من معتقدم که موسیقی بیش از مجسمهسازی و نقاشی به معماری مرتبط است. اگر در موسیقی تعمق کنیم ارتباط تنگاتنگ آن را با معماری درمییابیم؛ من فکر میکنم هر معماری باید آهنگسازی بیاموزد. آنچه آهنگساز را حین خلق موسیقی مفتون خود میکند نه زیبایی بصری نتی که مینویسد، بلکه صدایی است که از آن میشنود. معمار به طرحش نگاه میکند و میگوید: «آه! چه حیرتانگیز! من تصویر بزرگی از این تهیه میکنم و در اتاق نشیمن خانهام نصب میکنم.» برای آهنگساز آنچه مینویسد چیزی بیشتر از نوشته است؛ این نوشته برای او به منزلهٔ صداست، به معنای ساماندهی صداست.
معمار نیز باید از روی نقشههایش زندگیای را بخواند که در اثرش جریان مییابد. قلمرو فضاهای او شبیه همان برگهٔ موسیقی است. چگونگی ستونها، تیرها، و دیوارها باید تقریباً از روی نقشه قابل تصور باشد. باید با خود بگوییم که نور در داخل این فضا ضروری است. زیرا نور برای خلق فضا ضرورت دارد. ما باید گونهای از نظم را در فضا متصور شویم؛ باید در طلب چیزی باشیم؛ باید در نقشههایمان به دنبال خلق فضایی ویژه باشیم. به گمان من برگهٔ موسیقی و نقشهٔ معماری مشابه یکدیگرند. (در سخنرانی در اختتامیهٔ کنگرهٔ اترلو در سال ۱۹۵۹، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیمزاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)