پیش از هرچیز، آنچه معماران جوان را {به طراحی پارامتریک} جذب میکند این واقعیت است که طراحی پارامتریک بسیار متفاوت، بسیار بدیع و تنها سبک واقعاً و حقیقتاً جدید و اصیل معماری امروز است. اما ما باید درک کنیم که چرا این سبک اینقدر عالی است، چه چیز {در رابطه با آن} اینقدر مهم است، چه چیز آن را مولدتر میکند، و {پاسخ این پرسشها} به طور عمده ظرفیت خلق آرایشهای پیچیدهتری است که در آن عناصر مختلف بیشتر، انواع مختلف فضاها و کارکردهای مختلف بیشتر میتوانند کنار هم قرار گیرند و در گونههای پیچیدهای گنجانده شوند که شاید هندسهٔ عجیبی داشته باشند؛ و همچنین، این سبک به معماری اجازه میدهد تا با چنین اوضاع پیچیدهای و به طور خاص با روابط داخلی پیچیده سازگار شود، و در عین حال وحدتی قابل تشخیص نیز خلق کند. شما {در طراحی پارامتریک} میتوانید تشخیص دهید که چه چیزهایی به هم تعلق دارد، و این که چه چیز به کجا ختم شده است، اما در معماری سنتی اگر چیزهای مختلف زیادی را کنار هم قرار دهید، نتیجه به زباله شبیه خواهد شد و کمی عجیب و غریب از کار در خواهد آمد. اما اینجا، در یک مکان واحد، ظرفیت خلق نظمی پیچیدهتر را دارید که خواناتر نیز هست. (در گفتوگو با Teodora Zapartan، منتشر شده در وبسایت Inspirationist، سال ۲۰۱۳)
برچسب: عجیب و غریب
هم طراحی خوب و هم طراحی واقعاً بد میتواند جذاب باشد. نوع خاصی از بد وجود دارد که عجیب و غریب است و به سختی پیدا میشود. یک جورهایی به شکل جذابی «پرت» است؛ و من عاشق آن هستم.
یک چیز فوقالعاده غیر متعارف و بسیار بد سلیقه میتواند معرکه باشد، و در واقع میتواند تبدیل به طراحی خیلی خوب شود چرا که گیراست و با شما حرف میزند. من به چیزهایی که به گیرایی نزدیک هستند بسیار بیشتر علاقهمندم، فارغ از سلیقهٔ شخصی و این که چگونه با ماهیت ذهنی و پیچیدهٔ زیبایی جور درمیآید.
چنین چیزی در ظاهر میتواند زشت یا متعالی باشد؛ در این ساحت تفاوتی نمیکند، به امری پیچیدهتر ارتباط دارد. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، شمارهٔ ۳، سال ۲۰۱۷)
دوست دارم اینطور فکر کنم که سبک ویژهای {مخصوص به خودم} ندارم. من کارهای بسیار متنوعی را به شیوههای مختلف انجام میدهم. برخی میگویند که سبکی با عنوان سبک الساپ وجود دارد. این برای من یک ناسزاست، چرا که من تمایل دارم از آن اجتناب کنم. من از این اندیشه که معماری چه «باید» باشد دور شدهام. کار من کشف این است که معماری چه میتواند باشد و در مسیر این اکتشاف حضور آدمهای دیگر نیز لازم است.
من دوست دارم با مردمی که در منطقهٔ پروژهٔ من زندگی یا فعالیت میکنند کار کنم و مداد یا قلممو را به دست آنها بدهم. آنگاه شما میتوانید واقعا از طریق تلاش برای معنا دادن به این تعهدات لذت ببرید. اندیشهٔ من این است که به جای تغییر دیدگاه مردم، اجازه دهم که آنها دیدگاهشان را بیان کنند. بخاطر همین است که کار با مردم را دوست دارم. برای من خیلی عجیب است که برخی از معماران فرمهای عجیب و غریب و تحمیلشده ایجاد میکنند. شما میتوانید از طریق استفادهٔ صرف از مصالح، بنایی صادق و خیلی خوب ایجاد کنید. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archi.ru، سال ۲۰۰۸)
اخیراً معماری {خودش} تبدیل به هدف شده است. اما من با این موافق نیستم که عجیبترین بنا بهترین بناست. من فکر نمیکنم نیازی باشد تا عجیبترین و غیرمنتظرهترین بنا را خلق کنید تا معماری خوب تولید کرده باشید. به آثار رنتسو پیانو و دیوید چیپرفیلد بنگرید. آنها معماران بسیار خوب و وظیفهشناسی هستند که کارهایشان را با عناصر شگفتیآور تنزل نمیدهند.
آیا این پرسش خوبی برای مطرح کردن {در قبال یک مسئلهٔ معماری} است که چگونه کاری انجام دهیم که هیچگاه پیش از آن انجام نشده باشد؟ به نظر من تعدادی از معماران بسیار باهوش در دام تلاش مدام برای افراط در آنچه خودشان پیشتر انجام دادهاند و آنچه دیگران به انجام رساندهاند {یعنی کار تازه کردن} میافتند. این کار به چه نتیجهای میرسد و به کجا ختم میشود؟
در حالی که شما یک ساختمان از رنتسو پیانو میبینید و تجربهای بسیار غنی از چیزی که بسیار مهارشده و ساده است کسب میکنید؛ مثلا بنای گنجینهٔ منیل در هوستون که توسط او طراحی شده است. بنابراین معماری مسابقهٔ {خلق} چیزهای عجیب نیست. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۶)
هیچ طرح کلی و جامعی در مورد این که چطور میتوان بهروزتر بود وجود ندارد. با این حال معمارانی وجود دارند که فکر میکنند هر چقدر عجیب و غریبتر بسازند مدرنتر خواهند بود. جامعه با شگفتزدگی در مواجهه با این آثار عجیب و غریب عکسالعمل نشان میدهد و به آنها این امکان را میدهند تا در قالب یک مکتب جدید خود را ارائه کنند. آنها میتابانند، میچرخانند، خم میکنند، رنگ میکنند و در واقع هر کاری بتوانند انجام میدهند تا چیزی شگفتآور خلق کنند. چیزی که صرف نظر از این که تا چه حد پرهزینه خواهد بود، به شکل بدی طراحی و ساخته نیز میشود تا در هر زمان و دورهای مورد توجه قرار گیرد.
معاصر بودن یعنی تلفیق امروز، دیروز و فردا. یعنی وقتی که اکنون با لذتی فراوان ادیسه را در جدیدترین نسخه آن که به زبان اسپانیایی توسط کارلوس گارسیا گال نوشته شده است، میخوانم بیزمانی و معاصر بودن محض هومر به روشنی بر من آشکار است. هنگامی که دمودوکوس میوز آواز میخواند و ادیسه چهرهاش را میپوشاند تا فایاکیها نتوانند گریه او را ببیند اشک در چشمانم حلقه میزند.
هومر کاملاً معاصر است حتی بیش از پل آستر. کسی که در کنار مشهوریت غیر قابل انکارش در چند سال گذشته، در حال حاضر وقت خود را به نوشتن چیزهای عجیب برای حفظ فروش آثارش اختصاص داده است. (در مقالهٔ «لفظ معاصر به چه معنی است؟»، منتشر شده در مجلهٔ شارستان، ش ۴۴ و ۴۵، سال ۱۳۹۴، ترجمهٔ نشید نبیان)