دسته‌ها
فریبرز رئیس‌دانا

فریبرز رئیس‌دانا: معماری اساساً پدیده‌ای اجتماعی است

گمان می‌کنم در چند موردی که معماران شرکت‌کننده، داوران، مسئولان عالی‌رتبه و دوستان و همکاران منتقد و علاقه‌مند، از من خواستند تا به بازدید {طرح‌های پیشنهادشده برای فرهنگستان هنر} و اظهار نظر و نقد بپردازم، همگی حدس می‌زنند که من از راه جامعه‌شناسیِ هنری -اگر نه یک جامعه‌شناس هنری- وارد مقوله خواهم شد.

اما شاید کمتر دوستی می‌دانست که در این مورد نیز ناگزیر به این باور می‌رسم که معماری، هم از آن رو که با سبک‌های هنری سروکار می‌یابد و هم از آن رو که به تحقق یکی از اصلی‌ترین شکل‌گیرهای مادی در جامعه می‌انجامد -که خود از پیچ‌و‌خم‌های بس زیاد سلیقه‌ها و باورها و برانگیختگی‌ها می‌گذرد- اساساً پدیده‌ای است اجتماعی (همان‌طور که رمان غیر اجتماعی هم وجود ندارد).

تمام ذوق سلیم مدعیانه‌ی معماری دیکانستراکشن هم که در مقابل دیدگانمان به نمایش درآید و با هر تلاشی که برای چسباندنش به فلسفه‌ی ترسیمی-رقومی پیچیده و ذهنی‌شده و بی معنای ژاک دریدا -که از نمونه‌های زیرکانه‌ی ادعای هوشمندی در برابر بلاهت دیگران است- به عمل آید، باز هم معماری پدیده‌ای اجتماعی است. همان‌طور که ساموئل بکت با هر زوری که برای ساختن آدم‌های کاملاً ضد اجتماعی و منزوی قصه‌های خود به کار می‌برد دقیقاً یک رمان‌نویس اجتماعی است. منتها آدم‌های او از جامعه انتقام می‌گیرند.

معماری بی‌کارکرد-بی‌ساختار ذهن‌پایه‌ای نیز که دریدا یواش‌یواش از گوشه‌های آن به نفع فلسفه‌ی خود کش می‌رود، در همان حال که معماران نیویورکی -اگر نه انگلیسی- نحله‌ی دیکانستراکتیو هاج و واج مانده‌اند، همان‌قدر اجتماعی است؛ منتها در پاسخ به افراطی‌ترین بخش‌های مصرف-انباشت است که حضور اجتماعی خود را نشان می‌دهد. (در مقاله‌ی «حرف‌هایی دربارهٔ معماری فرهنگستان محمدرضا جودت»، منتشر شده در کتاب نومدرن‌ها کجایند؟، سال ۱۳۷۳)

دسته‌ها
یورگن مایر

یورگن مایر: وجه جالب پایداری این است که توجه معماری را دوباره به سوی آینده معطوف می‌کند

پایداری از مهم‌ترین مسائل در معماری است. طراحی بنا باید در سطحی عملکردی کار کند، باید در سطحی پایدار کار کند، همچنین باید در سطحی زیبایی‌شناسانه کار کند، بنابراین من فکر می‌کنم که {پایداری} یکی از چندین پارامتری است که کمک‌مان می‌کند تا محیط‌مان را تعریف کنیم. ما دوست‌داریم با تعریف پیچیده‌تری نسبت به آنچه مردم معمولاً از «پایداری» می‌فهمند به آن بپردازیم.

وجه جالب پایداری برای ما -جدا از تلاش برای «خوب» بودن و کار درست را انجام دادن- این است که پایداری توجه معماری را دوباره به سوی آینده معطوف می‌کند. پست‌مدرنیسم و دیکانستراکتیویسم همواره درگیر ارجاع به گذشته یا چنگ انداختن یک بنا در نوعی از سنت بودند. پایداری این تمرکز را دوباره به سوی آینده برمی‌گرداند و ایدئالیسم و امیدی خاص برای آینده‌ای بهتر خلق می‌کند.

