دسته‌ها
پیتر زومتور

پیتر زومتور: تمایل دارم بناهایم خود را این‌گونه بیان کنند: «آنچه اطرافم وجود دارد را درک می‌کنم»

اکنون با نگاهی به جهان اطرافم این موضوع در من به اثبات رسیده است؛ هرچیزی که می‌بینم مرتبط با تاریخ است. تقریبا هرچیزی که ما را احاطه کرده است از قبیل چشم‌اندازها، دهکده‌ها و شهرهای اطرافمان و همچنین خانه‌ها و اتاق‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم همگی سرشار از تاریخ هستند. ما فقط می‌بایست آنها را ببینیم.

هرچیزی توسط شخصی ساخته شده است، توسط مردمی که من آنها را نمی‌شناسم، مردمی که آنان را ملاقات نکرده‌ام، اکثر آنها سال‌هاست که درگذشته‌اند. به طرز فزاینده‌ای احساس اطمینان‌بخشی وجود دارد که باعث می‌شود که من بخشی از جهان را احساس کنم. من تمایل دارم این‌گونه بیندیشم که با اثرم تکهٔ کوچکی به همهٔ چیزهایی که تاکنون در این دنیا وجود داشته‌اند اضافه کنم.

من تمایل دارم ساختمان‌هایم خود را این‌گونه بیان کنند: من آنچه که اطرافم وجود دارد را درک می‌کنم. من نمی‌خواهم که آنها احساسی از بیگانه بودن و یا خنثی بودن نسبت به مکانی که در آنجا قرار گرفته‌اند داشته باشند. این موضوعی زیبایی‌شناختی نیست و یا حداقل در درجهٔ اول اهمیت قرار ندارد. این موضوع صرفا از طریق ایجاد یک ارتباط فرمی با محیط‌ها آغاز نمی‌شود، بلکه شبیه جستجو برای ایجاد تطابق و همانندی با محیط در قالب یک پیوند احساسی است. یک واکنش احساسی نسبت به محیط که از طریق معماری بیان می‌شود. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیک‌فطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)

دسته‌ها
مایکل گریوز

مایکل گریوز: ما امریکایی‌ها فقط جنبهٔ زیبایی‌شناسانهٔ مدرنیسم را از اروپا اخذ کردیم

در دهه‌های بیست و سی قرن بیستم، مدرنیسم اروپایی به امریکا راه پیدا کرد و در آن زمان نمایش بزرگی در موزهٔ هنر مدرن برقرار بود که {ما امریکایی‌ها} به نوعی آن را جذب کردیم و معماری مدرن در امریکا نیز از همان موقع به بعد شروع شد. اما مدرنیسم ما نوع خاصی از مدرنیسم بود. وقتی معماری مدرن در اروپا متولد شد، ریشه در خانه‌های پیش‌ساخته، هفته‌های کاری کوتاه‌تر و مشارکت اجتماعی داشت، در چیزهایی که اصلاً ربطی به زیبایی‌شناسی نداشتند. اما ما در امریکا فقط جنبهٔ زیبایی‌شناسانهٔ مدرنیسم را اخذ کردیم. ما شروع کردیم به خلق فضاها به جای اتاق‌ها. و در این کار زیاده‌روی کردیم، مثلاُ سراغ درهای شیشه‌ای رفتیم، و نهایتاً نتیجه این شد که حریم خصوصی از بین رفت.

راه حل این است که هر دو را داشته باشیم. این که اتاق‌هایی خلق کنیم که به اندازهٔ کافی بزرگ باشند تا احساس گشودگی و مشارکت، بسته به این که چگونه دلتان بخواهد با فضای بیرون مشارکت کنید، ایجاد کند. و این که اتاق‌هایی بسازیم که بتوانید در آنها بخوابید و پرده یا کرکره را ببندید تا اتاقی تاریک در اختیار داشته باشید و {و با داشتن چنین اتاقی} در فضایی که آتریومی به ارتفاع دوطبقه و اتاقی شیشه‌ای دارد به خواب نخواهید رفت. این همان زبانی است که من از آن صحبت می‌کنیم. اجزایی تکراری در بناها و خانه‌ها وجود دارد که اندیشیدن به آنها همیشه جذاب است. (در گفتگو با Amy Rose Dobson، منتشر شده در وب‌گاه Curbed، سال ۲۰۱۲)

دسته‌ها
فرانک گری

فرانک گری: لازم نیست تزیینات بنا حتماً زیبا و مطبوع باشد

فکر می‌کنم نگرش من به تاریخ {نه‌تنها تازه نیست، بلکه} بسیار سنتی است. شما نمی‌توانید تاریخ را نادیده بگیرید. حتی اگر بخواهید نمی‌توانید از آن فرار کنید. همچنین، باید بدانید که از کجا آمده‌اید، و باید بدانید که هرچیزی شکل و فرم‌ خود را دارد. مثلا در اوایل دههٔ 1960 و هنگام مطالعه کلیساهای رومی به ویژه مجسمه‌ها و تزییناتشان فهمیدم که لازم نیست که تزیینات بنا حتما زیبا و مطبوع و به‌شکل حوریان شکرلب باشد. تزیینات در معماری می‌تواند با زمختی همراه باشد. (در گفتگو با Ross Miller منتشر شده در مجله ‌Interview، سال 2012)

دسته‌ها
پرویز کلانتری

پرویز کلانتری: در ایران همه با عینک ادبیات به نقاشی نگاه می‌کنند

نقاشی باید نقاشی باشد، انشا که نیست. متاسفانه در ایران همه با عینک ادبیات به نقاشی نگاه می‌کنند. من این کار را نکردم. نقاشی کردم. ولی هرکسی وقتی دارد کاری می‌کند به هر حال یک جهان‌بینی دارد که در کارش تسری پیدا می‌کند. نه این که یک موضوع انشا داشته باشم بعد بخواهم با آن ادبیاتی برخورد کنم. متاسفانه بیننده‌های ایران و حتی کسانی که نقاشی را شروع می‌کنند همچنان درگیر ادبیات هستند. نه این که بگویم ادبیات چیز بدی است، ولی وقتی ما با نقاشی سر و کار داریم، با زیبایی‌شناسی بصری کار داریم، با هارمونی، سایه‌روشن و … . نقاشی باید نقاشی باشد. (در گفتگو با هدی امین نویسندهٔ مجلهٔ هفت، ش 41، مهرماه سال 1386)