دسته‌ها
یوهانی پالاسما

یوهانی پالاسما: این واقعیتی تاریخی است که معماری در آغاز صرفاً برای تأمین سرپناه به وجود نیامد

این واقعیتی تاریخی است که معماری در أغاز صرفاً برای فراهم آوردن سرپناه نبود، بلکه برای مقاصد ذهنی و متافزیکیِ میانجی‌گری میان جهان خرد و جهان کلان، میان خدایان و فانیان هم بود. من باور دارم که این بنیان معماری باید بازیابی شود و شروع {این بازیابی باید} از دانشکده‌های معماری باشد.

يکی از پیشرفت‌هایی که به شکلی مثبت در حال گسترش است درک سرشت بدنمند وجود انسان در برابر دیدگاه دکارتی است. به شخصه این را به تدریج آموخته‌ام که ما نوعی گره در تار و پود بافت‌هایی هستیم که همزمان فیزیکی و ذهنی هستند؛ همه‌چیز در زمانی واحد.

برای من یک تمثال مفید برای درک درهم‌تنیدگی امر مادی و ذهنی نوار موبیوس است که دو سو اما یک سطح دارد. من فکر می‌کنم که وجود ذهنی و مادی ما یک پیوستار مشابه است که به شکلی نامحسوس از یک حالت به حالت دیگر تبدیل می‌شود.

یک گرایش یا تئوری معماری که به طور کامل ذات بدنمند انسان را تصدیق کند یکی از چیزهایی است که من سرانجام می‌خواهم آن را توسعه بدهم. {این تئوری} در نهایت ترکیبی است از نظرگاه فلسفی-پدیدارشناختی و درک عصب‌شناختی از درهم‌تنیدگی. ما {انسان‌ها} حیوانات را نمی‌بینیم و نمی‌شنویم و نمی‌بوییم و نمی‌چشیم و لمس نمی‌کنیم؛ همهٔ اینها به طور همزمان اتفاق می‌افتد. (در گفتگو با Sauter Florian، منتشر شده در نشریهٔ dAP: Digital Architectural Papers، ش ۱۶، سال ۲۰۱۴)

دسته‌ها
منوچهر مزینی

منوچهر مزینی: تا زمانی که بانکداران، بساز و بفروش‌ها، و دلالان دست‌اندرکارند، رابطهٔ معماری با مردم ضعیف و بی‌اثر باقی می‌ماند

در یک جا معماری به صورت نیاز مبرم مردم درمی‌آید. شاید در همینجا و بیشتر از همه‌جا معماری بتواند رابطه‌ای مسئولانه با مردم ایجاد کند و آن نیاز مردم به مسکن، به سرپناه، به جایی که ادامهٔ زندگی آنها را میسر سازد.

با افزایش روزافزون جمعیت، میلیون‌ها جوانی که به سن ازدواج می‌رسند و در پی تشکیل خانواده‌اند متقاضی داشتن مسکن‌اند. مسکنی که داشتن آن از حقوق طبیعی اجتماعی ایشان است؛ مسکنی که خرید یا اجارهٔ آن با درآمد و بودجهٔ ایشان در انطباق باشد. در این مورد و بیش از همهٔ موارد «اقتصاد» حرف اول را می‌زند و بیش از همه‌جا طبقات کم‌درآمد (محرومان) در فشارند و رابطهٔ معماری با مردم ضعیف است.

در زمان پرزیدنت کارتر که بسیار هم ادعای مردمی بودن داشت، وزیر مسکن و شهرسازی ایالات متحده که اتفاقاً یک بانوی سیاهپوست بود، تمام بودجه‌ای را که اختصاص به وام مسکن برای طبقات کم‌درآمد داشت (چیزی در حدود چهارصد تا پانصد میلیون دلار) صرف ساختن آپارتمان‌های لوکس برای اغنیا کرد و به «دوستان» فروخت. وقتی موضوع برملا شد، تمام پاسخ این بانوی وزیر که ابتدا محاکمه و سپس تبرئه شد این بود که ساختن آپارتمان‌های لوکس برای دولت سود بیشتری دارد!

می‌بینیم که در ساختن مسکن برای طبقات کم‌درآمد و حتی طبقات متوسط، در وضعیت کنونی، جایی برای برای معماری باقی نمی‌ماند. معمولاً آلونک‌هایی تنگ و تاریک و جعبه‌مانند و مشابه و یکنواخت با ارزان‌ترین مصالح ممکن به صورت انبوه ساخته می‌شود تا سر و صدا را قدری بخواباند و به جای مسکن، مسکنی که برای نیازهای مردم باشد و از حدت مسئله بکاهد. به راستی که تا زمانی که بانکداران، بساز و بفروش‌ها، و دلالان دست‌اندرکارند، جایی برای معماری وجود ندارد و رابطهٔ معماری با مردم ضعیف و بی‌اثر باقی می‌ماند. (در مقالهٔ «معماری و مردم»، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۱۸، سال ۱۳۸۱)

