دسته‌ها
آنوپاما کوندو

آنوپاما کوندو: معماری پس‌زمینه‌ای است برای بزرگداشت زندگی

من {روند طراحی‌ام را} با اسکیس آغاز می‌کنم. اما به صورت همزمان جستجوهای عملی را شروع می‌کنم، گزینه‌های متفاوت مصالح را بررسی می‌کنم و هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم که هدف {غایی از ایجاد اثر} معماری خلق یک محیط ساخته‌شده و خدمت به مردم در این محیط است. من می‌خواهم همواره به یاد داشته باشم؛ مقصود از معماری چیست؟ برای من، معماری همیشه پس‌زمینه‌ای برای بزرگداشت زندگی است.

چیز دیگری {که در روند طراحی} به آن فکر می‌کنم {انتخاب} سازندهٔ بناست؛ چه عناصر متفاوت {بنا} به صورت فردی ساخته شده باشد چه به صورت صنعتی. من انتخابم را بر اساس این شناخت و مذاکره دربارهٔ حد دست‌ساز و ماشین‌ساز بودن انجام می‌دهم. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۱)

دسته‌ها
هادی تهرانی

هادی تهرانی: مصالح نمای یک بنا باید بازتابی از زمینهٔ موجود آن باشد

در ابتدای روند طراحی یک بنا، ایدهٔ اصلی طرح مسیری را که ما می‌خواهیم در توسعهٔ نمای بنا طی کنیم تعیین می‌کند. ایدهٔ طراحی نما از درون بنا و نیز زمینهٔ شهری آن مشتق می‌شود. مصالح و ساخت‌مایهٔ نمای یک بنا به طور خاص باید بازتابی از زمینهٔ موجود آن باشد، البته این به معنای آن نیست که تنها راه حل صحیح همیشه اقتباس از زمینه است. تفاوت و یا تضاد با محیط گزینه‌های معنادار دیگر هستند، مادامی که طراحی با کارکردهای مورد نیاز سازگار باشد. (در گفتگو با Katharina Sommer، منتشر شده در وب‌سایت Detail Online، سال ۲۰۱۸)

دسته‌ها
تام مین

تام مین: هیچ‌گاه به معماری در خدمت سبک علاقه‌ای نداشته‌ام

سی سال پیش دفتری را راه‌اندازی کردم به نام مورفوسیس، به معنای توسعهٔ شکل‌ها. در سرتاسر فعالیتم خودم را وقف معماری به مثابه نتیجهٔ یک روند کرده‌ام، که نتیجه‌اش تولید ماده‌ای اضافه است که در نهایت نتیجه و منابع فکری را به منظور سخن گفتن در اختیار ما قرار می‌دهد. هیچ‌وقت مجذوب خود نتیجه نبوده‌ام. هیچ‌گاه به معماری‌ای که در خدمت سبک باشد علاقه‌ای نداشته‌ام. همیشه عاشق کاری بوده‌ام که در نسبت با شرایطی که آن را به وجود آورده بسیار ویژه و خاص باشد. (در گفتگو با Vladimir Paperny در سال ۲۰۰۵، منتشر شده در وب‌گاه رسمی مصاحبه‌کننده)

دسته‌ها
بروس ناومن

بروس ناومن: هیچ روش مشخصی برای خلق اثر هنری وجود ندارد

این که در مسیر خلق هنر چگونه گام برداریم همیشه یک راز خواهد بود. به خاطر می‌آورم که یک‌زمان فکر می‌کردم که بالاخره خواهم فهمید که تو چطور انجامش می‌دهی، چطور اثری هنری خلق می‌کنی. مثل این که بگویی: «بچه‌ها، روش کار در هنر چطور است؟» و بعد از پاسخ به این سوال تمام مشکلات حل شود. بعدتر فهمیدم که ماجرا اصلا اینطور نیست. روش کار در هنر همیشه آمیخته به کشمکش خواهد بود. فهمیدم که هیچ‌گاه یک روند خاص نخواهم داشت، ناچارم مدام و چندباره مسیر را از نو خلق کنم. این خیلی ناراحت‌کننده بود.

فارغ از همهٔ اینها، {فهمیدم که} اصل ماجرا سخت کار کردن است؛ مبارزه‌ای دردناک و سخت. نمی‌خواستم همیشه به همین مسیر سخت و دردناک تن بدهم، اما به مثابه هنرمند تو ناچار هستی که مدام دوباره کشف کنی و دوباره تصمیم بگیری، و این افتضاح است. واقعاً کار افتضاحی است که ناچاری انجامش دهی.

