به نظر من بنای سیگرام به واقع یکی از بناهای زیبای جهان امروز است. این بنا با سیمایی کشیده و شکوهمند برپاست، ولی راوی قصهٔ حقیقی معماری نیست. این بنا چیزی سهلالوصول است، جنینی مرده است بر فراز نوعی سکو. معمارانی که به آن حسادت میکنند کافی است نمونهٔ نقرهای آن را بسازند تا هر فوت مربعش به جای هشتاد و هشت دلار دویست دلار قیمت بیابد.
به هر ترتیب، این بنا صادق نیست زیرا نیروی باد در آن هویدا نیست. نیروهای بزرگی در بنا پنهان شده است که نیروی باد را خنثی میکند. بنابراین، این بنا واقعیت وجود چنین نیروهایی را بیان نمیکند. نیروی جاذبه واجد اهمیت نیست و به آسانی محاسبه میشود. ولی فشار باد به سادگی قابل محاسبه نیست و برای مهار آن تمهیدات مفصلی لازم است.
تردیدی ندارم که اگر نیروی باد در این بنا بیان میشد حتی آدم معمولی نیز هنگام گذر از کنار آن بیش از امروز بدان مینگریست، حتی اگر این بیان خامدستانه بود. او میایستاد تا دربارهٔ بنا بیندیشد. دربارهٔ این که چگونه برپا شده است و چگونه کار میکند. ولی دربارهٔ بنای امروز بسیار کمتر میاندیشد. در این بنا همان رویکردی تبعیت شده است که در مثال زرافه با گردن کوتاه ذکر شد. در این رویکرد هر چیز ناگزیر باید شبیه به تصور اولیهٔ طراح از آن به نظر برسد. در رویکرد دیگر شما به سادگی اجازه میدهید که هر چیز همانگونه که میخواهد به نظر برسد، همانگونه که طبیعتْ خارپشت را مجاز میدارد. در این رویکرد شما اجازه میدهید که هر چیز دربارهٔ خودْ چیزی به شما بگوید. دربارهٔ نیروهای حقیقیای که میتوان شیوهای از زندگی را از آن استنتاج کرد. پس مهم است که چنین فرمهایی ظهور و بروز یابد.
نکتهٔ دیگر این است که من عمیقا معتقدم که بنا نباید ناتمام به نظر برسد. به باور من پایانی همچون شیء ارهشده نمادی از جامعهٔ ماست، نوعی نگاه خسته به چیزها. ولی اگر به واقع به اهمیت معماری باور داریم، باید پایانی برای بنا در نظر بگیریم تا روشن باشد قصدی برای افزودن بر آن نیست و قرار نیست هیچگاه کسی چیزی بر فراز آن بنا کند. میدانیم که باید بنا را پایان دهیم. و اگر حس میکنیم که این پایان چگونه باید باشد، بسیار خوب است که بیانش کنیم. (در گفتوگوی پس از سخنرانی در اختتامیهٔ کنگرهٔ اترلو در سال ۱۹۵۹، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیمزاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)