دسته‌ها
تاتیانا بیلبائو

تاتیانا بیلبائو: مردم از نقش معماران در جامعه آگاه نیستند، چون معماران فراموش کرده‌اند که کارشان تأمین دومین نیاز حیاتی بشر است

به نظر من معماری قدرت تأثیر گذاشتن بر زندگی دیگران را دارد. من این را بسیار جدی می‌گیرم. پس اگر معماری این قدرت را دارد، چرا از آن استفاده نکنیم؟ من همیشه دربارهٔ این که چرا {در حال حاضر} معماران به جامعه مربوط نیستند فکر می‌کنم، حداقل در جامعهٔ ما معماران حقیقتاً ارتباطی با جامعه ندارند. اگر از یک نفر در خیابان بپرسید که کار معمار چیست، ممکن است بگوید درست کردن مشکل لوله‌کشی در دست‌شویی ما یا انتخاب رنگ خانه‌ها. من این پاسخ‌ها را قبلاً شنیده‌ام.

به طور کلی نقش ما معماران در جامعه مطرح است، چون این گونه است که جامعه قادر است خودش را به روشی عمومی نمایش بدهد، به وسیلهٔ بازنمایی تاریخ یک دوره از طریق معماری. اما اگر با افراد جامعه صحبت کنید، نمی‌دانند که چرا معماران مستقیماً به زندگی‌شان ربط دارند. فکر می‌کنم این ناآگاهی به این خاطر است که ما معماران در درک این که قادریم دومین نیاز حیاتی بشر را تأمین کنیم -که فضایی برای زیستن است- شکست خورده‌ایم.

اولین نیاز حیاتی‌ای که ما داریم سلامتی‌مان است. اما دومین نیاز حیاتی ما این است که سرپناهی داشته باشیم. ما حیوان نیستیم که بتوانیم در محیط وحشی زندگی کنیم، در آن دوام نخواهیم آورد. ما، در مقام نوع بشر، اثبات کرده‌ایم که غارها برای ما کافی نیستند. ما به فضایی احتیاج داریم که نه تنها سرپناه ماست، بلکه رخصت {زیستن} می‌دهد و زندگی ما را ملهم می‌کند. این همان چیزی است که معماری باید باشد، اما من فکر می‌کنم آن را فراموش کرده‌ایم. (در گفت‌وگو با Amy Frearson، منتشر شده در وب‌سایت dezeen، سال ۲۰۱۹)

دسته‌ها
آلوار آلتو

آلوار آلتو: اگر قرار است معماری ارزش انسانی بیشتری بیابد گام اول سازمان دادن وجه اقتصادی آن است

معماری پدیده‌ای است ترکیبی که در عمل عرصه‌ای را دربر می‌گیرد که ممکن است از یک دیدگاه کارکردی و از دیدگاه دیگر غیرکارکردی باشد. در دهه گذشته، معماری مدرن عمدتاً از دیدگاه فنی کارکردی بوده و تاکید اصلی آن بر وجه اقتصادی فعالیت ساختمانی قرار داشته است. این تاکید البته دلخواه است چراکه ساخت سرپناه خوب برای مردم بسیار گران‌تر از برآوردن سایر نیازهای انسان تمام می‌شود. اگر قرار است معماری ارزش انسانی بیشتری بیابد، گام اول سازمان دادن وجه اقتصادی آن است. اما چون معماری همه عرصه‌های زندگی انسان را در بر می‌گیرد، معماری کارکردگرای واقعی هم باید بیش از هرچیز از دیدگاه انسانی کارکردی باشد. چنانچه به فرایندهای زندگی بشر نگاهی عمیق‌تر بیفکنیم، در می‌یابیم که فن صرفاً وسیله‌ای است کمکی و في‌نفسه پدیده‌ای مستقل و قطعی نیست. کارکردگرایی فنی نمی‌تواند معماری قطعی خلق کند. (در مقالهٔ «انسانی کردن معماری» در سال ۱۹۴۹، ترجمه و منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۱، تابستان ۱۳۷۷)

دسته‌ها
شیگرو بان

شیگرو بان: هنگام وقوع حوادثی همچون زلزله است که معماران می‌توانند مردم عادی را یاری کنند

معماران تمایل دارند که برای طبقات ممتاز جامعه کار کنند. از حیث تاریخی، افرادی که قدرت مالی یا سیاسی داشتند معماران را استخدام می‌کردند تا چیزی برایشان خلق کنند که قدرت آنها را به رخ بکشد، نمادی از وضعیت برتر آنها. من این موضوع را زمانی فهمیدم که کارم را در مقام یک معمار شروع کردم و این مسئله برایم ناامیدکننده بود. ولی همزمان متوجه شدم که وقتی یک حادثهٔ طبیعی رخ دهد، مردم عادی خانه و سرپناه خود را از دست می‌دهند، و فهمیدم این موقعیت همانی است که معماران می‌توانند به یاری مردم {عادی} بشتابند. {…} بعد از تک‌تک زلزله‌های بزرگ اخیر- زلزلهٔ کوبه (1995)، فوکوکا (2005)، نیگاتا (2007)- تلاش کرده‌ام که با پیشنهاد نوعی از سیستم دیوارهای جداکنندهٔ لولهٔ کاغذی مخصوص مراکز اسکان زلزله‌زدگان، برای مردم آواره مقداری از محرمیت را فراهم کنم.

