ببینید، این ساختمانی که ما در آن هستیم ساختمان خیلی خوبی است. آیا هیچوقت به این فکر میکنیم که چرا ساختمان خوبی است؟ اگر فقط توی یک مدرسهٔ معماری بنشینید، چیزی از معماری یاد نمیگیرید. باید بروید بیرون و به کار معمارهایی مثل پالادیو و برامانته نگاه کنید و بپرسید «چرا این کار جالب است؟». مثل یادگرفتن گرامر پیشرفته است. اگر چیزی نخوانید و استعارههای ادبی را نشناسید نمیتوانید چیزی بنویسید. چرا فالکنر نویسندهٔ خوبی است؟ یا چرا همینگوی نویسندهٔ خوبی است؟ چه چیز باعث میشود او نویسندهٔ خوبی باشد؟ نویسندهها اینطور چیزها را یادمیگیرند. نقاشان نقاشی کردن یاد میگیرند. اما به نظر میرسد معمارها هر چیزی یاد میگیرند جز معماری. منظورم از معماری کار با راینو و مایا، یا تصویرسازی و انیمیشن نیست. منظورم کسانی است که واقعا میخواهند معمار شوند.
آیا همه به این چیزها اهمیت میدهند؟ خب، کسانی که معمولاً از نویسندگی پول درمیآورند همانهایی نیستند که ادبیات {حقیقی} تولید میکنند. ما دیدهایم که پول درآوردن چه بلایی بر سر جامعه میآورد. دیدهایم که چطور اخلاق را از بین میبرد. اخلاقیات خوب در معماری یعنی امکان معمار بودن، یعنی برای فرهنگ کار کردن. اگر ظرفیت انجام کاری را نداشته باشید، نمیتوانید برای فرهنگ کاری بکنید که از نظر اجتماعی یا سیاسی اهمیت داشته باشد. (در گفتوگوی منتشر شده در پرسپکتا، ش ۴۳، سال ۲۰۱۰، برگرفته از کتاب «پیتر آیزنمن»، تألیف و ترجمهٔ پویان روحی)