این که در آینده چه رخ میدهد معلوم نیست، {اما} اگر خرید تسلیحات و هدر دادن سرمایهمان را متوقف کنیم و از فناوری پیشرفتهمان به جای ساخت اسلحه در {بهبود} زندگی استفاده کنیم، در ظرف ده سال کل بشریت میتواند در بالاترین معیاری که کسی تا به حال شناخته زندگی کند. همهٔ ما میتوانیم {دارای رفاهی در سطح رفاه یک} میلیاردر باشیم. آینده هیچ معلوم نیست. {…} زمان بحرانی سال ۱۹۸۵ است. در دو یا سه سال آینده میفهمیم که آیا بشریت روی کرهٔ زمین به زندگی ادامه خواهد داد یا نه. اتفاقات بسیاری، بیشتر از آنچه از سرآغاز تاریخ تا به حال پیش آمده، از امروز تا سال ۱۹۸۵ رخ خواهد داد. (در گفتگو با Richard Boston در سال ۱۹۸۳، منتشر شده در وبسایت The Guardian)
برچسب: رفاه جامعه
مرمت بافتهای تاریخی و احیای آن مسئلهٔ خیلی مشکلی است. چراکه لازمهٔ احیای بافتهای تاریخی بهرهگیری از مشارکت مردم است ولی مردمی که الان در بافتهای تاریخی ما زندگی میکنند افرادی هستند که چندان به این مناطق تعلق ندارند. چراکه از اقشار قدیمی آنجا نیستند و بیشتر آنها تازهواردند. بیشتر افرادی که دارای یک رفاه نسبی و امکانات مالی بودند آنجا را ترک کردهاند و به دیگر نقاط شهر رفتهاند. بنابراین افراد ساکن فعلی از اقشار کمدرآمد شهری هستند. مثلا در بافت تاریخی شیراز بررسی مشخصات جمعیت ساکن نشان داد که تنها خاستگاه حدود پنجاه و پنج درصد از آنان خود شهر شیراز است و چهل و پنج درصد دیگر اصلاً اهل شیراز نیستند. مقایسهٔ این رقم با غیر شیرازیهای کل شهر که بیست و سه و نیم درصد است نشاندهندهٔ مهاجرپذیری شدید بافت تاریخی است. در زمینهٔ میزان درآمد هم بررسیها نشان داد که بیشتر از نود و شش و نیم درصد از ساکنان این مناطق از اقشار کمدرآمد و میاندرآمد هستند. طبیعتا با نیروی این افراد نمیتوان بافتها را احیا کرد و به همین دلیل نیاز به دخالتهای ارادی وجود دارد که به طریقی امکانات و سرمایه را به آنجا ببرد.
البته سرمایهها هم برای رفتن به این مناطق چندان کشش ندارند. ارگانهای عمومی مثل شهرداریها میتوانند سرمایهگذاری کنند اما آنها ترجیح میدهند منابع مالی خود را در جاهایی خرج کنند که هم نمود بیشتری دارد و هم این که برایشان خیلی سادهتر و مطمئنتر است. مثلاً شهرداری اصفهان در کنار رودخانهٔ زایندهرود هزینه و خرج زیادی کرد اما در بافت تاریخی اصفهان وقتی دخالت میکند دخالتش از نوع خیابانکشی است و کاری غیر از این صورت نمیدهد که بالطبع با مخالفت سایر نهادها روبهرو میشود. (در گفتگو با ناصر بنیادی و مهدی عباسزاده، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴۵، سال ۱۳۸۳)
هر تحول و هر انقلاب و هر حرکتی، چه سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی بیشک در امر معماری تاثیرگذار است. به لحاظ اقتصادی باید گفت اقتصادیات مهمترین نقش را در معماری بازی میکنند. باید بودجه کار ساختمانی مهیا باشد تا بتوان آن را اجرا کرد وگرنه بدون تامین کافی مالی، کار معماری لنگ خواهد شد. در فرانسه یک اصطلاح عامیانه وجود دارد که میگویند: «وقتی ساختمانسازی از دست برود، همه چیز از دست میرود.» یعنی شاخص پویایی اقتصاد کشورها در میزان ساختمانسازی است که در آن مملکت جریان دارد.
