دسته‌ها
کنزو تانگه

کنزو تانگه: آفرینش معماری شکل ویژه‌ای از دریافتن واقعیت است

آفرینش معماری شکل ویژه‌ای از دریافتن واقعیت است. این {نوع از آفرینش} از طریق ساختن یک ابژهٔ مادی قابل استفاده بر عالم واقع اثر می‌گذارد و آن را دگرگون می‌کند. از سوی دیگر، فرم هنری این ابژه کیفیت دوگانهٔ انعکاس واقعیت و غنا بخشیدن به آن را دارد.

این فهم از واقعیت که از طریق آفرینش معماری صورت می‌گیرد مستلزم آن است که آناتومی واقعیت، یعنی ساختار ذاتی و معنوی آن، به منزلهٔ یک کل درک شود. (در مقاله‌ای با عنوان Creation in present-day architecture and the Japanese tradition، منتشر شده در کتاب Kenzo Tange، نشر George Braziller، سال ۱۹۶۲)

دسته‌ها
رم کولهاس

رم کولهاس: آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده بدترین پاسخی است که می‌توان به این پرسش داد: «حرفهٔ معماری در این لحظه چه کاری باید انجام دهد؟»

تشکیک من در مورد دیکانستراکتیویست‌ها مبتنی بر پیش‌فرض آنهاست؛ همین قیاس خام و پیش پا افتادهٔ {آنها} میان یک هندسهٔ ظاهراً نامنظم با جهانی متلاشی شده یا جهانی که ارزش‌ها در آن دیگر به شیوه‌ای ثابت پابرجا نیست. این {قیاس} به طرز ناامیدکننده‌ای بصری، ترکیبی و بنابراین -به معنایی بسیار سنتی- معمارانه است. و این در نهایت برای من {رویکردی} دکوراتیو است.

من همواره بین منفجر کردن و ساختن چیزها مردد بودم. و در حال حاضر ساختن چیزها ده برابر جذاب‌تر از منفجر کردن چیزهاست. همچنین به این خاطر که انفجار یک لحظه طول می‌کشد، اما ساختن بسیار بیشتر طول خواهد کشید. به این معنا، دیکانستراکشن هر کار را که می‌توانست در معماری انجام دهد انجام داده است. ممکن است دیکانستراکشن یک راه مهم برای تحلیل چیزها و برای آزمایش کردن بوده باشد، اما برای آن آینده‌ای در حوزهٔ معماری نمی‌بینم.

{…} آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده -بر حسب برداشت من از این {پرسش} که حرفهٔ {معماری} در این لحظه چه کاری باید انجام دهد- بدترین پاسخی است که ممکن است بتوانید بدهید. {آثار دیکانستراکتیویست‌ها} به مثابه موضعی زیبایی‌شناختی یا فکری برای یک معمار شگفت‌انگیز است، اما احتمالاً برای همهٔ دیگر ذی‌نفعان اینطور نیست؛ مثلاً برای مردمی که در این هنگامهٔ کهنه‌شدهٔ «نارضایتی» یا «ناتوانی» گیر کرده‌اند. این خیلی جالب یا حتی خیلی قابل تحمل نیست. (در گفتگو با Alejandro Zaera Polo در سال ۱۹۹۱، منتشر شده در نشریهٔ El Croquis، ش ۵۳، سال ۱۹۹۲)

دسته‌ها
میبل ویلسن

میبل ویلسن: مسئلهٔ نژاد در پیدایش جهان مدرن و معماری مدرن عمیقاً ریشه دوانده است

من واقعاً فکر می‌کنم پیدایش معماری به مثابه یک رشتهٔ مدرن خودش از مسئلهٔ نژاد قابل تفکیک نیست. و در اینجا منظورم معماریِ متمایز از ساختمان است؛ بالاخره مردم در سرتاسر دنیا همیشه ساختمان می‌ساختند. من به تصور اومانیستی غربی، تصوری بسیار خاص از معمار اشاره می‌کنم یعنی کسی که فکر می‌کند، طراحی می‌کند، می‌کشد اما نمی‌سازد. او یک روشنفکر است و به عبارت دیگر بسیار انتزاعی و با فکرش کار می‌کند و از عمل یدی ساخت و ساز فاصله دارد.

