دسته‌ها
ریکاردو بوفیل

ریکاردو بوفیل: زندگی من در مقام یک معمار مبتنی است بر نقد دائمی پروژه‌های سابقم

من خانه‌به‌دوشی هستم که در تلاش برای تشخیص منطق چیزها و پرورش همیشگی دیدگاهی انتقادی دنیا را چرخیده‌ام. معماری به من یاری رسانده تا با این نظام‌ها و سیاست‌ها آشنا شوم. هر مکان سرشت، شخصیت و هویت خاص خودش را دارد، اما نوعی تداوم در همهٔ پروژه‌های من وجود دارد، چرا که من در پی توسعهٔ یک نظام تعاملی هستم.

من تمایل دارم که پروژه‌هایم را {از ابتدا و بدون پیش‌فرض} بسازم. زندگی من در مقام یک معمار مبتنی است بر نقد دائمی پروژه‌های سابقم. این موضع انتقادی مرا قادر می‌سازد که تعادلی میان آرمانشهر و واقعیت برقرار سازم. همهٔ پروژه‌های من نشان‌دهندهٔ جاه‌طلبی آرمانشهری یک ایدهٔ ملموس است، و این آرمانشهر استعدادش را در ظهور و به تحقق رسیدن ظهور یک پروژه می‌بیند. (در گفت‌وگو با Olivier Zahm و Jerome Sans، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ Purple، سال ۲۰۲۱)

دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: این واقعیتی تاریخی است که معماری در آغاز صرفاً برای تأمین سرپناه به وجود نیامد

این واقعیتی تاریخی است که معماری در أغاز صرفاً برای فراهم آوردن سرپناه نبود، بلکه برای مقاصد ذهنی و متافزیکیِ میانجی‌گری میان جهان خرد و جهان کلان، میان خدایان و فانیان هم بود. من باور دارم که این بنیان معماری باید بازیابی شود و شروع {این بازیابی باید} از دانشکده‌های معماری باشد.

يکی از پیشرفت‌هایی که به شکلی مثبت در حال گسترش است درک سرشت بدنمند وجود انسان در برابر دیدگاه دکارتی است. به شخصه این را به تدریج آموخته‌ام که ما نوعی گره در تار و پود بافت‌هایی هستیم که همزمان فیزیکی و ذهنی هستند؛ همه‌چیز در زمانی واحد.

برای من یک تمثال مفید برای درک درهم‌تنیدگی امر مادی و ذهنی نوار موبیوس است که دو سو اما یک سطح دارد. من فکر می‌کنم که وجود ذهنی و مادی ما یک پیوستار مشابه است که به شکلی نامحسوس از یک حالت به حالت دیگر تبدیل می‌شود.

یک گرایش یا تئوری معماری که به طور کامل ذات بدنمند انسان را تصدیق کند یکی از چیزهایی است که من سرانجام می‌خواهم آن را توسعه بدهم. {این تئوری} در نهایت ترکیبی است از نظرگاه فلسفی-پدیدارشناختی و درک عصب‌شناختی از درهم‌تنیدگی. ما {انسان‌ها} حیوانات را نمی‌بینیم و نمی‌شنویم و نمی‌بوییم و نمی‌چشیم و لمس نمی‌کنیم؛ همهٔ اینها به طور همزمان اتفاق می‌افتد. (در گفتگو با Sauter Florian، منتشر شده در نشریهٔ dAP: Digital Architectural Papers، ش ۱۶، سال ۲۰۱۴)

دسته‌ها
محمد احصایی

محمد احصایی: الفبای فارسی نسبت به الفبای لاتین جای بیشتری برای کار کردن و خلاقیت دارد

ملتی هستیم که بیشتر با کلمات و مفاهیم سر و کار داریم‌ تا‌ تصویر‌ و از قضا جهان هم به همین سمت‌ پیش‌ می‌رود‌. اگر‌ کتاب‌های‌ گرافیک‌ را باز کنید، آثار بسیار خواهید دید که تنها با خط نوشته است بخش مهم هر کار گرافیکی را خط تعیین می‌کند. کلمه فرم و شکلی جادویی دارد‌ که مخاطب را به خودش جلب می‌کند و برای خالق اثر هم جالب‌تر است. من زمانی که با خط کار می‌کنم بیشتر ارضا می‌شوم تا با تصویر. باید اضافه کنم که‌ الفبای‌ ما، به خاطر شکل ویژه‌اش، جای‌ بیشتری نسبت به الفبای لاتین برای کار کردن و خلاقیت دارد. متأسفانه به این موضوع -هم گرافیست‌ها و هم‌ دانشجویان‌مان- از این جهت که دشوار‌ است‌، به آن نمی‌پردازند. آنها می‌پندارند که چون نمی‌توانند کار کنند، پس کاربردی‌ هم ندارد، در حالی که حروف لاتین در شکل‌هایی چون مربع‌، دایره‌ و مثلث خلاصه می‌شوند و بسیار ساده‌اند‌.

