فکر میکنم امروزه در معماری همه میخواهند نشان دهند که کارشان «پایدار» است. {اما} برای من، این همان کاری است که انجام میدم و همیشه انجام دادهام. من تلاش میکنم که ساختمایهها را به کارامدترین روش ممکن به کار گیرم، من تلاش میکنم آنچه در بستر پروژه در دسترس است ببینم، {تلاش میکنم} با کارفرما برای بهترین ساختمایهٔ ممکن برای پروژه مباحثه و جستوجو کنم. و البته ما به طراحی به روشی که مقدار زیادی انرژی برای گرمایش و سرمایش مصرف نکند فکر میکنیم. (در گفتوگو با Shumi Bose، منتشر شده در مجلهٔ PIN-UP، ش ۲۸، سال ۲۰۲۰، به نقل از وبسایت مجله)
برچسب: ساختمایه
ساختمانهای ما باید {به درستی} کار کنند. باید در چارچوب بودجه بگنجند، باید هدفی را برآورده کنند. ما کارمان را با فهم همهٔ تهدیدها شروع میکنیم؛ {تهدیدهایی همچون} قوانین، محیط، چارچوب زمانی، ساختمایهها، انتظارات.
ما پیش از این که به سراغ پاسخ برویم، کارمان را با طراحی پرسش آغاز میکنیم. این {رویکرد} به طور عمده تلاشی برای فهم نیروهای دستاندرکار {در یک پروژه} است. (در گفتوگو با Rocky Casale، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ Surface، سال ۲۰۱۶)
من همیشه به چیزهایی جذب میشوم که مردم راجع به آنها صحبت نمیکنند. {ارتباط} بیماری {با معماری} پرسشی از این گونه است. شاید مردم از این که راجع به آن حرف بزنند میترسند. اما در اوائل قرن بیستم معماران و منتقدان راجع به بیماری سل بسیار سخن گفتند. در واقع این موضوع دغدغهٔ واقعی آنها بود. اما، به رغم این واقعیت که این دغدغه همهجا وجود داشت -و وقتی شما نگاه کنید و گوش فرادهید خیلی واضح است- مورخان به شکلی کاملاً عجیب آن را نادیده گرفتند. ممکن است این امر همان چیزی باشد که در حقیقت یک نسل کامل را متقاعد کرد که دور شدن از همهٔ آن دیوارپوشها، فرشها و پردههای فضاهای داخلی قرن نوزدهمی {و حرکت} به سمت خطوط تمیز و معماری تمیز ایدهٔ خوبی است.
بیماری آن چیزی است که معماری را مدرن کرد، نه فقط ساختمایهها و فناوریهای تازه. چرا؟ چون از هر هفت نفر یک نفر در دنیا از مرض سل میمرد، اما در کلانشهری مثل پاریس، این آمار به یک نفر از هر سه نفر میرسید. {…} در واقع بسیاری از ایدههایی که معماران مدرن عرضه میکردند نه از نظریههای معماری، بلکه از سوی پزشکان، پرستاران و معماری بیمارستان و بهویژه آسایشگاههای مسلولان سرچشمه میگرفت. در آغاز قرن در جاهایی مثل داووس، پزشکان جوان پیشرو، معماران جوان و مهندسان جوان با هم همکاری میکردند. این همان آوانگارد واقعی بود. نخستین بنای ساخته شده از بتن آرمه در سوییس آسایشگاه مسلولان بود. آسایشگاه {بیماران} آزمایشگاه معماری مدرن بود.
تراسهای رو به آفتاب برای درمان را در نظر بگیرید. این تراسها ایدهٔ ریفورم قرن نوزدهم آلمان در زمینهٔ بیرون رفتن و در معرض آفتاب سلامتیبخش قرار گرفتن را قادر ساخت که به داخل ساختمان آورده شود. این همان نفوذ متقابل بیرون و درون است که در کنار دیوارهای سفید، شیشههای گرانقیمت، خطوط تمیز، حذف تزئینات و غیره تبدیل به امضای خاص معماری مدرن شد. همهٔ اینها پروتکلهای پزشکیای بودند که سالها پیش از معماری مدرن وجود داشتند. (در گفتوگو با Drew Zeiba منتشر شده در مجلهٔ PIN-UP، شمارهٔ ۲۸، سال ۲۰۲۰)
باید از آن {=جهانیشدن} نترسید و با آن و به خصوص با تکنولوژی و مصالح مدرن روبهرو شد. به عنوان مثال در شوروی زمان استالین روی مقولهٔ معماری ملی کار میکردند. آنها میگفتند معماری جهانی که در آلمان و جاهای دیگر مطرح شده است به «سرمایهداری» کمک میکند در حالی که ما خودمان یک معماری داریم که باید حفظ شود. به همین ترتیب درِ دنیا را به روی خودشان بستند و پردهٔ آهنین معروف را پائین انداختند.