{…} آنچه برای من جالب است که این است که این دوری معماری از کار یدی بخشی از معرفت‌شناسی بسیار کلان‌تر اوایل دوران مدرن است؛ یک جهان‌بینی کاملاً جدید که هستی‌شناسی خودش را نیز تولید کرد که بنا به تعریف جهان‌شمول بود: تولد سوژهٔ اومانیست. اما مسلماً این سوژه یعنی انسان مدرن جهانی نیست؛ منحصراً اروپایی است و دقیقاً در همان زمان که استعمارگری اروپا در حال آغاز شدن بود اختراع شد. و بنابراین نژاد عمیقاً در پیدایش جهان مدرن و پیدایش معماری مدرن -که تا حدی {به ابزاری} برای حفظ سلسله‌مراتب نژادی تبدیل می‌شود- ریشه دوانده است.

مثلاً اگر به معماری استعماری {یا کلونیال} نگاه کنید {خواهید دید که این معماری} دربارهٔ سفید {یا اروپایی} بودن است. این معماری به معنای واقعی کلمه سفید بودن را ایجاد و از طریق بنا روایتی راجع به تاریخ فرهنگ خلق می‌کند که جهان‌بینی اروپایی را استحکام می‌بخشد. و امریکا نتیجهٔ این روند استعمار، غلبه بر جمعیت بومی و تجارت برده است. (در گفت‌وگو با Julian Rose، منتشر شده در مجلهٔ ARTFORUM، دورهٔ ۵۵، شمارهٔ ۱۰، سال ۲۰۱۷)

دسته‌ها
آلبرتو کامپو بائسا

آلبرتو کامپو بائسا: در حالی که فرم‌ها فرومی‌پاشند، ایده‌ها باقی می‌مانند؛ فرم بدون ایده پوچ است

ما نمی‌توانیم چیزی را بسازیم اگر به آن فکر نکرده و ابتدا آن را در تصور نیاورده باشیم، و ما {معماران} نباید آن چه را که نمی‌توانیم بسازیم متصور شویم. یک {معمار} باید رویاپردازی کند، اما در عین حال باید توانایی تبدیل آن رویا به واقعیت را داشته باشد. معماری قادر است به شکل اسرارآمیزی ایده‌ها را محقق کند. معماری همان ایده‌های ساخته شده است. {…}

در حالی که فرم‌ها فرومی‌پاشند و به عالم فراموشی می‌روند، ایده‌ها باقی می‌مانند. ایده‌ها نامیرا هستند. تاریخ معماری تاریخِ ایده‌هاست، تاریخِ ایده‌های ساخته شده است. ایده‌هایی که محقق می‌شوند و {و از این طریق محقق شدنشان} ایده‌های مذکور را را بر شالوده‌ای محکم قرار می‌دهند. به طور خلاصه، فرم بدون ایده پوچ است؛ معماری بدون ایده تقلیلی محض به تصویر خواهد بود؛ فرم خالی، تهی از هرگونه کارکرد مفید حقیقی. (در کتاب Principia Architectonica، سومین ویرایش نسخهٔ انگلیسی، منتشر شده در سال ۲۰۱۷)

دسته‌ها
استنلی تایگرمن

استنلی تایگرمن: ساختن یک بنای بد واقعاً دشوار است، ساختن یک بنای خوب فقط کمی دشوارتر است

چون من معمارم، آدمی خوش‌بین هستم. ساختن {یک بنا} یعنی ساختن {و مقاومت کردن} در برابر سکون و در برابر چیزهایی که شما را پس می‌زند؛ مقررات، کمیسیون‌ها، عرصه‌های آزاد. ساختن یک بنای مزخرف واقعاً دشوار است، ساختن یک بنای خوب فقط کمی دشوارتر است. تمایل {ما آدم‌ها} به این است که در برابر چیزهایی که در کار مخالفت با ماست به سادگی رضایت دهیم. {اما} یک تعریف مفید از معماریِ خوب برابر است با توانایی نه گفتن و همچنان ساختن. این جمله متناقض به نظر می‌رسد، اما واقعاً نه گفتن مهم است.

همانطور که بروس گراهام به من گفت «معماری کار آدم‌های بزدل نیست». و واقعاً همینطور است. معماری کار آدم‌های مستحکم است. اگر قرار است یک معمار واقعی باشید، ناچار هستید که واقعا چیزهایی بسازید و آنها را بر اساس بیشترین توانایی خویش بسازید. بهترین بنایی که می‌توانید بسازید دشوارترین {بنای ساخته شده به دست شما} خواهد بود، چراکه همه‌چیز {همچون مانع} در برابر شما ایستادگی خواهد کرد. (در گفت‌وگو با Brandon Biederman و دیگران در سال ۲۰۱۲، منتشر شده در مجلهٔ Fresh Meat، شمارهٔ ۶، سال ۲۰۱۳، به نقل از وب‌سایت MAS Context)

