دسته‌ها
کازویو سجیما

کازویو سجیما: توجه به زمینه فقط به معنای پرسش از آنچه به شکل بصری درک می‌کنیم نیست

بستر آثار اخیر من مناطقی دور از شهرها بوده است. این نخستین بار بوده که من بنایی را در یک محیط زیبای طبیعی طراحی کرده‌ام، با این حال حتی مردم ساکن در چنین مناطق زیبای طبیعی‌ای به همان سبک مردم توکیو زندگی می‌کنند. پس معنای {سبک زندگی} طبیعی هم به وضوح تغییر کرده است. {توجه به} زمینه یا سیاق فقط به معنای پرسش از آنچه به شکل بصری درک می‌کنیم نیست.

در حال حاضر ما در یک سیاق خصوصاً متوسط و میانه‌ای زندگی می‌کنیم که نه فقط در ژاپن بلکه در کل جهان جریان دارد. یک رویکرد این است که با توجه به بستر مادی بنا را طراحی کنیم، اما من به ساختنی که معطوف به زمینهٔ حقیقی وجودمان باشد علاقه‌مندم؛ آنچه میان ما و مردم سایر کشورها اشتراک دارد. (در گفتگو با Annabel Lahz و Andrew Nimmo در سال ۱۹۹۷)

دسته‌ها
شین تاکاماتسو

شین تاکاماتسو: اگر هدفمان از خلق بنا افزودن ارزش به شهر است نباید معماری و شهرسازی را جدا از هم ببینیم

در معماری دو راه برای تعامل با زمینه یا سیاق بنا وجود دارد. راه نخست بیشترین هماهنگی ممکن است، به طوری که معمار با تاریخ، سنت و زیبایی‌شناسایی اطراف بنا بیشترین همدلی را داشته باشد. از راه قیاس، تصور کنید که شهر تکه‌ای پارچهٔ ابریشمی ارزشمند است. اگر می‌خواهید به طول پارچه بیفزایید یا جایی از آن را تعمیر کنید، می‌توانید نقش تازه‌ای را با استفاده از نخ و گرهی مشابه با آنچه که در پارچه به کار رفته است ببافید. در این صورت آنچه به پارچه افزوده‌اید در برابر آنچه از قبل موجود بوده غیر قابل تشخیص خواهد بود. اما روش دوم این است که پارچه را با بافه‌ای استادانه و پیچیده از نخ طلا بیارایید، که منجر به دگرگونی و اعتلای پارچه خواهد شد. این همان روش من است. {…}

مادامی که هدف از خلق بنا افزودن ارزش به شهر باشد، نمی‌توان معماری و شهرسازی را جدا از یکدیگر تلقی کرد. هنگامی که من بنایی را خلق می‌کنم، همیشه هم به زمینهٔ متصل به آن می‌اندیشم و هم به ساختار ژرف و پیچیدهٔ شهر. (در گفتگو با Tom Daniell، منتشر شده در مجلهٔ Interstices، سال 1995)

دسته‌ها
هادی تهرانی

هادی تهرانی: مصالح نمای یک بنا باید بازتابی از زمینهٔ موجود آن باشد

در ابتدای روند طراحی یک بنا، ایدهٔ اصلی طرح مسیری را که ما می‌خواهیم در توسعهٔ نمای بنا طی کنیم تعیین می‌کند. ایدهٔ طراحی نما از درون بنا و نیز زمینهٔ شهری آن مشتق می‌شود. مصالح و ساخت‌مایهٔ نمای یک بنا به طور خاص باید بازتابی از زمینهٔ موجود آن باشد، البته این به معنای آن نیست که تنها راه حل صحیح همیشه اقتباس از زمینه است. تفاوت و یا تضاد با محیط گزینه‌های معنادار دیگر هستند، مادامی که طراحی با کارکردهای مورد نیاز سازگار باشد. (در گفتگو با Katharina Sommer، منتشر شده در وب‌سایت Detail Online، سال ۲۰۱۸)

دسته‌ها
کازویو سجیما

کازویو سجیما: معماران همیشه باید به این بیندیشند که بنای آنها به اضافهٔ بناهای مجاور آن چطور دیده می‌شود

شما {در مقام معمار} همیشه باید به این بیندیشید که بنای شما به اضافهٔ بناهای مجاور آن چطور دیده می‌شود. البته که این سخن به این معنی نیست که صرفاً از بناهای همسایه تقلید کنید و یا طوری طراحی کنید که بناهای اطراف بدشکل به نظر برسند. حالت ایده‌آل این است که چیزی خلق کنید که با قرار گرفتن در آنجا، محیط را در مجموع زیباتر کند و در عین حال از طریق حسن رابطه با ساختمان‌های اطراف، بنای شما به تنهایی نیز زیبا باشد. (در گفتگو با Edan Corkill، منتشر شده در The Japan Times، سال 2008)

