ما همیشه گفته و باز میگوییم و معتقدیم که از گذشته نمیتوانیم منفک شویم، چون لحظات زمان مانند حلقههای زنجیر به هم پیوستگی دارد و علوم و معارف بشری نیز در این کاروان علت و معلول پشت سر هم قرار گرفته و هر پدیدهای متأثر از گذشته و مؤثر در آینده است و ما نیز مانند گذشتگان به قوهٔ ثقل و سایر اصول معتقدیم، ولی در عین حال میگوییم همانطوری که در هیچیک از رشتهٔ علم و صنعت و هنر و غیره چرخ زمان به عقب برنمیگردد در زمینهٔ معماری هم ما نمیتوانیم به عقب برگردیم، مگر اینکه معتقد باشیم که ارگانیستم زندگی ما، فکر ما، علم ما، صنعت ما، هنر ما، همه و همه به عقب برگردد. همانطوری که در تمام علوم و فنون پیشرفتهای بعدی معلول تحولات و پیشرفتهای گذشته و براساس آنها قرار گرفته و به عبارت دیگر پیشرفتهای گذشته زیربنای تحولات و پیشرفتهای حال و آینده است، با در نظر گرفتن این که به هیچوجه نمیتوان گذشته را با همان خصوصیات و مختصات در حال و آینده تکرار کرد در زمینهٔ معماری هم همین عقیده را داریم. بدینجهت ما میگوییم که دیگر طرز ساختمان، شکل تقسیمبندی، اسلوب بناسازی، رعایت تناسب و اصل همآهنگی، حجم و ضخامت دیوارهای گذشته را نمیتوانیم قبول کنیم، زیرا دیگر با فکر جدید این قرن که دوران ماشین و اتم و پیشرفت صنعت و علوم است موافقت و سازگاری ندارد. (در مقالهٔ «معماری ایران در دوراههٔ سبک ملی و جدید» در مجلهٔ هنر و معماری، ش ۱، سال 1348)
برچسب: رویکرد طراحی
رویکرد طراحی: در این صفحه سخن معماران راجع به رویکرد طراحی قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
حالا که دانشجویان معماری طراحی کردن را ابتدا با کامپیوتر یاد میگیرند وضعیت آموزش در دانشگاهها تغییر کرده و باعث پدید آمدن آثاری شده که دانشجویان در وهلهٔ اول درکی از مقیاس عناصر مختلف آن ندارند. یادم میآید وقتی در دانشگاه ییل تدریس میکردم و یک روز که داشتم بین دانشجویان میچرخیدم، یکی از آنها به من طرحی را نشان داد. {چیزی را نشان دادم و} پرسیدم: «این چیست؟» و او جواب داد: «این یک در است» و من گفتم: «اندازهاش چقدر است؟» او گفت: «نمیدانم!» و باید برمیگشت و از کامپیوتر در این مورد میپرسید. در حالی که در یک اندازه مشخص دارد و قرار نیست کامپیوتر آن را به شما بگوید، بلکه شما به کامپیوتر میگویید که آن اندازه چقدر است. به نظر من بعضی از دانشجویان جوان تصاویری خلق میکنند بدون اینکه درکی از مقیاس و تناسبات آن داشته باشند، بعد از مدتی آن را یاد میگیرند. من فکر میکنم اگر طرحی را {با دست} کشیده باشی، به خوبی آن را میشناسی. (در مصاحبه با نویسندهٔ وبسایت Dezeen، سال 2016)
من دوست دارم از اشکال هندسی ساده و بدوی استفاده کنم. فکر میکنم هندسه ابراز موثری برای کنترل تأثیرات نور در فضاهای معماری است. همچنین، شکلهای ساده به آسانی درک میشود حتی از زوایای دید محدود، یعنی دیدن یک جزء کوچک باعث دریافت کلیت آن میشود. هندسهٔ قدرتمند ارتباط دیالکتیکی میان ساختهٔ انسان و فرمهای موجود در طبیعت اطرافش را ساده میکند. کیفیت ارتباط فضایی معمولاً از این تضاد (یا نسبت) سرچشمه میگیرد. علاوه بر این، هندسه ابزار فوقالعادهای در ترکیببندی معمارانه است و سبب آزادی انتقال نیروهای تکتونیک به زمین میشود. کارکرد و معنای اصلی هندسه، بیش از آنکه نمادین باشد، کاربردی است. (در گفتگو با وبسایت Ground، سال 2016)