از سوی دیگر، همین چیزها نکتهٔ جذاب خلق اثر هنری و چرایی ارزشمند بودن آن است؛ این که هیچ‌گاه به شکل قبل نخواهد بود. هیچ روش مشخصی برای خلق اثر هنری وجود ندارد. اگر به خودم بیایم و تلاش کنم که ببینم چطور اثر هنری آخرم را خلق کرده‌ام، هیچ‌وقت کمکی به انجام اثر هنری بعدی‌ام نخواهد کرد. (در گفتگو با Joan Simon منتشر شده در مجلهٔ Art in America، سال ۱۹۸۸)

دسته‌ها
اسکار نیمایر

اسکار نیمایر: موقعی یک پروژه راضی‌کننده است که حس کنم چیزی، هرچند کوچک، به اندوختهٔ معماری بشر اضافه شده است

{روش کار من این است که} ابتدا خودم را با مسئله آشنا می‌کنم؛ با برنامهٔ ساختمان، شرایط محلی، امکانات فنی موجود و بودجه. بعد مقداری کار مغزی به دنبال آن می‌آید. وقتی من شروع می‌کنم به طراحی، عناصر اصلی طراحی در جلویم حاضر است. نقشه‌های ابتدایی معمولاً بسیار کوچک هستند: با مقیاس 1:500 و معمولاً با یک شرح مختصر همراه است. اگر شرح موضوع قانع‌کننده نبود متوجه می‌شوم که در خود طراحی ایرادی وجود دارد. موقعی یک پروژه راضی‌کننده است که من حس کنم چیزی، هرچند کوچک، به اندوختهٔ معماری بشر اضافه شده است. {در ادامه} یک مدل (ماکت) از طرح ساخته می‌شود که به وسیلهٔ آن بتوانم احجام و فرم‌ها و فضاها را کنترل کنم. (در مصاحبه با مجلهٔ L’architecture d’aujourd’hui ، ترجمهٔ فرخ حسامیان، منتشر شده در مجلهٔ هنر و معماری، ش ۲۹ و ۳۰، سال ۱۳۵۴)

دسته‌ها
سزار پلی

سزار پلی: طراحی کردن شبیه پرورش دادن گیاه است

اگر قراردادی با ما بسته شود، ابتدا از بستر بنا بازدید می‌کنیم و صدها عکس می‌گیریم. کسی را به کتابخانه‌ها و مراکز بایگانی منطقه خواهم فرستاد که تصاویری جمع کند تا شهر {بستر بنا} را بشناسیم، چون خاطرات خیلی مهم است. ما ماکتی از بستر پروژه همراه با توپوگرافی و سازه‌های اطراف آن می‌سازیم و در آن مکعب‌هایی که نشان‌دهندهٔ حجم برنامه باشد را جایگذاری می‌کنیم. بر همین اساس خواهم دانست که این بنا چقدر بزرگ است و چه تاثیری بر عناصر اطراف خود خواهد گذاشت.

{در مرحلهٔ بعد} معمولا {از اعضای گروهم} می‌خواهم که دو یا سه طرح‌وارهٔ بسیار ساده و روشن تهیه کنند، بسته به این که کاربری طرح چیست. زیرا همیشه محدودیت‌های دیگری وجود دارد، مثلا اگر کاربری کلاس باشد در مورد عرض فضا محدودیت خواهیم داشت، یا وسعت بستر، محل ورود، تخلیهٔ بار و غیره. ما دو یا سه طرح‌واره را روی مقوا پیاده می‌کنیم. اینها طرح نیستند، صرفا آزمایش هستند.

