با این {ایده} که باغ و ویلا را یک چیز بدانیم موافق نیستم. باغهای ایرانی اول باغ بودند، بعداً کوشک شدند. اما ویلا در خودش یک مفهوم گرندیوز دارد؛ مثل ویلاهای رنسانسی؛ مثلاً اگر باغ شازده را در نظر بگیریم، وسعت ساختمانی که در باغ است نسبت به آن خیلی ناچیز است. ما در ایران چنین تناسبی داریم.
اگرچه هدفِ نزدیکی به طبیعت و تفریح و تفرج را در هر دو میتوان پیدا کرد اما تفاوت آنجاست که در گذشتهٔ ایران با ساخت یک باغ در قالب تحقق تفریحات من یک {نوع} سازندگی رخ میداد. موضوع ساخت باغ در ایران آباد کردن زمین بود و اگر از آن آبادی و سازندگی بعداً برای تفریح هم بهرهگیری میشد، این موضوع دوم بود. باغ یک کوشک داشت که تنها ده درصد از کل باغ بود.
هدف از وجود باغ آن بود که محصولی بدهد؛ محصولی که بتوان آن را با مردم به اشتراک گذاشت. بزرگترین هدیهای که برای مردم میبردیم محصول باغمان بود؛ «این انار باغ ماست!» و چقدر لذتبخش است که محصول باغ خودت را هدیه بدهی!
اما امروز تخریب طبیعت را در کنار این خوشگذرانی میبینیم، پس اینجاست که باید به روشمان شک کنیم و اگر از معماری و فرهنگ باغسازی ایرانی الگوبرداری میکنیم، رویکرد و فلسفهٔ آن را الگو قرار دهیم، نه این که الگوبرداری فرمال کنیم. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ ویلا، ش ۱۳، سال ۱۴۰۱)