اگرچه، همیشه به مشکلی یکسان برخورده‌ایم، یعنی تضاد بین خواست مردم زلزله‌زده برای داشتن محرمیت و خواست مسئولان برای راحت کنترل کردن مردم. مسئولان از این نگران هستند که اگر محرمیت زلزله‌زدگان تامین شود، آنها به کارهایی نامطلوب می‌پردازند. کم‌کم متوجه شده‌ام که اگر یک نفر بخواهد یک کار اساسی انجام دهد، مسئولان و دولت‌مردان در برابر آن جبهه خواهند گرفت. {…} اصولاً دولت‌مردان نمی‌خواهند کاری تازه که پیش از این سابقه نداشته انجام دهند. برای همین ما ابتدا به سراغ مراکز اسکانی رفتیم که توسط سمن‌ (ان‌جی‌او) ها و در موارد معدودی دانشگاه‌ها اداره می‌شدند. آنها از همکاری با ما بسیار استقبال کردند، مخصوصا اگر به آنها هزینه‌ای تحمیل نمی‌کردیم. از همین طریق بود که توانستیم سنت {ایجاد محرمیت برای زلزله‌زدگان} را جا بیندازیم و به تدریج آن را گسترش دهیم. (در گفتگو با Edan Corkill نویسندهٔ وب‌سایت the Japan Times، سال 2013)

دسته‌ها
فرشید موسوی

فرشید موسوی: در آثار ماندگار معماری عملکرد و فُرم به یکدیگر مرتبط است

برای این که مطمئن شویم معماری را، نه فقط یک سرپناه بزک‌شده، که به مثابه جزئی جدا نشدنی از زندگی روزمره می‌دانیم، راهی نداریم جز این که ظاهر و شکل بنا را از عملکرد آن جداناپذیر فرض کنیم. {…} از حیث نظر، ظاهر و عملکرد ساختمان دو موضوع جدای از هم تلقی شده‌اند، و این از ذهن معماران نشئت گرفته چون فرم را از عملکرد جدا می‌بینند. در عمل اما، ظاهر ساختمان از عملکرد آن به هیچ‌وجه جدا نیست. تجربه به من نشان داده است که هیچ‌کس به شما نمی‌گوید ظاهر ساختمان و نظام فضایی آن از هم منفصل است، بلکه این معماران هستند که این دو مسئله را از هم جدا می‌کنند. آثار ماندگار معماری آنهایی است که عملکرد و فرم بنا به یکدیگر پیوسته و مرتبط است. بناهای عالی دهه‌ها و قرن‌ها مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهند، دقیقا به این خاطر که در آنها تجربهٔ زیبایی‌شناختی و نظام فضایی و عملکردی در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر است. و این همان چیزی است که حس اهمیت و معنا را برای افرادی که چنین ساختمان‌هایی را در طول زمان تجربه می‌کنند به‌وجود می‌آورد. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ Architectural Review، سال 2014)

دسته‌ها
موشه سفدی

موشه سفدی: در ساختمان‌های بومی روش‌های طرح و ساختمان به صورت جزئی از فرهنگ تکامل پیدا می‌کنند

در ساختمان بومی در یک سرزمین بومی، روش‌های طرح و ساختمان همراه با زمان و به صورت جزئی از فرهنگ عمومی آن سرزمین تکامل پیدا می‌کنند تا به نحو کاملی جوابگوی نیازهای اجتماعی، تکنیکی، اقلیمی و دیگر نیازهای مردم آن سرزمین باشند. از این رهگذر روش‌های ساختمان و شکل‌های ساختمانی‌ای زاییده می‌شوند که گویای حقیقت منظور و هدف و مناسب‌ترین روش کاربرد مصالح موجود برای ساختن پناهگاهی هستند و نیازهای اقلیمی، روش‌های زندگی، مشکلات کلی اجتماعی، مسئلهٔ هماهنگی با وضع طبیعی زمین و آسایش روحی ساکنانش را نیز جوابگو هستند. در این روش، تراس‌ها برای ساختن فضاهای خارجی، دیوارها برای ایجاد فضاهای خلوت خصوصی و بافت هندسی گنبدها و طاق‌ها و خرپاها برای در بر گرفتن فضاهای راحت و مجموعهٔ پنجره‌ها برای راه دادن به نورهای ملایم، پره‌های بادگیر به منظور خنک کردن، سایه‌بان‌ها برای سایه‌ها و فرورفتگی‌های فضاهای داخلی برای استفاده به عنوان انبار آفریده می‌شوند. (در مقالهٔ «به سوی محیط بومی جهانی برای زندگی امروز»، مجلهٔ هنر و معماری، سال 1974)