهایی که بزرگ هستند میتوانند فرم خود را در خاطر انسانهایی که این بنا را میبینند یا در آن زندگی میکنند، باقی بگذارند. به همین علت هم هست که تمام بناهای بزرگ را میبینیم که واجد یک فرم تازه و برجسته هستند. یعنی چیزی در فرم آفریده میشود. یک اثر بزرگ معماری، اثری است که بتواند فرم جدیدی را به وجود بیاورد. فضا درک میشود، فضا چیزی فراتر از فرم است. به نظر من در معماری، جامعتر از فرم هم هست ولی ما نمیتوانیم آن را در معماری ببینیم. ما فضا را با تمام وجود و البته با تمام احساس و روانمان درک میکنیم. بنابراین یک عامل چندجنبهای، پیچیده و گستردهای است. ولی میتوان همیشه آن را در خاطر داشت. حتی بوی فضا، رنگ فضا، نور فضا و… در خود فضا اهمیت پیدا میکند و معماری به این ترتیب توسط انسان درک و به خاطر آورده میشود. (در گفتگو با داریوش ارجمند در سال ۱۳۸۳، به نقل از بازنشر این گفتگو در روزنامهٔ شرق در سال ۱۳۹۴)
برچسب: درک فضا
درک فضا: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع درک فضا قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
اغلب از جانب من اینطور نقل قول شده است که کسی نمیتواند تاریخ معماری را درک کند. امروز میخواهم آن اظهارنظر را قدرت بیشتری ببخشم و بگویم که باید تاریخ معماری را به دقت مطالعه کرد، اما به طریقی که فقط یک معمار میتواند. چگونه میتوان به این مهم دست یافت؟ واضح است که تحصیلات آکادمیک مفید است. اما اعتقاد دارم تنها راه برای یک معمار که بتواند واقعاً تاریخ فضاهای معماری را مطالعه کند، بازدید از آن ساختمانها و تجربهٔ فضای آنهاست. فضا را نمیتوان به قالب عکس درآورد، حتی با اساتید عکاسی مثل استدلر با فوتوگاوا؛ عکس تنها به ضبط فرم و سطح قادر است. فضای معماری نمیتواند در یک متن یا توسط هیچ فیلسوف و یا منتقدی توصیف شود. درحالی که متن میتواند تجربه یک فضا را توصیف کند، ولی نمیتواند جایگزین خود آن تجربه شود، هرگز به دگرگونی یک فضا توفیق نخواهید یافت مگر آنکه بدانید آن فضا قبلاً چگونه دگرگون شده است، اگر دانش معماری خود را به تحصیلات معماری و کتاب و مجله محدود کنید، کارتان به همان اندازهٔ کاغذهای چاپشده حقیر و سطحی خواهد بود. (در بیست و هفتمین سمینار Aica در توکیو، سال ۱۹۹۲، ترجمهٔ علی شهریار زرین، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، سال ۱۳۷۶)
هرکس که دانش کافی دربارهٔ ساخت و ساز داشته باشد میداند که شما واقعاً قادر نیستید که یک ساختمان کامل را پیش از شروع ساخت آن روی کاغذ بیاورید. بگذارید اینطور توضیح دهم که {مثلاً} یک ساختمان قرار است یک سطح سازهای داشته باشد. {فرض کنیم} شما پی ساختمان را اجرا کردهاید و حالا روی آن سطح صافی که قرار است ساختمان روی آن بنا شود ایستادهاید. اگر صادق باشید، تقریبا مسلم است که درک شما از ساختمان از آن لحظهای که روی آن سطح ایستادهاید تغییر کرده است. درک شما نسبت به آن زمان که روی زمین ایستاده بودید کاملا متفاوت است. کل شخصیت ساختمان برای شما تغییر کرده است.
