دسته‌ها
خسرو خورشیدی

خسرو خورشیدی: تئاتر شهر دارای معماری زیبایی است ولی تئاتری نیست

یک چیزی در ایران به مرور بدتر شد این بود که محاسن یک چیز را نگویند و فقط معایب را بگویند. من فکر می‌کنم که تئاتر شهر دارای معماری زیبایی است ولی تئاتری نیست. آن زمانی که داشتند تئاتر شهر را می‌ساختند که البته ساخت آن از سال چهل و هفت شروع شد، با باغ آلبالو در سال پنجاه و یک افتتاح شد، هرگز از یک طراح صحنه جهت این صحنه‌ها استفاده نشد. شما باور بفرمایید که تئاتر شهر انگشت کوچک تئاتر سعدی نمی‌شد، منظورم از نظر تکنیک صحنه، ابعاد و جایی خاص برای دکور ساختن است. در آن زمان چرا از این آدم کمک نگرفتند؟ اگر این آدم نبود چرا از کسانی که سال ها در اپرا و تئاتر دنیا رفتند و دیدند استفاده نشد؟ معمار آن چرا یک در برای ورود و خروج نگذاشته است؟ در کوچک ترین سالن‌های تئاتر اروپا و امریکا اگر در خروجی با علامت اگزیت وجود نداشته باشد اصلاً اجازهٔ افتتاح آن را نمی‌دهند. شما از یک در وارد می‌شوید و از یک در هم باید خارج شوید.

معمار این بنا آن را مانند پانتئون گرد ساخته است. این گرد بودن تا کی می‌خواهد کاربرد داشته باشد. شاید شما که طراح هستید وقتی کار من را می‌بینید متوجه شوید که من چقدر زحمت کشیده‌ام که تماشاگر بتواند دو طرف صحنه را ببینید. (در گفت‌وگو با پیام فروتن، منتشر شده در نشریهٔ نمایش، ش ۱۰۱ و ۱۰۲، سال ۱۳۸۶)

دسته‌ها
کامران دیبا

کامران دیبا: ساختار فیزیکی و مسائل کالبدی یک کشور را می‌توان در مدت کوتاهی عوض کرد، اما تغییر اندیشهٔ مردم در زمان کوتاه ممکن نیست

دوره‌ای که داریم حرفشو می‌زنيم {دورهٔ جمع‌آوری آثار هنری موزهٔ هنرهای معاصر تهران}، دوره‌ایه که به حق معروف شده به دورهٔ پترودلار {=دلار نفتی}، دورهٔ مهمیه، سرنوشت‌سازه. توی این دوره، مملکت از نظر فیزیکی و از نظر مادی خیلی ترقی کرد، ولی مسأله اینه که این‌ها با ترقی نهادهایی که در اون جامعه هست هماهنگ نبود. روی این اصل، ایجاد یک شکاف‌ها و نارسایی‌هایی کرد که مثال بارزش فسادهایی بود که به وجود آورد، حیف و میل‌هایی که شد، چون نهادی که بتونه به طور صحیح اینو کنترل کنه نبود.

در ضمن فکر می‌کنم ترقی مادی باید توأم با ترقی معنوی باشه، به عنوان مثال خود آدم رو بگیریم: آدم همین طور که بدنش رشد می‌کنه، پنجاه سانت می‌شه یک متر و هفتاد، مغزشم با همین هیکل در حال رشده. اگه یک دفعه مغز بچه بره در هیکل یک آدم صد و هشتاد سانتی، می‌تونه موجود خطرناکی بشه. ایران هم این طوری شد که یک عدم هماهنگی پیش اومد بین اون نهادها و اون فرهنگ ترقی، برای این که همراه ترقی، یک فرهنگ اجتماعی ترقی هم هست که مردم جای خودشونو می‌شناسن، یک مقدار آگاهی‌های دمکراتیک دارن، یک مقدار احترام به حقوق همدیگه و حقوق بشر و موقعیت زن در جامعه مطرح می‌شه، چیزی که در اروپا بعد از صنعتی شدن اتفاق افتاد و توی ایران فرصت پیدا نکرد. برای این که شما می‌تونید مسایل کالبدی و ساختار فیزیکی رو در مدت کوتاهی عوض کنید ولی فکر مردم رو نمی‌شه در این فاصلهٔ کوتاه عوض کرد، زمان می‌خواد.

تو می تونی یک تئاتر بنا کنی، یک ساختمان خیلی گنده، نهایت در عرض سه سال، ولی تا این ساختمان تئاتر بشه، باید فرهنگی باشه که بازیگر تربیت بکنی، صحنه‌ساز تربیت بکنی، نمایشنامه‌هایی در دسترس داشته باشی که وزین باشن، کارگردان لازم داری و بعد هم تماشاچی لازم داری که بفهمه، وجودش به مجموعه مفهوم بده. (در گفت‌وگو با رضا دانشور، منتشر شده در کتاب «باغی میان دو خیابان» در سال ۲۰۱۰)