با‌ خط ثلث‌ یا شکسته نستعلیق شما می‌توانید بی‌نهایت برخورد زیبایی‌شناسانه داشته باشید. کدام خط در دنیا (به جز خط چینی) وجود دارد که‌ می‌تواند‌ عواطف انسان را این‌ قدر‌ زیبا بیان کند. خط شکسته‌ی نستعلیق خطی بسیار استثنایی و ویژه است. جالب است کشورهایی که با الفبای اسلامی کار می‌کنند، تقریبا حتی می‌توانند نستعلیق را اجرا کنند که خط ملی‌ ایرانیان‌ است‌ ولی به طور شگفت‌انگیزی اصلاً طرف شکسته نمی‌روند و توانایی‌اش را ندارند. من نمی‌دانم چه سرشتی در ایرانیان بوده‌ که این خط را با این زیبایی ابداع کرده و می‌نویسند‌. (در گفت‌وگو با حمیدرضا قلیچ‌خانی، منتشر شده در کتاب ماه هنر، ش ۷۱ و ۷۲، سال ۱۳۸۳)

دسته‌ها
پیتر کوک

پیتر کوک: آموزش معماری در سال‌های اخیر بیش از حد آکادمیک شده است

به نظر من آموزش معماری در سال‌های اخیر بیش از حد آکادمیک شده است، به این معنا که این رشته با هدف برآوردن معیارهای اعتباری دانشگاه برنامه‌ریزی شده است؛ از همین حیث سرشت پیشه‌ورانه، سرشت هنری و به طور کلی، سرشت خلاقانهٔ {معماری} در آن فراموش شده است. خروجی دانشکده‌های امروز نسلی از معماران آموزش‌دیده، کتاب‌خوان، مسلط به اینترنت و با سلیقهٔ متوسط است که برای که برای کار در بازار تجاری بسیار مناسبند. {…}

به نظر من مهم‌ترین چیزی که باید به دانشجویان معماری آموزش داده شود این است که چطور نگاه کنند. باید به آنها آموخت که چطور مشاهده کنند و چطور با اتکاء بر تخیلشان از منابع بهره ببرند. چیزهایی مثل این که یک کابل را تا چه حد می‌توان کشید، یا این که ضخامت یک تکهٔ بتنی چقدر می‌تواند باشد را پیش از آن که خرد شود، منظورم این بخش از ماجراست. در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی کتابی وجود داشت به نام «کاتالوگ همهٔ زمین» که در آن ایده‌های مختلف همراه با تصاویرش گردآوری شده بود. به نظر من این جور چیزها باید آموزش داده شود، این که چطور کاردان باشیم. (در گفتگو با Kingshuk Niyogy، منتشر شده در وب‌سایت livemint، سال ۲۰۱۵)

دسته‌ها
ادوارد هاپر

ادوارد هاپر: هنر یک ملت در صورتی که بازتابی از سرشت مردمانش باشد به اوج خود می‌رسد

مسئلهٔ ارزش ملیت در هنر احتمالا غیرقابل حل است. به طور کلی می‌شود گفت که هنر یک ملت در صورتی که بازتابی از سرشت مردمانش باشد به اوج خود می‌رسد. به نظر می‌رسد هنر فرانسه چنین چیزی را اثبات کرده است. رومی‌ها از نظر زیبایی‌شناسی مردم حساسی نبودند و سلطه فکری یونانیان هم بر آنها شخصیت نژادی‌شان را از بین نبرد. اما شاید اگر چنین سلطه‌ای روی رومی‌ها وجود نداشت آنها می‌توانستند هنر اصیل‌تر و مهمتری خلق کنند. می‌شود مقایسه مشابه و نه‌چندان بعیدی بین فرانسه و کشور ما (امریکا) کرد. طی سی سال گذشته و بلکه هم بیشتر در زمینه هنرهای تجسمی، فرانسه سلطه تمام و کمالی روی کشور ما داشته‌است. اگر شاگردی کردن پیش یک استاد ضروری باشد، به نظرم به قدر کافی خدمت کرده‌ایم. وجود ارتباطی از این جنس بیش از این، به معنی تحقیر کردن خودمان است. هر چه باشد ما فرانسوی نیستیم و هرگز نمی‌توانیم باشیم و هر تلاشی در این راستا به منزله انکار کردن میراث‌مان است و تحمیل کردن چنین شخصیتی بر خودمان چیز جز پوسته‌ای بر روی سطح نمی‌تواند باشد. (در گفتگو با John Morse در سال ۱۹۵۹منتشر شده توسط بنیاد هنر Smithsonian)