روند طراحی همیشه روندی کاملاً منطقی نیست. گاهی اوقات از شما در مقام طراح میپرسند که چرا فلان تصمیم را گرفتی؟ خب، من این تصمیم طراحانه را گرفتهام و نمیدانم دقیقا چرا، یا به عبارتی دلیلی منطقی برای آن ندارم. اما منِ طراح مجبورم یک دلیل قانع کننده بیابم تا برای آن سوال پاسخی داشته باشم. برای همین است که من اعتقادی به این ندارم که کامپیوترها بتوانند به خوبی طراحی کنند زیرا کامپیوترها اشتباه نمیکنند. اما گاهی اوقات شما در مقام طراح کاری میکنید که اشتباه به نظر میرسد اما بعدتر معلوم میشود که کار درست همان بوده است. (در گفتگو با وبسایت Archdaily، سال 2017)
رعایت تناسبات هیچ هزینهای برای کارفرما ندارد و این امر در حیطهٔ مسئولیتهای معمار است. احساس تنها در صورتی برانگیخته میشود که نخست عقل ارضا شده باشد. و چنین چیزی آنگاه رخ میدهد که حساب یا محاسبهای در کار باشد. زندگی کردن در خانهای بدون بام نوکتیز با دیوارهای صاف با ورق آهن و با پنجرههای ساخته شده در کارخانه شرم و خجالت ندارد. و انسان میتواند از داشتن خانهای بسیار قابل استفاده و کاربردی مانند ماشین تحریر به خود ببالد. (در کتاب به سوی معماری جدید، سال 1923)
حضور پررنگ چهرههای مشهور معماری در رسانهها و در معرض دید عموم با این واقعیت مرتبط است که اکثر پروژههای بزرگ معماری با بودجههای دولتی ساخته میشوند. اگر پول این پروژهها از جیب مردم پرداخت میشود، پس مردم این حق را دارند که بدانند پشت پردهٔ آنها چه کسانی قرار دارند و چگونه چنین پروژههایی به معمارانی خاص اعطا میشود. و این ماجرا زمانی رخ میدهد که این تصویر رویاگونه از معماری در ذهن مردم نفوذ کند که معماران به مثابه نمایندگان شاخهای از فرهنگ اجازه دارند مانند سایر هنرمندان هرکار که میخواهند انجام دهند. اما همانطور که من پیشتر گفتهام، معماری نمیتواند زمینهای برای بیان آزاد و اکسپرسیونیستی باشد. باید پذیرفت که معماری با تعهداتی که در قبال جامعه دارد تعریف میشود. بر همین اساس، معماران نیازی به آزادیها و امتیازهای هنرمندان سلبریتی دیگر رشتهها ندارند. (در گفتگو با وبسایت Design Curial، سال 2014)
من به شکست اهمیتی نمیدهم و خیلی هم به فکر موفقیت نیستم. من مرتباً در تلاشم تا از موانع جدیدی عبور کنم و به محض عبور از یک مانع، مانع دیگری ظاهر میشود. وقتی برای فکر کردن به موفقیت برایم باقی نمیماند. وقتی شبانه روز در حال جنگم، تنها چیزی که برایم اهمیت دارد این است که آیا در مسیر درست قرار دارم یا نه. به ورزشگاه ملی اثر کنزو تانگه که نگاه میکنم به این فکر میکنم که روزی بتوانم از معماری او فراتر بروم. من سعی میکنم فقط با نگاه رو به جلو زندگی کنم. شاید در عمل هرگز نتوانم سطح کارم را ذره ای به سطح کار کنزو تانگه نزدیک کنم اما همیشه در تلاشم که این کار را انجام دهم. چون همیشه به سمت هدفی در حال حرکتم این حس به من دست نمیدهد که در تقلا هستم. (در گفتگو با وبسایت Ground، سال 2012)
من نمیتوانم روی دستگاه کیندل کتاب بخوانم. باید اصل کتاب را داشته باشم که بتوانم تویش بنویسم. وقتی کتاب میخوانم یادداشت مینویسم و بعدها به آنها برمیگردم. همانطور که میبینید کتابهای من پر از یادداشتهای مختلف است که با رنگهای مختلف و در زمانهای مختلف نوشته شده چرا که وقتی کتابی را در حال حاضر میخوانم که ممکن است ده سال پیش هم خوانده باشم جور دیگری به آن نگاه میکنم، چرا که من تغییر کردهام. باید در طی زمان در کتابها یادداشتبرداری کنم پس باید کتابها را داشته باشم. این برای من یک اصل اساسی است.