با هر گام ساخت و ساز که برداشته میشود، شما فرصت این را پیدا میکنید که واقعاً بفهمید ساختمان شما در چه جهتی پیش میرود. در هر لحظه شما نکاتی را میبینید که بر روند کار تأثیر میگذارد. (در گفتگو با Kim A. O’Connell در سال 2005، منتشر شده در وبگاهLiving Neighborhoods)
متأسفانه آموزش معماری را دست آدمهایی دادهاند که معلوم نیست چقدر توانایی درک از فضای انسانی و اجرای آن دارند. این در حالی است که ما آمار بالایی از دکتری معماری داریم و مدام میشنویم که فلانی دکتر است. اما من معتقدم که معماری دکتری ندارد زیرا معماری حرفه و فن است. بعضی از معمارانی که دورههای مثلاً تخصصی را در بعضی از کشورهای خارج دیدهاند از حرفه و فن، ویژگیهای فن را از یاد برده، حرفه را نیز به حرف مبدل ساخته و در تعلیم معماری به حرف زدن اکتفا مینمایند که جای تأسف است. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وبگاه هنرآنلاین در سال ۱۳۹۷)
هرگز با مشتری {کارفرما؟} دربارهٔ معماری حرف نزنید. با فرد مقابل دربارهٔ بچهها حرف بزنید. این یک سیاست ساده و خوب میباشد. فرد مقابل دربارهٔ معماری اغلب موارد درکی نخواهد داشت. یک معمار باید بتواند چیزی که مشتری میخواهد بیان کند. اغلب مشاهده میشود که مشتری نمیداند به دنبال چه چیزی میباشد. مشتری ممکن است ایدههایی داشته باشد و نمیگوییم که این ایدهها مسخره هستند. ولی در مورد معماری آموزش ندیدهاند و نمیدانند که چه چیزی امکانپذیر بوده و چه چیزی امکانپذیر نمیباشد. {…} این مورد {که امکان دارد مشتری از ساختمان تمام شده راضی نباشد} اصلا اهمیت ندارد. اگرچه من تاکنون این مورد را تجربه نکردهام. ممکن است من مشاجرهٔ زیادی با مشتریها در حین طراحی ساختمان داشته باشم و بعضی مواقع در حین ساخت نیز مشاجره وجود داشته است. ولی همیشه در اتمام کار از کار من راضی بودهاند. (در گفتگو با Moises Puente در سال 1959، منتشر شده در کتاب «گفتگو با میس وندر روهه» ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و فتانه اتباعی)
امروز تقریباً سرتاسر آموزش معماری بر مبنای رایانه است، اما هیچچیز جای احساس خلق معماری بهوسیلهٔ مداد و کاغذ را پر نمیکند. هنگام طراحی با مداد دست شما حرکت میکند، انگشتان شما و چشمان شما حرکت میکند و افکار شما آنچه اندامتان انجام میدهد را ثبت و ضبط میکند. در مقام یک معمار، شما باید مقیاس و فضا را از طریق استفاده از احساسات انسانی بفهمید. مغز و دست به یکدیگر مستقیماً اتصال دارند {و همین اتصال مزیت طراحی با دست است}. (در گفتگو با Lars Gezelius نویسندهٔ وبسایت The Wire در سال 2013)
من کارهای فاستر، راجرز و پیانو را خیلی نمیپسندم. آنها اکنون دربارهٔ معماری پایدار حرف میزنند. نه اینکه با این موضوع مخالف باشم. فقط به نظرم میرسد دستاویزی شده است که فرایند طبیعی خلاقیت را مخدوش میکند. من هرچیزی را که مانع کار خلاقه در معماری بشود قبول ندارم. برای صرفهجویی در مصرف انرژی و پایداری، مهندسان تأسیسات بهتر از من میتوانند فکر کنند. بهتر کردن مصرف انرژی کار آنهاست. من اصلاً بلد نیستم. کار من خلاقیت فضایی است. یک زمانی کار معماری را به جامعهشناسها و اقتصاددانها هم سپردند. حالا مهندسان محیط زیست هم به آنها اضافه شدهاند. از نظر من معماری فقط فضاست. حجم هم فضاست. حجم را اگر از بیرون نگاه کنیم یک نوع فضا میشود. ما معماری را با حجم میبینیم و با فضا درک میکنیم. خیلی از کارهای فاستر از نظر امتیازات تکنیکی بالاست، وگرنه از نظر شکل و از نظر فضا در آنها خلاقیتی نیست. در حالی که در مورد کارهای زاها حدید اینطور نیست. او به موضوع بهینهکردن انرژی فکر نمیکند. ادعایی هم ندارد. فقط به فکر ایجاد فضایی خاص است. اگر انرژی آن بهینه هم نشد، نشد. البته من یک بحث دیگر هم دارم. اینها را که گفتم در عرصهٔ معماری خاصی است. وگرنه وقتی میخواهیم میلیونها خانه بسازیم، معلوم است صرفهجویی در انرژی اهمیت دارد. مثل یک پارلمان نیست که فقط یکی است و حالا اگر در آن صرفهجویی انرژی نشد چندان اهمیت ندارد. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ معمار، ش 30، فروردین و اردیبهشت سال 1384)