فقط بعد از آن زمانی که واقعا بفهمم که ماهیت پروژه چیست، وارد فاز طراحی می‌شوم. طبیعتا تا آن موقع به چند راه حل طراحانه اندیشیده‌ام اما جلوی خودم را می‌گیرم تا اسکیسی از هیچ کدام نکشم. وقتی طرحی را روی کاغذ بیاوری گرفتار آن تصویر می‌شوی. اما مادامی که آنها به شکل‌هایی آزاد درون ذهنم باشند اتفاقی رخ می‌دهد که من به آن می‌گویم پیوند تفکراتم با حقایق پروژه در آن زمان خاص (و این تفکرات تحت تاثیر هرچه در آن لحظه می‌خوانم یا می‌بینم هستند). و بعد از این، من دو یا سه چیز را به گروهم پیشنهاد می‌کنم و بر اساس آنها دو یا سه طرح تولید می‌شود. و از اینجاست که ایده‌ها اجازهٔ رشد پیدا خواهند کرد. طراحی برای من یک ایدهٔ واحد که به‌شکل کامل به ذهن خطور می‌کند نیست. مثل آتنا {الههٔ جنگ در یونان} که با زره کامل به دنیا آمد نیست. طراحی کردن بیشتر شبیه {پرورش دادن} یک گیاه است. شما با یک جوانهٔ کوچک کار را آغاز می‌کنید و به آن اجازهٔ رشد می‌دهید. اگر آن جوانهٔ یک درخت گلابی باشد به آن اجازهٔ بالیدن می‌دهید تا میوه‌های بسیار خوبی به بار آورد. (در گفتگو با Vladimir Paperny در سال 2005، منتشر شده در مجلهٔ Architectural Digest Russia و وب‌گاه شخصی مصاحبه‌کننده)

دسته‌ها
فومیهیکو ماکی

فومیهیکو ماکی: روند طراحی من در همهٔ پروژه‌ها از فضای درونی بنا آغاز و به بیرون آن ختم می‌شود

روند طراحی من در همهٔ پروژه‌ها از فضای درونی بنا آغاز و به بیرون آن ختم می‌شود. هدف من پیوند دادن کاربران بنا و تازه‌ترین خواسته‌های جامعه در یک زمان و مکان خاص به برنامهٔ پروژه است. پس از در نظر گرفتن این مسائل است که تازه بررسی می‌کنم که شکل معماری چگونه باید باشد. این روند برای من روندی کاملاً منطقی و یک‌نوع گفتگوی درونی است. البته بعضی از معماران با من موافق نخواهند بود. من تلاش می‌کنم تا یک مسیر کاملاً مدرنیستی را دنبال کنم، مسیری که شامل بیان (اکسپرسیون) فرمال یا نمای خارجی اقناع‌کننده بر مبنای نیازهای انسانی نیز هست. مدرنیسم را باید با دیدی منتقدانه دنبال کرد. این بر عهدهٔ معمار است که تصمیم بگیرد کدام ایده را دنبال کند و کدام را نادیده بگیرد. این همان مدرنیسمی است که من به آن عمل می‌کنم. (در گفتگو با Philip Drew نویسندهٔ مجلهٔ Architecture Australia، سال 2014)

دسته‌ها
ادواردو سوتو د مورا

ادواردو سوتو د مورا: حتی اگر کارفرما احمق باشد به حماقت او نیازمندم. من نمی‌توانم در خلأ کار کنم

از صفر آغاز کردن طرح و نادیده گرفتن دانش پیشین عاقلانه نیست. من معمولاً طرح‌های قبلی خود را دوباره استفاده می‌کنم تا ببینم با اوضاع جدید چگونه سازگار می‌شوند. این فقط شروع کار است و این طرح‌ها {در روند کار} متحول می‌شوند. هرگاه طراحی تازه‌ای را آغاز می‌کنم امیدوارم {طرح قبلی} به چیز تازه‌ای تبدیل شود. اگر چیزی تغییر نکند، پروژه به پایان و جستجو به سرانجام رسیده است. وقتی در حال کار هستم، نیازمند اطلاعات هستم، هرقدر که ممکن باشد. همیشه با فرم‌ها و پلان‌هایم کلنجار می‌روم تا ببینم در مواقع بحرانی چگونه به مشکلات پاسخ می‌دهند. و بدیهی است که همیشه به یک کارفرما نیاز دارم. حتی اگر کارفرما احمق باشد، به حماقت او نیازمندم. من نمی‌توانم در خلأ کار کنم. در واقع هیچ روند ثابتی وجود ندارد. و زیبایی زندگی در همین تناقضات است. من به کشمکش نیاز دارم. به قول لوکوربوزیه، «معماری این یا آن نیست، چیزی مابین آنهاست.» (در گفتگو با  Vladimir Belogolovsky نویسندهٔ وب‌سایت ArchDaily در سال 2017)