دسته‌ها
آنوپاما کوندو

آنوپاما کوندو: بیش از آن که نگران از دست رفتن اشیاء باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسان‌ها برای خلق چیزها هستم

اینطور نیست که من صنایع سنتی را مشتاقانه و محض خاطر خودشان ترویج کرده باشم. کارهای نخستین من در سیاق روستایی هندوستان نتیجهٔ پیدا کردن روش‌هایی بود برای بهره‌گیری زیرکانه از آنچه که در منطقه در دسترس بود؛ نه فقط از حیث ساخت‌مایه که همچنین از حیث مهارت‌ها. با توجه به دغدغه‌های اساسی‌تر اقتصادی اجتماعی و محیطی، من مشتاق بودم که بخش بزرگ‌تری از بودجهٔ ساختمان را، به جای این که برای «مصالح صنعتی قابل ابتیاع» صرف کنم -که لازم بود از راهی دور به آن منطقه حمل شوند- صرف «نیروی کار {محلی}» کنم.

من هیچ نوع کشش نوستالژیک به صنایع هندی نداشته‌ام، اما نگران این هستم که جهان صنعتیِ راه‌حل‌های زیاده‌ازحد استانداردسازی شده و فرهنگ تجارت شرکتی در حال کاهش کیفیت زندگی و همچنین امکانات بیان خلاقانه هستند.

من بیش از آن که نگران از دست رفتن بسیاری از اشیاء هنرمندانهٔ باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسان‌ها برای خلق چیزها هستم. ما همچنان از پیامدهای اجتماعی این که دیگر کارهای پایه، مثل دوختن یک دکمه روی لباس، را با دست انجام نمی‌دهیم کاملاً آگاه نیستیم. ساختن بر روی ذهن و روند تکامل آن تأثیرگذار است. ساختن یکی از راه‌های اندیشیدن است و من به تطویل فرصت اندیشیدن با دست علاقه‌مندم. بر همین اساس برایم جالب است که اگر به فن‌آوری‌های دست‌ساز متوسل شویم، می‌توانیم هر چیزی را که تصور کنیم بسازیم، بدون هیچ‌کدام از محدودیت‌هایی که ماشین‌ها، بر مبنای کاری که برای انجامش طراحی شده‌اند، با خود دارند. (در گفت‌وگوی منتشر شده در وب‌سایت designboom، سال ۲۰۲۰)

دسته‌ها
سید محمد بهشتی

سید محمد بهشتی: همهٔ مشکلات ما ناشی از این است که مدرن شدن را با معاصر شدن یکی فرض کرده‌ایم

به نظر من همهٔ مشکلاتی که داریم از این است که مدرن شدن را با معاصر شدن یکی فرض کرده‌ایم. مدرنیسمی که از اروپا به سرزمین ما آمد، ماهیتش دگرگون شد و تبدیل به ادا و اصولی شد که در کشور ما خرابی بسیار به بار آورد. این مدرنیسم چون از اساس تقلیدی است و از درون هم سرچشمه نگرفته و هیچ خلاقیت و ابتکار عملی در آن وجود ندارد به چیزی باسمه‌ای تبدیل شده است. شاهد این مدعا هم آن است که تقریباً در هیچ رشته‌ای در جهان مدرن نام تراز اولی از ما وجود ندارد و مثلاً صنعت خودروسازی ما همیشه چیزی تقلبی و دست چندم باقی مانده است.

{…} گفته می‌شود که سنت‌گراها می‌خواهند به زمان قاجار و هخامنشیان پناه ببرند. ولی چطور شده که سینمای ایران به عنوان یک سینمای قابل توجه و ممتاز در دنیا شناخته می‌شود؟ من سال‌ها در سینمای ایران مسئولیت داشته‌ام. این سینما از آنجا که سعی کرد ریشه در فرهنگ خودش داشته باشد، موفق شد. فیلمسازهایی که سعی کردند از روی دست خارجی‌ها نگاه کنند هیچ‌کدام موفق نشدند. سینما پدیدهٔ جدیدی است که از غرب آمده ولی ما از هاضمهٔ خودمان عبورش داده‌ایم و فیلم‌هایی می‌سازیم که در واقع سهم «شاعری» را در جهان پر کرده‌ایم. اگر بخواهیم صد فیلمساز برجستهٔ صد سال اخیر سینمای جهان را فهرست کنیم چند ایرانی هم در صدر آن حضور خواهند داشت. آیا این سهم را در کشاورزی و صنعت و غیره هم داریم؟ نمی‌توانیم کاری کنیم که در معماری و شهرسازی هم سهم داشته باشیم؟ (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ هفت شهر، ش ۶۲، سال ۱۳۹۷)