من دوست دارم از اشکال هندسی ساده و بدوی استفاده کنم. فکر میکنم هندسه ابراز موثری برای کنترل تأثیرات نور در فضاهای معماری است. همچنین، شکلهای ساده به آسانی درک میشود حتی از زوایای دید محدود، یعنی دیدن یک جزء کوچک باعث دریافت کلیت آن میشود. هندسهٔ قدرتمند ارتباط دیالکتیکی میان ساختهٔ انسان و فرمهای موجود در طبیعت اطرافش را ساده میکند. کیفیت ارتباط فضایی معمولاً از این تضاد (یا نسبت) سرچشمه میگیرد. علاوه بر این، هندسه ابزار فوقالعادهای در ترکیببندی معمارانه است و سبب آزادی انتقال نیروهای تکتونیک به زمین میشود. کارکرد و معنای اصلی هندسه، بیش از آنکه نمادین باشد، کاربردی است. (در گفتگو با وبسایت Ground، سال 2016)
در مطالعات هنر و معماری، سنتاً سخن از زیباییشناسی معطوف به جنبههای بصری است. به نظر بنده، این تلقی مبتنی بر نقاشی است و از آنجا به معماری سرایت کرده است. معماری فقط به چشم درنمیآید. ما علاوه بر بینایی، معماری را از طریق بساوایی، بویایی و حتی تداعیهای چشایی درک میکنیم. از اینها مهمتر، درک معماری از طریق حرکت در آن است، که به آن کینستتیک میگویند. تجربۀ زیباییشناختی در معماری با تجربۀ زیباییشناختی در نقاشی یکسره متفاوت است. (در گفتگو با وبسایت انسانشناسی و فرهنگ، سال 1394، مصاحبه کننده: منیره پنجتنی)
آنچه من {در زمینهٔ معماری} آموخته و تجربه کردهام به واسطهٔ میراث تاریخی ایران بوده است، اما فکر میکنم شما نیز میتوانید همان جیزها را یاد بگیرید، مثلا در بعضی از آن کوچههای باریک شهرهای قدیمی ایتالیا. شما میتوانید این چیزها را در جاهایی یاد بگیرید که فضای مصنوع در آن با حساسیت، تناسب و سلیقه به دست آمده و رشد کرده باشد. من فکر میکنم ایران یکی از آن جاهاست. اتفاقاً من در ایران به دنیا آمدهام. ما از ساختمانها، مساجد، کوچهها، مدارس و خانههایی که درونشان زندگی کردهایم و قدم زدهایم آموختهایم. من از آنچه که در بچگی دیدهام و در دوران دانشجویی ازشان کروکی کشیدهام بسیار آموختهام. من به خارج از ایران هم سفر کردم، در سال سوم دانشکدهٔ معماری به اروپا و در سال چهارم به آمریکا. شما به هرجایی که سفر کنید بسیار از آن میآموزید، اما من فکر میکنم آنچه از ایران میآموزید واقعاً عمیق و قابل توجه است. فضای معماری ایران بسیار بسیار جذاب است. شکل و فرم در معماری ایران بسیار تاثیر گذار است، معماری ایران از حیث شکل و حجم بسیار غنی است، مخصوصا حجم. یکی از بزرگترین درسهای معماری ایران توالی حجمهاست، این که چگونه یک فضا، مثلا یک فضای خارجی میتواند به شما احساس محصور بودن بدهد و بعد، شما به یک فضای کوچکتر میآیید یا یک فضای پستتر یا بلندتر. روابط متقابل بین حجمها و تناسبات، زمانی که طول میکشد تا از آنها عبور کنید، حجم نوری که شما در مسیر عبور از آنها تجربه میکنید، بسیار سخت است که همهٔ اینها را در کلمات بگنجانم… اما اگر شما بتوانید این سمفونی حجمها را از طریق عبور از آن ساختمانها تجربه کنید، آنگاه به صورت طبیعی این نوع معماری خودش را بر شما تحمیل میکند و میشود معماری شما، فارغ از این که ریشهٔ شخص شما چیست. حتی حالا، زمانی که ساختمانی را در کالیفرنیا یا در اینجا، ونکوور، طراحی میکنم همان احساس با من است. شما برای مردم و نوع انسان طراحی میکنید، و این موضوع که برای انسانها طراحی میکنید در همهجا ثابت است. (در مصاحبه با مجلهٔ Bidoun (بدون)، سال 2013)