منتها مسئله این بود که آنها زمینهٔ معماری لازم و یا حتی چیزی برای گفتن در این زمینه را نداشتند، (چنانچه اکثر ساختمانهای خودشان را ایتالیاییها قبل از کاترین بزرگ و با تاثیر از معماری رنسانس ساخته بودند). در نتیجه به معماری کلاسیک یونان پناه آوردند. به همین دلیل وقتی امروز با معماران جوان روسی صحبت میکنید میگویند ما از چیزی که در آن دوران به وجود آمده شرمندهایم.
البته تعداد معدودی ساختمانهای خوب مثل دانشگاه مسکو هم وجود دارد که مثالهای مثبتی هستند ولی کلا روسها در زمان استالین معماری را به طور عجیبی به عقب بردند. مثلاً معماری مسکونی آنها تبدیل به یکی از زشتترین نوع معماریهای جهان شد. برای اینکه هیچ نمونهای که از معماری خودشان باشد، نداشتند.
حالا اگر ما هم خیلی بخواهیم در قالب ملیگرایی فرو برویم و یا هویت را به معنی تقلید از گذشته در نظر بگیریم به هیچ جایی نمیرسیم. گرچه معماری گذشتهٔ ما بسیار با ارزش است ولی با تقلید از آن حقیقتاً به هیچ جا نمیرسیم.
{…} اگر قدر معماری کهن ایرانی را دانستیم و آن را کپی نکردیم و به آن احترام گذاشتیم، همچنین آن را عمیقاً بررسی و روحش را درک کردیم، در عین حال اگر با مدرنترین تکنیکهای دنیا هم آشنا باشیم، آنگاه میتوانیم نوعی معماری به وجود بیاوریم که هم جهانشمولی دارد و در دنیا مورد قبول واقع میشود و هم روحیهٔ ایرانی را يقيناً در خود خواهد داشت. (در گفتوگوی منتشر شده در جلد اول کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، به کوشش اسماعیل آزادی، سال ۱۳۸۹)
من نمیخواستم مسیر امثال کسانی را دنبال کنم که طوری تدریس میکردند تا نسخههای کوچکی از خودشان را تولید کنند. سَلَفِ من در وایمار «هانری وان ده ولده» بود و همهٔ آنچه که توانسته بود تولید کند وان ده ولدههای کوچک بود.
من احساس کردم که ضرورتاً باید با حقایقی عینی که ابزارهای فهم هستند شروع کرد؛ ساختمایهها، سطوح، حجمها، فضا و رنگ؛ و همچنین تلاش برای از بین بردن تقلید در هرکجا. وقتی شما دانشجو را در آب بیندازید تا غرق شود و یا شنا کند، دقیقاً در آن حال که دارد غرق میشود برای آموختنِ چیزی آماده است. (در گفتوگو با Jonathan Barnett در سال ۱۹۶۰، منتشر شده در مجلهٔ JSAH، سال ۲۰۱۸)
سه ساحت در آموزش معماری هست که باید به آن توجه کنیم. نخست ساحت حرفهای که به همهٔ چیزهای کرانمند میپردازد. هر چیز کرانمندی مربوط به حرفه است. در این ساحت باید به مقاومت ساختمایه، شیوهٔ هدایت خود و کارفرما، دفتر کار، استاتیک، و علم و صنعت پرداخت. حتی میتوان گفت اجرای درست کار، چیزها را آشکار ساختن، نظم آجرکاری، نظم بتن هم باید در این ساحت درک شود. حتی -بگذارید بگویم- زیباییشناسی، که قوانین هنر را ارزیابی میکند، هم مربوط به این ساحت است. اما ساحت دوم مربوط به آموزش انسان است. در آموزش انسان باید آنچه را که در قلمرو بیکران است آموزش داد. این مسئله در آموزش دیگر هنرها هم مطرح است و وجه تمایز میان تعلیم و تربیت همین است. در اینجا مربی مطرح است، چه شغل مربی تربیت انسانی دیگر است و این ساحت بهکلی متفاوت است.