دسته‌ها
لویی کان

لویی کان: انسان معماری را نمی‌سازد؛ او اثر معماری را می‌سازد و به معماری پیشکش می‌کند

سه ساحت در آموزش معماری هست که باید به آن توجه کنیم. نخست ساحت حرفه‌ای که به همهٔ چیزهای کران‌مند می‌پردازد. هر چیز کران‌مندی مربوط به حرفه است. در این ساحت باید به مقاومت ساخت‌مایه، شیوهٔ هدایت خود و کارفرما، دفتر کار، استاتیک، و علم و صنعت پرداخت. حتی می‌توان گفت اجرای درست کار، چیزها را آشکار ساختن، نظم آجرکاری، نظم بتن هم باید در این ساحت درک شود. حتی -بگذارید بگویم- زیبایی‌شناسی، که قوانین هنر را ارزیابی می‌کند، هم مربوط به این ساحت است. اما ساحت دوم مربوط به آموزش انسان است. در آموزش انسان باید آنچه را که در قلمرو بی‌کران است آموزش داد. این مسئله در آموزش دیگر هنرها هم مطرح است و وجه تمایز میان تعلیم و تربیت همین است. در اینجا مربی مطرح است، چه شغل مربی تربیت انسانی دیگر است و این ساحت به‌کلی متفاوت است.

اما ساحت سومی هم وجود دارد که از همه مهم‌تر است و آن روح خود معماری است. معجزه‌ای که [در آن] انسان می‌تواند مسئولیت و عشق پدید آوردن عالمی درون عالم را -معماری واقعاً همین است- بر عهده بگیرد. و این چیزی است کاملاً بی‌کران. بدین ترتیب، می‌بینید که انسان معماری را نمی‌سازد بلکه اثر معماری را می‌سازد که پیشکشی است به معماری. معماری روحی است که هرگز ارضا نمی‌شود، روحی که سیری‌ناپذیر است. معماری فراتر از همهٔ سبک‌هاست. چیزی به عنوان مدرن وجود ندارد زیرا هرچه به معماری تعلق دارد، هرچه در آن هست، نیروی خود را دارد. این روح معماری است. معماری چیزی دربارهٔ سبک‌ها نمی‌داند. جز حضورشان هیچ‌چیز نمی داند، و آمادهٔ دریافت پیشکشی است که درست باشد. پس انسان معماری را نمی‌سازد. او اثر معماری را می‌سازد و به معماری پیشکش می‌کند. این دربارهٔ مجسمه‌ساز هم صادق است، دربارهٔ نقاش هم صادق است. حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است. می‌گویم حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است چون همواره او را خادم هنر می‌دانم. خادم بیان، زیرا علت وجودی زندگی بیان کردن است. (در سخنرانی در انجمن معماران بوستون در سال ۱۹۶۶، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیم‌زاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)

دسته‌ها
واحد خاکدان

واحد خاکدان: در پس‌زمینهٔ بسیاری از رخدادهای هنرهای تجسمی ایران نوعی تصنع وجود دارد

همیشه وقتی بحث نقاشی می‌شود من این را مطرح می‌کنم که خیلی از رخدادهایی که در زمینهٔ هنرهای تجسمی ما رخ می‌دهد -که خوب هم انجام می‌شود- در پس‌زمینه‌اش یک نوع تصنع وجود دارد که انسان آگاه را دچار عصبانیت می‌کند. چگونه امکان دارد یکی در اینجا متأثر از جف کونز یا دامین هرست کار کند؟ دامین هرست هنرمندی است که ثمرهٔ به شدت صنعتی است که انقلاب صنعتی پشت سر گذاشته و از نظر سیاسی و اقتصادی ثمرهٔ یک جامعهٔ به طور کامل دموکراتیک است و می‌دانیم خیلی از کارهایی را که اندی وارهول در دههٔ شصت انجام داده برای جامعه‌اش تابو بوده ولی ما بدون هیچ دلیلی می‌آییم و پاپ‌آرت کار می‌کنیم. این پاپ‌آرت نیست. ما نمی‌توانیم یک خوانندهٔ پاپ ایرانی را روی یک بوم بزرگ بکشیم و بگوییم این شد مثل مرلین مونروی اندی وارهول. امکان ندارد. چون هدفی که اندی وارهول از چاپ چهرهٔ مرلین مونرو با تکنیک سیلک‌اسکرین دارد به طور کلی با آنچه که اینجا تولید می‌شود فرق می‌کند. دلیل این که من اشاره به هنر والا می‌کنم تا به صحبت‌های خودمان برسم این است که از یک مقطع تاریخی به بعد ایلوستراسیون {=تصویرگری} به شدت تحت تأثیر انقلاب‌های هنری بوده و سبک‌های نقاشی روی ایلوستراسیون به شدت تأثیر گذاشته است.