معماری همیشه درباره‌ی آینده‌ای بهتر است، در غیر این صورت هیچ‌کس در آن سرمایه‌گذاری نمی‌کند یا به آن اهمیت نمی‌دهد. درست است؟ (در گفت‌وگو با Jill Fehrenbacher، منتشر شده در وب‌سایت Inhabitat، سال ۲۰۱۱)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: هر کس در معماری خود به دنبال معنا باشد برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است

هر بنایی را که پس از {ساختن} نخستین بنایم، یعنی موزهٔ یهود در برلین، پیش بردم -چه موزه‌های سان‌فرانسیسکو و دنور و درسدن، چه خانه‌ای در کنتیکت، یا مرکز هنرهای نمایشی در دوبلین، و یا مگی‌سنتر جدید در لندن- همین نوع گرایش را داشته که اجازه ندهم معماری خودش را منجمد کند و در خواب فرو رود، نگذارم که معماری صرفاً تبدیل به گونه‌ای از کار تجاری شود، این که فقط چیزی بسازم. چرا که من واقعاً علاقهٔ بسیار اندکی به صرفاً ساختن چیزها دارم.

ساختن چیزی که معنا دارد {مورد علاقهٔ من است} و شاید دیکانستراکتیویسم همین باشد؛ واقعاً همین است. دیکانستراکتیویسم معماری‌ای است که به دنبال معناست. این همان چیزی است که من فکر می‌کنم ما را به معنای فلسفی دیکانستراکشن در فلسفه یا ادبیات نزدیک می‌کند؛ همان دیکانستراکشنی که به دنبال آشکار کردن چیزی است که در جایی وجود دارد اما در هیچ‌کجا با چراغ‌های چشمک‌زن در پیش چشمان ما به آسانی قابل دست‌یابی نیست.

بنابراین، بله، من آن حرف آخر را خواهم گفت، برای من، در حالی که دارم در اینجا صحبت می‌کنم، {سخن آخر} این است که معماری در تکاپو برای معناست. و البته معنا می‌تواند گم شود، می‌تواند مبهم شود، می‌تواند فراموش شود، درست مثل حقیقت، زیبایی یا خیر. اما به نظر من جست‌وجو برای معنا آن چیزی است که مهارت معماری را به هنر تبدیل می‌کند. و فکر می‌کنم هر کس که {در معماری خود} به دنبال آن معنا باشد، برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است. (در گفت‌وگو با Lizzie Crook، منتشر شده در وب‌سایت dezeen، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
رم کولهاس

رم کولهاس: آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده بدترین پاسخی است که می‌توان به این پرسش داد: «حرفهٔ معماری در این لحظه چه کاری باید انجام دهد؟»

تشکیک من در مورد دیکانستراکتیویست‌ها مبتنی بر پیش‌فرض آنهاست؛ همین قیاس خام و پیش پا افتادهٔ {آنها} میان یک هندسهٔ ظاهراً نامنظم با جهانی متلاشی شده یا جهانی که ارزش‌ها در آن دیگر به شیوه‌ای ثابت پابرجا نیست. این {قیاس} به طرز ناامیدکننده‌ای بصری، ترکیبی و بنابراین -به معنایی بسیار سنتی- معمارانه است. و این در نهایت برای من {رویکردی} دکوراتیو است.

من همواره بین منفجر کردن و ساختن چیزها مردد بودم. و در حال حاضر ساختن چیزها ده برابر جذاب‌تر از منفجر کردن چیزهاست. همچنین به این خاطر که انفجار یک لحظه طول می‌کشد، اما ساختن بسیار بیشتر طول خواهد کشید. به این معنا، دیکانستراکشن هر کار را که می‌توانست در معماری انجام دهد انجام داده است. ممکن است دیکانستراکشن یک راه مهم برای تحلیل چیزها و برای آزمایش کردن بوده باشد، اما برای آن آینده‌ای در حوزهٔ معماری نمی‌بینم.

{…} آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده -بر حسب برداشت من از این {پرسش} که حرفهٔ {معماری} در این لحظه چه کاری باید انجام دهد- بدترین پاسخی است که ممکن است بتوانید بدهید. {آثار دیکانستراکتیویست‌ها} به مثابه موضعی زیبایی‌شناختی یا فکری برای یک معمار شگفت‌انگیز است، اما احتمالاً برای همهٔ دیگر ذی‌نفعان اینطور نیست؛ مثلاً برای مردمی که در این هنگامهٔ کهنه‌شدهٔ «نارضایتی» یا «ناتوانی» گیر کرده‌اند. این خیلی جالب یا حتی خیلی قابل تحمل نیست. (در گفتگو با Alejandro Zaera Polo در سال ۱۹۹۱، منتشر شده در نشریهٔ El Croquis، ش ۵۳، سال ۱۹۹۲)