سیاست، البته با این دید و این امید که سیاست کشورها در جهت رفاه جامعه قدم بردارد، بیشک روی مقوله معماری تاثیرگذار است. سیاست دولتها با اقتصاد ارتباط پیدا میکند. با چه سیاستی چه مسیر اقتصادیای در یک جامعه پیش گرفته شود که ساختمانسازی رونق پیدا کند. پس هر نوع تحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک خط مشی خاصی را به معماری دیکته میکند. فرض کنید یک وقت جامعه یک جامعه کارگری است و دولت متعهد است که برای گروهها و طبقات وسیع کارگران و زحمتکشان ساختمانسازی کند، مثل شوروی سابق. در این حالت نوع ساختمانسازی و معماری شکل خاصی بهخودش میگیرد. یک موقع سیاستی هست بر مبنای سیستم سرمایهداری که در نتیجه یک سبک معماری دیگری را ایجاب میکند که به کلی با آن قبلی فرق دارد، مثل آمریکا و اروپا. یک موقع یک سیاستی براساس دید و سلیقه یک دیکتاتوری خاصی عمل میکند که آن نیز شکل بهخصوصی بهخودش میگیرد؛ نمونه بسیار گویای آن در زمان هیتلر و موسولینی در آلمان و ایتالیا بود که بر پایه ایدئولوژی فاشیسم با زور میخواستند یک سبک خاصی از معماری را که اصطلاحا به معماری فاشسیم معروف شد را تجویز کنند که البته به دلیل اینکه این سبک معماری خودجوش نبوده و از بطن جامعه برنخاسته بود، بنابراین پایدار نبود و با سقوط فاشیسم از بین رفت. آنها میخواستند معمار طوری طراحی و اجرا کند که مکتب نازیسم و فاشیسم را منعکس کند. پس میبینیم که معماری با تمام مسایل و تحولات یک جامعه ارتباط پیدا میکند و به عبارت دیگر، زبان گویای حالات روحی و فکری یک جامعه است. (در گفتگو با علی فراستی در سال ۱۳۷۲، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۱)
معماری یک شیء تجاری نیست. اگر ما قبول کنیم که با معماری تجارت نکنیم و معماری را به خاطر رفاه جامعه انجام دهیم آنوقت میتوانیم معماری خوب به جامعه عرضه کنیم. ولی تا زمانی که به خاطر ثروت هنگفتی که برخی دارند و نمیدانند آن را چهکار کنند {و} تفکر ما این باشد که معماری بساز و بفروشی انجام دهیم وضعیت همین خواهد ماند.
بزرگترین خرج خانواده یا یک شخص ثروتمند در زندگی خریدن یک اتومبیل گرانقیمت نیست، بلکه ساختن یک بناست و اگر بخواهد از ساختن این بنا استفادهٔ اقتصادی کند، یعنی از ثروت خود در ساختمانسازی استفاده ببرد، آنوقت معماری از بین میرود. امروز برجسازی مد روز شده و تمام ثروتمندان میخواهند برج بسازند چرا که ساخت مدرسه یا بیمارستان بازده اقتصادی ندارد. ولی وقتی یک زمین کوچک را در بیست یا سی طبقه بالا میبرند، یعنی آن را بیست یا سیبرابر در ارتفاع تقسیم میکنند طبعاً استفادهٔ اقتصادی و بازده مالی بالایی دارد.
به این ترتیب مثلاً قیمت یک زمین یک هکتاری ده برابر شده و از هر هکتار زمین به اندازهٔ ده برابر استفاده میشود و اگر بیست طبقه باشد بیستبرابر استفاده دارد. خب تا وقتی تفکر این باشد معماری از بین میرود. معماری وقتی میتواند معماری یا فضای زندگی جامعه باشد که مسئلهٔ مالاندوزی را در آن در نظر نگیریم. (در گفتگو با اسماعیل آزادی، منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، جلد اول، سال ۱۳۸۹)