من از میلتون گلیزر و پیتر وایس نام می‌برم، ایلوستراتورها و گرافیست‌های خیلی معروف، که بسیار تحت تأثیر زمان و مکان خود بودند. میلتون گلیزر در امریکا به شدت تحت تأثیر انقلاب پاپ‌آرت بوده و یا وقتی پیتر وایس می‌آید «یلو ساب‌مارین» بیتلز را کار می‌کند که از نظر بصری به کل دنیای ایلوستراسیون را تغییر می‌دهد و برای این که یکی از ما بیاید بشود میلتون گلیزر یا پیتر وایس اصلا امکانش نیست. برای این که ما آن پیش‌زمینه را نداریم. در تاریخ تصویرگری و گرافیک چند نفری بودند که دنیا را عوض کردند و پیدا کردن دیدگاهی جدید در این زمینه کار هرکسی نیست. اینها آدم‌هایی استثنایی هستند که هم قدرت اجرایی داشتند و هم فانتزی و ایده‌پردازی. (در گفتگو با مرتضی زاهدی، منتشر شده مجلهٔ تندیس، ش ۲۵۰، سال ۱۳۹۲)

دسته‌ها
محمد احصایی

محمد احصایی: الهام هم که می‌گیرید بگویید الهام گرفتم

جامعه ما با آفت پخته‌خواری مواجه است. متاسفانه هم‌وطنان ما – اگر بدشان نیاید – در تمام رشته‌ها بسیار پخته‌خوارند. چیزی به نام موسسه تحقیقاتی قابل قبول نیست و تصور بر این است که تحقیق پول ملت را هدر می‌دهد. این پخته‌خواری در همه رشته‌ها از جمله صنعت وجود دارد. در هنرهای تجسمی در ایران به غیر از چند نفر، همه کارها از جاهای دیگر کپی شده‌اند مخصوصا از طریق اینترنت. {….} آن‌وقت کسی مانند جکسون پولاک ظاهرا رنگ‌ها را روی بوم می‌پاشد که هر بچه‌ای می‌تواند این کار را انجام دهد. جکسون پولاک کارش را امضا نمی‌کند. به همین دلیل، هر کسی هرکاری که می‌کند می‌گوید کار جکسون پولاک است.در دنیا هم همینطور است و این شکل فقط در ایران نیست. پخته‌خواری که می‌گویم همین است. این آفت بزرگی است که جلوی پیشرفت را می‌گیرد و منتقدان فرهیخته بهایی به هنرهای تجسمی ما نمی‌دهند. برای اینکه آن‌ها سرشان کلاه نمی‌رود و می‌دانند هر اثری کار چه کسی است و از کجا آمده‌است. همچنان که من به عنوان معلم در قضاوت در مورد شاگردانم، به آن‌ها می‌گویم سر من نمی‌توانید کلاه بگذارید. از روی هم کپی نکنید. الهام هم که می‌‌‌گیرید بگویید الهام گرفتم. این نکته بسیار مهمی است. بنابراین فردی که از دیدن هر کسی که دست به قلم ببرد و با رنگ روی بوم کار کند بسیار خرسند می‌شود، به همان اندازه هم متعصب می‌شود. اگر بی‌حساب و کتاب باشد، هر کس می‌تواند ادعای بیخودی کند و به دلیل اینکه مادر و خاله و دایی جانش خوششان می‌آید، خودش را هنرمند بداند. نقاش وقتی نقاش است که هنرمند باشد، در غیر این صورت یک تصویرگر است. {…} این شامل نقاشی – خط هم می‌شود. پس هر کس که خطش خوب شد، هر کسی که روی خط رنگ گذاشت و هر کسی که کمی کج نوشت و – نمی‌توان به اثرش گفت نقاشی – خط. چنین کسی فقط از نقاشی – خط اسم آن را وام گرفته است. مثل شیرینی ناپلئونی است که اسم آن ناپلئونی است، ولی درونش ناپلئونی نیست. همه این‌ها پخته‌خواری است. (در مصاحبه با نویسندگان مجلهٔ رشد آموزش هنر، سال ۱۳۹۲)