به نظر من این هرج و مرج {در شهرهای ما} زاییدهٔ تحول بیمقدمهٔ معماری ماست. تا چهل سال پیش ما یک روش قدیمی ساختمانی داشتیم و کمابیش با اصول کهن و دیرینه (مخصوصاً در مورد مساکن و منازل) عمل میکردیم که به طور کلی عبارت بود از در نظر گرفتن جهت ساختمان و ایجاد بادگیر و حوضخانه و تناسب قسمتهای خالی (یعنی پنجرهها) با قسمتهای پر ساختمان (یعنی دیوارها) و قطر دیوارها و طرز بنای سقفها و ایوانها و سایهبانها و شکل باغچه و حیاط و انتخاب درختها و غیره.
تمام این جزئیات بنا بر مطالعات مفصل و تجربیات چندین صد ساله انجام میگرفت و معماران ما به جایی رسیده بودند که هدف خود یعنی ایجاد زندگی راحت برای صاحب کار را تأمین میکردند. در گذشته موضوع زیبایی نیز در معماری ما منطقی بود. تناسب و رنگ مصالح که در نما و در داخل بنا به کار میرفت و همآهنگی آنها با هم و جزئیات گچبری یا آجرکاری و برجستگیها و فرورفتگیها و تطبیق آنها با نور طبیعی (مخصوصاً در طهران که درخشندگی آفتاب کوچکترین برجستگی را نمایان میسازد) و بازی حجمهای هندسی و مخصوصاً سادگی این اشکال تمام مسایلی بودند که معماران ما (حتی در خانههای کوچک) به آنها سخت توجه داشتند.
ولی از تاریخ ورود معماری مدرن بدبختانه ما خواستیم کورکورانه و بیتوجه به سنن و اصول از معماری غربی تقلید کنیم و در نتیجه سبک خودمان را فراموش کردیم و روش اروپایی را هم (آن طوری که از نظر کشور ما باید قابل قبول باشد) به کار نبردیم. به این دلیل معماری ما نه فرنگی است و نه ایرانی. (در گفتگو با فرخ غفاری، منتشر شده در مجلهٔ آرش، ش ۵، سال ۱۳۴۱)