دسته‌ها
پیتر آیزنمن

پیتر آیزنمن: مدعی نیستم که معماری من بومی است، اما همیشه کارم را از زمینه آغاز می‌کنم

مشکلی که منِ پیتر آیزنمن دارم این است که مثل باقی معماران یک ایدهٔ مشخص و خاص ندارم. مثلاً ریچارد میر بناهایش را، فارغ از این که کجا دارد کار می‌کند، همیشه یکجور می‌سازد. اما کار من وابسته به زمینه است. مدعی نیستم که معماری من بومی است، اما همیشه کارم را زمینه آغاز می‌کنم. بنا بر این نمی‌توانم در سانتیاگو، برلین یا فینیکسِ آریزونا یکجور بنا طراحی کنم. من یک سبک مشخص ندارم. طرح‌های فرانک گری و مایکل گریوز همه یک‌شکل هستند، اما بناهای من یک‌شکل نیستند. {…}

وقتی در محل کار به وب‌سایتم نگاه می‌کنم با خودم فکر می‌کنم که آیا کسی می‌تواند {از آثارم} پیتر آیزنمن را شناسایی کند؟ مطمئن نیستم که بتواند. نمی‌خواهم ریاکاری کنم. متقاعد نشده‌ام که یک سبک خاص دارم. بگذارید اینطور بگویم: سبکی دارم که سبک نیست. {یا: سبک من سبک نداشتن است.} (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌گاه ArchDaily، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: اگر سیاق بنا را عمیقاً درک نکرده باشید، نمی‌توانید چیزی معنادار بسازید

اگر سیاق بنا را عمیقاً درک نکرده باشید، نمی‌توانید چیزی معنادار بسازید. سیاق و زمینهٔ بنا بسیار مهم است، اما سیاق واقعی همیشه آشکار نیست، چه بسیار که فراموش شده باشد یا به سختی دیده شود؛ از جمله تاریخ یک مکان یا سنت‌های آن. من آنقدر خوشبخت بوده‌ام که نه‌تنها در سرتاسر دنیا معماری کرده‌ام، که همچنین در نقاط مختلف دنیا زندگی کرده‌ام. منظورم زندگی توریستی نیست. بر همین اساس برایم خیلی مهم است که ارتباط بین بنا و استعداد مکان آن را بررسی کنم. (در گفتگو با نویسندهٔ وب‌سایت  The Talks، سال 2014)

دسته‌ها
پیتر زومتور

پیتر زومتور: کار من این است که ببینم و آنچه دیده‌ام را درک کنم

در معماری همیشه یک نیاز اساسی وجود دارد. دغدغهٔ من چگونگی استفاده {از بنا} است؛ آیا آنچه انجام می‌دهم ارزشمند است؟ آیا آن را دوست می‌دارم؟ طرح من چه کمبودهایی دارد؟ تلاش من این است که نیازهای عملکرد، استفاده و خصوصیات مکان را همزمان احساس و به آنها فکر کنم. در آنچه از نمود فیزیکی مکان مشاهده می‌شود تاریخ تام وجود دارد، زیرا تاریخ، بیش از آن که در کتاب‌ها وجود داشته باشد، در اندام دنیا متجلی است. البته تاریخ در کتاب‌ها نیز وجود دارد، تاریخ یا خاطره در کتاب‌ها روایت شده تا بشود در دانشگاه آن را تحصیل کرد، جایی که به روایت مکتوب تاریخ نیاز دارند. اما تاریخ واقعی، تاریخ خانوادهٔ ما، تاریخ مردم ما، در اینجا و آنجا و باز هم اینجا وجود دارد. آیا اینطور نیست؟ بنا بر این، کار من این است که ببینم و آنچه دیده‌ام را درک کنم…. یا الااقل تلاش کنم آنچه دیده‌ام را درک کنم. (در گفتگو با Marco Masetti، منتشر شده در وب‌سایت Archdaily در سال 2010)

