متأسفانه این تصور در جامعه وجود دارد که نهاد یا سازمان خاصی مسئول نگهداری آثار یادمانی است. در واقع یکی از گرفتاریهای ما در صد سال اخیر –یعنی از وقتی تجددطلب شدیم- این بوده است که مردم همیشه از خود سلب مسئولیت کردهاند. همیشه مسئولیت خود را به دولت و یا گروهی خاص تفویض نمودهاند. از زمان تجددطلبی هیچگاه به ما گفته نشده است که مثلاً خودت مسئول این کار هستی و یا اینکه خودت باید از این ثروت محافظت کنی. حتی یاد گرفتهایم اگر دلمان بخواهد از چیزی استفاده بکنیم یا نکنیم. اگر تمایل داشتیم چیزی را حفظ کنیم یا نکنیم، در حالی که قطعاً نباید اینطور باشد.
بنابراین به نظر من برای اصلاح این تفکر نیاز به ارادهٔ ملی است و این امر میتواند از طریق نهادهای مدنی تبیین و تشویق شود. ما نیاز به آموزش داریم تا به یادمانهایمان احترام بگذاریم، حتی از سطح پیشدبستانی. الآن ممکن است من و شما دربارهٔ ارزش و زیبایی ابیانه، ماسوله یا کرند غرب صحبت کنیم، اما این تصور برای کسی که در این مناطق زندگی میکند به باور تبدیل نشده است. ساكنان آنجا تصور میکنند این مناطق جایی است که عدهای توریست به تماشا میآیند و خودشان نیز به اشیایی درون آن فضاها برای سرگرمی توریستها تبدیل شدهاند. این آموزش کاملاً جنبهٔ تخریبی دارد. چون انسان هیچوقت نمیخواهد به شیء تبدیل شود. بنابراین آنجا را خراب میکند و از بین میبرد. در حالی که اگر بداند وجود خودش نه به آن خشت و گل بلکه به تمام آن فضا بستگی دارد و اینکه وجود خودش چقدر در هدایت این فضا اهمیت دارد آن وقت خودش در حفظ آن میکوشد. در فرهنگهای دیگر و در کشورهای دیگر این کار را کردهاند. آنان از کودکی آشنایی و احترام به یادمانها را تعلیم میبینند. اما امروزه ما چگونه میتوانیم به بچهمان بگوییم مثلاً اینجا خانهٔ بابابزرگ است، یا در اینجا فلان اتفاق تاریخی رخ داده است.بچهٔ ما هیچ خاطرهای ندارد که سه نسل قبل از او چگونه زندگی کرده است. در حالی که بچه باید از طریق همین خاطرهها و یادمانها تعالی و ترقی را کشف کند.
سازمانهای مسئول هم باید درست کار کنند وگرنه مثلاً سازمان میراث فرهنگی هرچه تلاش کند چند بنا را به عنوان بنای تاریخی میتواند ثبت کند؟ تازه وقتی ثبت هم بکند، صاحب بنا اگر به آن اعتقاد نداشته باشد آب به پی و بنیاد بنا میبنند. بنابراین قضیه مربوط به یک نهاد و سازمان نیست. بلکه فرهنگی و آموزشی است. اگر ما به جایی برسیم که نسل ما نتواند خاطرهٔ جمعی تولید کند و خاطرههای قبلی را هم از بین برده باشد، نسل بعدی نسل بیخاطرهای خواهد بود. نسل بیخاطره هم یعنی نسلی که تاریخ را از خود دور کرده است و این یعنی نسلی بیریشه. (در گفتوگو با ناصر برکپور، منتشر شده در ماهنامهٔ شهرداریها، ش ۹، سال ۱۳۷۸)