برای من طراحی دستی و مطالعه کردن یک چیز است. من نمیتوانم از روی صفحهٔ کامپیوتر کتاب بخوانم. برای همین هم وقتی کسی در کامپیوتر چیزی میکشد من آن را چاپ میکنم تا بتوانم روی آن خط بکشم، چه با کاغذ پوستی چه بدون آن. نمیشود در کامپیوتر با وصل کردن نقطهها به هم پلانی درست کنید. باید در مورد یک دیاگرام یا هر چه که دارید انجام میدهید فکر کنید. باید به شکل طراحی دست آزاد فکر کنید. خط کشیدن یک نوع روش فکر کردن است. من نمیتوانم ایدهها را در یک کامپیوتر بکشم یا بنویسم. من با کامپیوتر تایپ نمیکنم. من روی کاغذ مینویسم و اگر به میز کار من نگاه کنید میبینید پر از کاغذ است. طراحی دستی برای من به منزله نوشتن است و شکلی از خواندن است وقتی مینویسم. هیچ فرقی بینشان نمیبینم. طراحی برای من این نیست که چیزهای قشنگ بکشی یا چیزی را به تصویر در بیاوری. طراحی هیچ چیزی را به تصویر نمیکشد جز صورت خارجی یک چیز. من سعی نمیکنم چیزی را به تصویر بکشم، بلکه سعی میکنم آن را متحقق کنم. و تنها راهی که میشود آن را متحقق کنم از طریق طراحیهایم است. معماران و دانشجویان معماری امروزی این توانایی ضروری برای اندیشیدن از طریق خط کشیدن را از دست دادهاند. آنها فقط به وسیله یک کامپیوتر میتوانند فکر کنند. من آدمهای این شرکت را می بینم که پشت میز نشستهاند و از روی مانیتورشان به این چیزها نگاه میکنند و در فضای سه بعدی طرحها چرخ میزنند و من با خودم فکر میکنم: آنها چه غلطی دارند میکنند؟ این دیوانگی است، یک دیوانگی محض. «معماری حقیقی» فقط در طراحیهای دست آزاد وجود دارد. «ساختمان واقعی» بیرون از طراحیهاست. تفاوت اینجاست که معماری و ساختمان یک چیز مشابه نیستند. (در مصاحبه با مجلهٔ The architectural Review، در سال ۲۰۱۳)
این که {حدود} یک ساختمان و اتاقهایش را به سادگی تعریف کنم برای من کفایت نمیکند. خواست من این است که بر ادراک فضایی معماری و احساساتی که مردم را به محیط پیوند میدهد تاثیر بگذارم. تنها زمانی میتوانم چنین کنم که چیزی بیشتر از تعیین حدود اتاقها در نقشه را بر عهده بگیرم. این که من لوازم و اسباب هر اتاق را تعیین میکنم به این خاطر است که میخواهم ایده و کانسپت معماریام را تا آخرین جزئیات هر بنا دنبال کنم. اگر من بخواهم اتاقی با فضایی کامل و بینقص خلق کنم، آنگاه لازم است شخصاً به پوشش کف، اسباب و مبلمان و حتی چیزهایی مانند گلدانها و فنجانهای چایخوری اهمیت دهم. در چنین رویکردی ارتباط بین معماری و طراحی اجزاء آن بسیار محکم است. جنبش باهاوس نیز بر همین رویکرد به مثابه تنها راه تبدیل یک خانه یا محل کار یا هر ساختمان دیگر به یک اثر هنری کامل تاکید کرد. این رویکرد، برای اشکال معاصر زبان معماری نیز تنها راه متقاعد کنندهای است که نتیجهٔ منسجمی به لحاظ ادراک فضایی و طراحی اجزاء به دست میدهد. (در مصاحبهٔ منتشر شده در وبسایت Siedle، سال 2010)
یکی از تکاندهندهترین لحظات در زندگی من از معمولیترین لحظات آن بوده است. با دوستی در دانمارک بودم. داشتیم توتفرنگی با چای میخوردیم که من متوجه شدم او توتفرنگی را خیلی خوب و تقریبا مثل کاغذ ورقهورقه میکند. البته این کار بیش از حد معمول طول میکشید. به همین خاطر از او پرسیدم چرا این کار را میکند. گفت وقتی توتفرنگی میخوریم مزهٔ آن را از آن مقدار از سطح توت که با زبان تماس پیدا میکند احساس میکنیم. هرچه این سطح بیشتر باشد مزهٔ آن را بیشتر احساس میکنیم. بنا بر این هرچه آن را بیشتر ورقهورقه کنم سطوح بیشتری در اختیار خواهم داشت.
زندگی او همهاش همینطور بود. این به قدری معمولی است که بیان آنچه در عمق آن نهفته دشوار است. در این نوع زندگی همچون زندگی جانداران دیگر هرکاری که انجام میگیرد کامل و بدون زواید است. این گونه زیستن سادهترین کار در عالم است. اما برای انسانی که سرش پر از خیالهاست دشوارترین کار در عالم است. آنچه در آن لحظه دربارهٔ ساختن آموختم طی ده سال ساختمان کردن نیاموخته بودم.
وقتی تا این حد معمولی باشیم و در فعالیتهایمان هیچ چیزی جز آنچه لازم است انجام ندهیم میتوانیم شهرها و بناهایی بسازیم که بینهایت متنوع و آرامشبخش و همچون خود زندگی طبیعی و بکر باشند. همچون علفزاری با علفهای پریشان در باد.
همه در طبیعت آرامش دارند. در شنیدن صدای امواجی که به ساحل میخورد، در کنار دریاچهای آرام، در مرتع، در علفزار پریشان رنگ رنگ. روزی که باز راه بیزمان را آموختیم همین حس را در شهرهایمان نیز خواهیم داشت. در شهرهایمان نیز به همین اندازه آرامش خواهیم داشت. همانطور که امروز در ساحل اقیانوس قدم میزنیم. یا در میان علفهای بلند علفزاری دراز میکشیم. (در کتاب معماری و راز جاودانگی: راه بیزمان ساختن، سال 1979 {ترجمهٔ مهرداد قیومی بیدهندی})