اکنون با نگاهی به جهان اطرافم این موضوع در من به اثبات رسیده است؛ هرچیزی که میبینم مرتبط با تاریخ است. تقریبا هرچیزی که ما را احاطه کرده است از قبیل چشماندازها، دهکدهها و شهرهای اطرافمان و همچنین خانهها و اتاقهایی که در آن زندگی میکنیم همگی سرشار از تاریخ هستند. ما فقط میبایست آنها را ببینیم.
هرچیزی توسط شخصی ساخته شده است، توسط مردمی که من آنها را نمیشناسم، مردمی که آنان را ملاقات نکردهام، اکثر آنها سالهاست که درگذشتهاند. به طرز فزایندهای احساس اطمینانبخشی وجود دارد که باعث میشود که من بخشی از جهان را احساس کنم. من تمایل دارم اینگونه بیندیشم که با اثرم تکهٔ کوچکی به همهٔ چیزهایی که تاکنون در این دنیا وجود داشتهاند اضافه کنم.
من تمایل دارم ساختمانهایم خود را اینگونه بیان کنند: من آنچه که اطرافم وجود دارد را درک میکنم. من نمیخواهم که آنها احساسی از بیگانه بودن و یا خنثی بودن نسبت به مکانی که در آنجا قرار گرفتهاند داشته باشند. این موضوعی زیباییشناختی نیست و یا حداقل در درجهٔ اول اهمیت قرار ندارد. این موضوع صرفا از طریق ایجاد یک ارتباط فرمی با محیطها آغاز نمیشود، بلکه شبیه جستجو برای ایجاد تطابق و همانندی با محیط در قالب یک پیوند احساسی است. یک واکنش احساسی نسبت به محیط که از طریق معماری بیان میشود. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)