اما ساحت سومی هم وجود دارد که از همه مهمتر است و آن روح خود معماری است. معجزهای که [در آن] انسان میتواند مسئولیت و عشق پدید آوردن عالمی درون عالم را -معماری واقعاً همین است- بر عهده بگیرد. و این چیزی است کاملاً بیکران. بدین ترتیب، میبینید که انسان معماری را نمیسازد بلکه اثر معماری را میسازد که پیشکشی است به معماری. معماری روحی است که هرگز ارضا نمیشود، روحی که سیریناپذیر است. معماری فراتر از همهٔ سبکهاست. چیزی به عنوان مدرن وجود ندارد زیرا هرچه به معماری تعلق دارد، هرچه در آن هست، نیروی خود را دارد. این روح معماری است. معماری چیزی دربارهٔ سبکها نمیداند. جز حضورشان هیچچیز نمی داند، و آمادهٔ دریافت پیشکشی است که درست باشد. پس انسان معماری را نمیسازد. او اثر معماری را میسازد و به معماری پیشکش میکند. این دربارهٔ مجسمهساز هم صادق است، دربارهٔ نقاش هم صادق است. حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است. میگویم حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است چون همواره او را خادم هنر میدانم. خادم بیان، زیرا علت وجودی زندگی بیان کردن است. (در سخنرانی در انجمن معماران بوستون در سال ۱۹۶۶، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیمزاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)
در طول سالها {کار حرفهای} معماری من از حیث سبک، ساختمایه و صورت یا فرم تغییر کرده است. تنها چیزی که ثابت مانده این است که معماری من برای انسان طراحی شده است. آثار معماریای که بدون انسان زیباتر به نظر میرسند فراواناند، اما من همیشه خواستهام معماریای را طراحی کنم که با حضور انسانها زیباتر به نظر برسد. هرگاه به معماری فکر میکنم آن را همچون بخشی از لباسی که باید گرداگرد انسان را فرا بگیرد در نظر میآورم. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت dezeen، سال ۲۰۱۴)
معتقدم که مواد و ساختمایههای یک بنا باید از ایدهٔ آن ناشی شود، منظورم این است که شما مصالح یک بنا را انتخاب نمیکنید، مصالح همراه با ایده خودش را پدیدار میکند. ایده است که به شما میگوید کدام مصالح را باید استفاده کنید. گاهی شما {بر اساس ایدهٔ خود} به یک نوع مصالح لطیف نیاز دارید و از چوب استفاده میکنید، و سپس اگر بخواهید با آن تضاد ایجاد کنید، آنگاه سراغ بتن خواهید رفت. مثلاً در برخی موارد شما انتخاب میکنید که یک چیز بسیار خشن ایجاد کنید یا در مواردی دیگر برعکس آن. پس در فرآیند تکمیل یک طرح شما نیستید که مصالح را انتخاب میکنید. (در گفتگویی در حاشیهٔ کنفرانس AIA، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)
در ابتدای روند طراحی یک بنا، ایدهٔ اصلی طرح مسیری را که ما میخواهیم در توسعهٔ نمای بنا طی کنیم تعیین میکند. ایدهٔ طراحی نما از درون بنا و نیز زمینهٔ شهری آن مشتق میشود. مصالح و ساختمایهٔ نمای یک بنا به طور خاص باید بازتابی از زمینهٔ موجود آن باشد، البته این به معنای آن نیست که تنها راه حل صحیح همیشه اقتباس از زمینه است. تفاوت و یا تضاد با محیط گزینههای معنادار دیگر هستند، مادامی که طراحی با کارکردهای مورد نیاز سازگار باشد. (در گفتگو با Katharina Sommer، منتشر شده در وبسایت Detail Online، سال ۲۰۱۸)
شاید بتوانید مجموعه واژگان مشخصی در کار من ببینید که حاصل ناخودآگاه من است. اگر وسواس استفاده از چیزی را داشته باشم، آن چیز نور خواهد بود، اما هر بنا زمان و مکان خودش را دارد. معماری محصول خواست و آرزوی کارفرماست. معمار نباید رنگ، تکنیک یا ساختمایهٔ خاصی را بدون در نظر گرفتن گزینههای دیگر و فهم معنای عمیق هر مکان {به کارفرما} تحمیل کند. (در گفتگو با Vincent Noce منتشر شده در وبسایت The Art Newspaper، سال 2017)