دسته‌ها
الیسن بروکس

الیسن بروکس: برخلاف معماران مدرنیست نمی‌خواهم در معماری «صادق» باشم؛ هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست

من به شگردهای فضایی و بصری‌ای علاقه‌مندم که می‌توان آنها را در راستای تقویت تجربهٔ انسان به کار گرفت. در دورهٔ باروک تکنیک‌هایی وجود داشت همچون دستکاری مقیاس و پرسپکتیو تحمیلی برای ایجاد توهم و احساسات پویا از فضا و نور، باز یا بسته بودن فضا، انقباض یا انبساط، حرکت رو به بالا، یا {به منزلهٔ مثالی دیگر} مفهوم معاصر بی‌وزنی.

مثلاً در فولد هاوس تلاش کردم توهم معماری ناپدید شونده و بی‌وزن را از طریق یک ورق فلزی واحد ایجاد کنم تا حس بودن در یک باغ، در یک فضای بی‌مرز را تقویت کنم. برخلاف معمارانِ «صادقِ» مدرنیست، من نمی‌خواستم که صادق باشم. افسانهٔ صداقت یا به اصطلاح «اخلاق» کارکردگرایی منجر به از دست رفتن توانایی معماری برای سرزندگی و شادی، یا فریبندگی مفید در زمینهٔ مقیاس و مادیت شد. پیش از جنبش مدرن، معماران بدون احساس گناه همهٔ انواع شگردهای بصری و تکنیک‌های مادی را برای دستیابی جلوه‌هایی خاص استفاده می‌کردند.

من معتقدم که نقش معماری این است که ادراکات ما از فضا، نور و حرکت را تقویت کند و از طریق فضاهای غیر منتظره، یا شکل‌های هندسی، و مصالحی که برای جامعه‌ای که به آن خدمت می‌کند معنا یا اثربخشی دارد، زندگی روزمره را پرمایه کند. من چنین فضاهایی را «مکان آرزو» می‌نامم. پس من به صادق نبودن اعتقاد دارم. [می‌خندد.] چراکه صداقت در معماری نقیض‌گویی است. هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست. ما همواره تلاش می‌کنم که چیزهایی غیر از آنچه هستند خلق کنیم. ما تلاش می‌کنیم چیزها را بهتر کنیم. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
ساتو اوکی

ساتو اوکی: بسیار مهم است که یک طراح از مشکلات نهراسد و آنها را به مبارزه بطلبد

ده سال پیش ایسی میاکی {طراح مشهور ژاپنی} به من گفت که تفاوت میان هنرمند و طراح این است که هنرمند مجاز است هر گونه احساسی، اعم از غم و خشم و ترس را به مخاطبش منتقل کند، اما اگر طراح باشی مجبوری که {فقط} شادی را به مخاطبت تحویل دهی. احساسم این است که شباهت میان هنرمند و طراح این است که هر دو مجازند که نشاط و شادی را میان مردم بپراکنند.

مسئله طراحی این است که به مردم بگویی چگونه چیزها را طور دیگری ببینند و از این طریق زندگی آنها را غنی و جذاب کنی و بکوشی تا از زندگی روزمره لذت ببری. بسیار مهم است که یک طراح از مشکلات نهراسد و از آنها اجتناب نکند، بلکه تلاش کند آنها را به مبارزه بطلبد. من از هر چیزی لذت می‌برم، خواه پیروزی باشد و خواه شکست و همهٔ اینها بخشی از وجود من خواهد شد. (در گفتگو با Anna Sansom، منتشر شده در وب‌سایت Say Who، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
فرانک لوید رایت

فرانک لوید رایت: هر بنای راستین کیفیتی دارد برگرفته از روح معمار آن و درک او از هماهنگی و تناسب

بدیهی است که منطق در پلان نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر آنکه حاصل مقیاس و مصالح و روش ساختمان باشد. اما اگر تمام اینها هم درست و با هم جمع بیایند، باز در هر حرکتی که انجام می‌گیرد معادلهٔ انسانی است که مهم است و دخالت دارد. معمار تمامی درک خود را از کل در درون این معادله می‌تند. حرفش را می‌زند و آنچه دوست دارد برجسته‌تر نشان می‌دهد.

مهم نیست که منطق او از لحاظ تکنیکی تا چه حد به مقیاس و مصالح و روش او وفادار مانده است، در ورای همهٔ اینها و در فضایی که از ارکستراسیون آنها خلق شده، سبک جولان می‌دهد. کیفیتی که تعریف‌شدنی نیست. سبکی زاده از فرمی که خود انسان آن را دیده است. و در عین حال که این سبک از همهٔ آن موضوعات مهم مقیاس و مصالح و روش ساختمان با آدمی سخن می‌گوید، احساسی از وقار و زیبایی و آرامش و شادی و قدرت و جدیت و ظرافت و نظم، همچون نوای موسیقی استادان در انسان ایجاد می‌کند، درست مثل موسیقی. معمولأ وقت کار این نوا به گوشتان می‌رسد، اما همیشه هم اینطور نیست.

پس هر بنای راستین کیفیتی دارد برگرفته از روح یک انسان و درک او از هماهنگی و «تناسب»- که خود گونه‌ای دیگر از هماهنگی است- و به درجات مختلف در فرآیند کار انسان جایزالخطا مشهود است. و حاصل کار او با شکوه تمام، در تعلق تام به مکان خود، قد برمی‌افرازد و چون کار خوب انجام گرفته است، تا زمانی که سیر وقایع انسانی یا جهل ارادی انسان بنای او را نابود نکند، این پیام را به شیوه‌ای کاملاً طبیعی در روح بیننده می‌دمد. (در مقالهٔ منطق پلان، سال ۱۹۲۸، ترجمهٔ فرزانه طاهری، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۳، سال ۱۳۷۰)

دسته‌ها
ریچارد راجرز

ریچارد راجرز: می‌توان از رنگ برای تأکید بر ریتم، هندسه و مقیاس بنا بهره برد

من علاقه‌مند به طراحی شهرها هستم. در مورد ساختمان‌ها، مرکز پومپیدو در پاریس، اولین ساختمان بزرگی است که همراه با رنزو پیانو آن را طراحی کردم. مرکز پومپیدو ساختمانی است که من بیشتر به‌خاطر آن شناخته شده‌ام و نحوهٔ تفکر من را نشان می‌دهد. این بنا مرکزی فرهنگی با میدانی عمومی در مقابل آن است. این مرکز و میدان مقابل آن طوری طراحی شده است که جایی برای حضور همهٔ اقشار -چه غنی و چه فقیر- و نسل‌های مختلف مردم باشد. یکی از ساختمان‌های محبوب من، ترمینال 4 فرودگاه بارجاس در مادرید است. در این ساختمان از از رنگ‌های رنگین‌کمان به مثابه فرمی از هویت و عاملی برای ایجاد شادی در مخاطبان و راهنمایی آنها استفاده شده است. ما مایلیم که از رنگ به مثابه راهی برای تقویت «حال و هوای» ساختمان‌هایمان بهره ببریم. رنگ می‌تواند تأکیدی باشد بر ریتم، هندسه و مقیاس خاص یک بنا؛ همانطور که شما می‌توانید در ساختمان ترمینال چهار این تأکید را ببینید. (در گفتگو با Alix Boyle در مرکز پژوهش خلاقیت و خوانش‌پریشی دانشگاه ییل)