دسته‌ها
دیوید چیپرفیلد

دیوید چیپرفیلد: پیروی از سبک بین‌المللی توجیه منطقی ندارد

یک ساختمان تا مدت زمان زیادی ممکن است باپرجا بماند، روی زمین ثابت است و باعث به وجود آمدن نوعی «مکان» می‌شود. هر چقدر هم که سعی کنیم معاصر باشیم ما همچنان به دنبال ویژگی‌های مختلف در مکان‌های مختلف هستیم. وقتی به مکزیک می‌رویم دوست داریم معماری‌ای ببینیم که چیزی در مورد آن مکان و فرهنگش به ما بگوید. وقتی در شهری شروع به ساختن می‌کنیم به نوعی وظیفه داریم به آن متصل بشویم و سر دربیاوریم که چرا ساختمان‌ها اینطور که در این شهر ساخته شده‌اند هستند و چه چیزی به آن اضافه می‌کنند. به نظر من این خیلی بد است که یک معمار تاریخ و فرهنگ یک شهر را به کلی نادیده بگیرد و بگوید «من پیرو سبک بین‌المللی هستم». این واقعا هیچ توجیه منطقی‌ای ندارد. مثل این است که در آشپزی هیچ تنوعی نداشته باشید و انواع مختلف غذا را در مخلوط کن بریزید و مانند یک معجون پروتئین قوی مصرف کنید. این مفهوم رمانتیک سبک‌های مختلف و رویکردهای مختلف خیلی مهم است، یک معنی‌ای برای مردم دارد و وقتی معنی را از چیزها می‌گیرید نتیجه کار موجودیتی کسل کننده می‌یابد. معماری باید شما را تحت تاثیر قرار دهد. اینجاست که سیرت مهم می‌شود. ما باید حواسمان باشد که محصولاتی بی‌مزه تولید نکنیم. (در گفتگو با Andy Butler منتشر شده در وبسایت دیزاین بوم، سال 2014)

دسته‌ها
ژان نوول

ژان نوول: دیگر نمی‌توان انتظار کاری خاص و هیجان‌انگیز از معماران داشت

در حال حاضر وضعیت معماران بسیار به یکدیگر شبیه است. زیرا دیگر هیچ کدام از آنها در تصمیم‌گیری‌های اساسی شهر نقشی ندارند. من فکر می‌کنم از لحظه‌ای که شما نمی‌توانید دربارهٔ مواردی همچون منظر، رنگ، روابط یک ساختمان با ساختمان دیگر یا سیاق یک بنا تصمیم‌گیری کنید، کار خاص و هیجان‌انگیزی هم از شما برنخواهد آمد. برای همین معماران به انجام کارهای کوچک خودشان سرگرم هستند. (در گفتگو با روزنامهٔ The guardian، سال 2015)

دسته‌ها
مهدی حجت

مهدی حجت: موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان

کسانی معماری را به عنوان یک اثر فیزیکی یا ساختمان در نظر می‌گیرند، بنابراین معتقدند برای فهم آن باید به جوانب دیگر موثر در شکل گیری آن توجه شود. این رویکرد هنگام قرائت معماری صحیح است نه هنگام انشاء آن. موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان. شکل ساختمان وسیله‌ای است که به وسیلهٔ آن شکل زندگی انسان تنظیم می‌گردد. هنگام به وجود آوردن اثر معماری هرکس که بخواهد در مورد معماری مطالعه کند راجع به شکل زندگی (مظروف) که در ظرف آن (معماری) تجلی پیدا می‌کند تحقیق می‌کند نه در مورد شکل ظرف. اگر کسی بخواهد که معماری ایران در دورهٔ ایلخانی یا معماری آلمان در دورهٔ معاصر را بشناسد باید به معماری به معنای واقعی آن نگاه کند. یعنی ببیند که مردم چه خواسته‌هایی داشتند و این خواسته‌ها چگونه در فرم فیزیکی تجلی پیدا کرده است. در واقع این ارتباط بین نیازها و خواسته‌ها و تجلی آن‌ها در فرم فیزیکی است که مهم است. در غیر این صورت چنانچه سال‌ها بر روی کالبد به تنهایی یا خواسته‌ و نیازهای انسان به تنهایی کار شود چیزی حاصل نخواهد شد. معماری محل ازدواج بین حکمت و صناعت است. یعنی محلی که بیانگر نحوهٔ تجلی خواست‌ها و نیازها در صورت فیزیکی اثر است. چنانچه با چنین نگاهی به معماری بنگریم صد البته یک بال آن را حکمت خواهیم دانست و برای فهم آن نیز باید شرایط اجتماعی، فرهنگی و … را بشناسیم. مثلا برای شناخت معماری قاجار باید فضای دوره را نیز شناخت. باید هم از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و هم از نوع صناعتی که در آن دوران حاکم بوده است پرسید. خلاصهٔ کلام اینکه ظرف و مظروف هر دو باید با هم دیده و خوانده شوند نه اینکه تنها برویم سراغ ظرف. ظرف یعنی کالبد معماری و مظروف یعنی انسان و زندگی او. هر دو را باید با هم شناخت. (در گفتگوی منتشر شده در وب‌گاه آسمانه، سال 1395)