دسته‌ها
چارلز مور

چارلز مور: معماران جزو آن دسته از آدم‌ها هستند که ایده‌هایشان هیچ معنایی ندارد، مگر این که آن چیز را که مظهر ایده‌هایشان باشد بسازند

من در کنفرانس‌ها و ملاقات‌های بی‌شماری شرکت کرده‌ام. یکی را به یاد می‌آورم که معماران و سازندگان یک طرف یک میز بزرگ نشسته بودند و جامعه‌شناسان و فراروان‌پزشکان در طرف دیگر آن میز. قرار بود معماران و سازندگان به دنبال پاسخ {پرسش‌هایشان} از طرف دانشگاهیان باشند. معماران نمی‌دانستند که چه سوالی بپرسند و دانشگاهیان هم قطعاً نمی‌دانستند چه پاسخی بدهند به پرسش‌هایی که پرسیده نشده است.

میان رویکردهای حرفه‌مندان {حوزهٔ معماری} و رویکردهای اهالی دانشگاه شکاف بسیار عمیق‌تری وجود دارد از آنچه که مدارس معماری دوست دارند بپذیرند.

{…} معماران جزو آن دسته از آدم‌ها هستند که ایده‌هایشان هیچ معنایی ندارد، مگر این که آن چیز را {که مظهر ایده‌هایشان باشد} بسازند. معمار در این {حوزه} وارد شده تا باعث شود اتفاقی بیفتد و این اتفاق معمولاً یک جور سازهٔ فیزیکی است.

در جایگاه مقابل معمار، جامعه‌شناس قرار دارد که هرچقدر نظریه‌اش محض‌تر باشد بهتر است و هرچه نظریه‌اش آمیخته به واقعیت باشد، بدتر. برای جامعه‌شناسان سخت است که بی‌طاقتی معمار در برابر بی‌عملی را درک کنند. (در گفت‌وگو با John w. Cook و Heinrich Klotz، منتشر شده در کتاب Conversation with architects در سال ۱۹۷۳)

دسته‌ها
آنوپاما کوندو

آنوپاما کوندو: بیش از آن که نگران از دست رفتن اشیاء باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسان‌ها برای خلق چیزها هستم

اینطور نیست که من صنایع سنتی را مشتاقانه و محض خاطر خودشان ترویج کرده باشم. کارهای نخستین من در سیاق روستایی هندوستان نتیجهٔ پیدا کردن روش‌هایی بود برای بهره‌گیری زیرکانه از آنچه که در منطقه در دسترس بود؛ نه فقط از حیث ساخت‌مایه که همچنین از حیث مهارت‌ها. با توجه به دغدغه‌های اساسی‌تر اقتصادی اجتماعی و محیطی، من مشتاق بودم که بخش بزرگ‌تری از بودجهٔ ساختمان را، به جای این که برای «مصالح صنعتی قابل ابتیاع» صرف کنم -که لازم بود از راهی دور به آن منطقه حمل شوند- صرف «نیروی کار {محلی}» کنم.

من هیچ نوع کشش نوستالژیک به صنایع هندی نداشته‌ام، اما نگران این هستم که جهان صنعتیِ راه‌حل‌های زیاده‌ازحد استانداردسازی شده و فرهنگ تجارت شرکتی در حال کاهش کیفیت زندگی و همچنین امکانات بیان خلاقانه هستند.

من بیش از آن که نگران از دست رفتن بسیاری از اشیاء هنرمندانهٔ باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسان‌ها برای خلق چیزها هستم. ما همچنان از پیامدهای اجتماعی این که دیگر کارهای پایه، مثل دوختن یک دکمه روی لباس، را با دست انجام نمی‌دهیم کاملاً آگاه نیستیم. ساختن بر روی ذهن و روند تکامل آن تأثیرگذار است. ساختن یکی از راه‌های اندیشیدن است و من به تطویل فرصت اندیشیدن با دست علاقه‌مندم. بر همین اساس برایم جالب است که اگر به فن‌آوری‌های دست‌ساز متوسل شویم، می‌توانیم هر چیزی را که تصور کنیم بسازیم، بدون هیچ‌کدام از محدودیت‌هایی که ماشین‌ها، بر مبنای کاری که برای انجامش طراحی شده‌اند، با خود دارند. (در گفت‌وگوی منتشر شده در وب‌سایت designboom، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
لودویگ میس فن در روهه

لودویگ میس فن در روهه: معماری به معنی این است که شما از بیرون به چیزی شکل می‌دهید

فکر می‌کنم پل واشنگتن مصداق ظریفی از یک ساختمان مدرن است. مستقیماً به سمت مقصد حرکت می‌کند. شاید دربارهٔ برج‌هایش اندیشه‌هایی داشتند، ولی من دربارهٔ یک اصل صحبت می‌کنم و نه دربارهٔ آن [برج‌ها]. اما حرکت بر روی یک خط سادهٔ مستقیم از یک سمت هادسن به سمت دیگر، این راه حل مستقیم، همان چیزی است که به آن اشاره دارم.

یک چیز دیگر هم هست. ما در آلمانی واژه «باءکونست» را به کار می‌بریم؛ که خود شامل دو کلمه است: باء (ساختن) و کونست (هنر). هنر پالایش ساختن است. این چیزی است که با باءکونست بیان می‌کنیم. وقتی من جوان بودم، از کلمهٔ آلمانی معماری متنفر بودیم: آرشیتکتور. ما درباره باءکونست صحبت می کردیم زیرا معماری به معنی این است که شما از بیرون به چیزی شکل می‌دهید. (در گفتگو با  Moises Puente در سال ۱۹۶۴، منتشر شده در کتاب «گفتگوهایی با میس فان در روهه» ترجمهٔ افرا غریب‌پور)

دسته‌ها
لودویگ میس فن در روهه

لودویگ میس فن در روهه: نمی‌خواستم زمان را تغییر دهم، هدفم بیان زمان بود

در همه سال‌های عمرم به معماری علاقه‌مند بودم و تلاش کرده‌ام با نظرات دیگران درباره معماری آشنا شوم. به نظر من، معماری به دورانی خاص تعلق دارد. معماری بیانگر ماهیت واقعی دورهٔ خاص خودش است. همیشه با مسئلهٔ حقیقت روبرو بوده‌ایم. چگونه می‌توانیم حقیقت را پیدا کنیم، با آن آشنا شویم و درکش کنیم؟ همهٔ آنچه که می‌گویم نتیجهٔ یک عمر کار و فعالیت است. وقتی می‌گویم معماری باید تجلی سازه باشد، به ایده‌ای خاص اشاره نمی‌کنم؛ اما مسئله این بود که در آن زمان، روابط متقابل بین این عناصر شفاف نبود. پس همه مطالعاتم درباره چیزهایی بود که بر معماری تأثیر می‌گذاشتند. وقتی دربارهٔ جامعه‌شناسی می‌خواندم به دنبال ایده‌هایی بودم که واقعا در زمان ما تأثیرگذار بودند. نمی‌خواستم زمان را تغییر دهم؛ هدفم بیان زمان بود. کل پروژه‌ام همین بود. قصد تغییر چیزی را نداشتم. واقعا باور دارم که همه این ایده‌ها، ایده‌های جامعه‌شناسانه و حتی ایده‌های فن‌آورانه، بر معماری تأثیر می‌گذارند؛ اما این ایده‌ها به خودی خود معماری نیستند. چیزی که باید یاد بگیریم ساختن با استفاده از همه مواد و مصالح موجود است و این همان عنصر گمشده زمان ما است. (در گفتگو با  Moises Puente در سال ۱۹۵۵، منتشر شده در کتاب «گفتگو با میس وندر روهه» ترجمهٔ مرتضی نیک‌فطرت و فتانه اتباعی)

دسته‌ها
یورگن مایر

یورگن مایر: معماری باید مردم را از حالت منفعل در انتظار به سطح مشارکت حرکت دهد

تمرکز ما در دفترمان بر روی آثاری است که در تقاطع معماری، ارتباطات و فن‌آوری تازه قرار می‌گیرند. یکی از سرمایه‌گذاری‌های بزرگ در کار ما جستجو برای گسترش حوزهٔ معماری، فراتر از صرفاً ساختن مواد، است. تأثیر رسانه‌ها و مصالح جدید فهم ما از «فضا» را به مثابه صحنه‌ای برای ارتباط و فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی گسترش داده است. ما با نگاه دقیق به بستر و بررسی منتقدانهٔ برنامهٔ طرح تلاش می‌کنیم چیز ویژه‌ای را که به مکان طرح اختصاص دارد استخراج کنیم. ما معتقدیم که معماری باید همچون یک فعال‌کننده مردم را از حالت منفعل در انتظار به سطح دست‌اندرکار مشارکت و رسیدگی حرکت دهد. (در گفتگوی منتشر شده در وب‌سایت designboom، سال ۲۰۱۴)