من معلم نیستم. هیچوقت نخواستهام که درس بدهم و به تدریس هنر اعتقادی ندارم. {تدریس} یک {شاخه} از علم؛ بله. {تدریس} تجارت؛ البته، اما هنر نمیتواند آموزش داده شود. فقط میتوانید آن را القا کنید. {در عالم هنر} شما میتوانید یک الگو باشید. میتوانید جوَی بیافرینید که {هنر} بتواند در آن رشد کند. اما تصور میکنم که الگو بودن من به رغم {تمایل} خودم معلم بودن نامیده میشود. پس ادامه دهید، مرا معلم بخوانید. (در گفتوگو با Hugh Downs در سال ۱۹۵۳، منتشر شده در کتاب The Master Architect, Conversations with Frank Lloyd Wright)
برچسب: علم
علم: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع علم قرار گرفته است. دستهبندیهای بیشتر در صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار.
معماری نباید بوالهوسانه باشد. هر طرح باید شبیه یک تشخیص پزشکی برای بستر و برنامهای مشخص باشد. پشت هر طرح علمی وجود دارد. طراحی مبتنی بر عقل است. شما باید به دنبال ایدهای باشید که که قابل ساخت باشد. زیبایی یک اندیشهٔ آرمانشهری نیست. {دستيابی به} آرمانشهر غیرممکن نیست. با فنآوریهای تازه میتوان آرمانشهر ساخت. از طریق منطق، عقلانیت، تناسبات موزون و مقیاس مناسب میتوان به زیبایی دست یافت. شما {در مقام معمار} باید تلاش کنید جدی، ژرف و صمیمی باشید. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۲۰)
من دیگر به معماران و آنچه انجام میدهند علاقهمند نیستم. تا آنجا که من میدانم معماران، آنطور که هستند و کار میکنند، میتوانند همین حالا از بین بروند، و به نظر من از بین خواهند رفت، چرا که به آنها نیازی نیست. به نظر من معماری به کلی یک حرفهٔ رو به زوال است. {معماران} هرچه زودتر از بین بروند بهتر است، و از بین خواهند رفت، مگر این که از اساس تغییر کنند. در واقع امروز بیشتر به وضعیت حوزهٔ محیط-رفتار توجه دارم، چرا که از معماران ناامید شدهام.
به نظر من معماران باید از اساس تغییر کنند، آموزششان را، ارزشهایشان را، و آنچه انجام میدهند را تغییر دهند و {معماری} همچون پزشکی، مهندسی، علوم مواد و غیره به حرفهای دانشمحور تبدیل شود. پیش از هر چیز، چنین امری مستلزم توسعهٔ مبنایی علمی و نظری است و بدینگونه معماری به رشتهای تبدیل میشود که میتواند آن زمان مسائل و مشکلات عملی را در دستور کار قرار دهد. نیاز است که حوزهٔ مطالعات محیط-رفتار به منزلهٔ شالودهای برای یک حرفهٔ جدید توسعه پیدا کند، حرفهای که در آن مطالعات محیط-رفتار کاربردی میتواند برای شناسایی این که مشکلات کدام است و آنگاه برای حل آنها به کار گرفته شود.
در حوزههای دیگر، آدمها اکتشافاتشان را، پیش از آن که آنها را به کار بگیرند یا همگانیشان کنند، سختگیرانه به آزمون میگذارند. در حالی که معماران الساعه اکتشافات خود را میسازند؛ علاوه بر این، در سایر حوزهها آن اکتشافات به دانش متکی است. آن شالودهٔ دانشی {در معماری} علاوه بر علوم اجتماعی باید بسیاری از رشتههای دیگر را نیز، از جمله علوم شناختی، هوش مصنوعی، علوم تکاملی، روششناسی علمی، منطق و ریاضیات شامل شود. تأکید باید بر چیزهایی جز ترسیم باشد. در واقع، حالا سالها میگذرد از آن زمان که من تعطیل کردن آتلیههای طراحی معماری را به منزلهٔ اولین گام برای حفظ رشتهٔ معماری پیشنهاد دادهام. (در گفتوگوی منتشر شده در ژورنال Architecture & Behaviour، دورهٔ ۸، ش ۱، سال ۱۹۹۲)
{در هجده سالگی} علم برای من به اندازهٔ مسئلهٔ علمی – تخیلی جالب نبود. هنوز هم همین طور است. علم پژوهش در دانش است و من فکر نمیکنم معماری اساساً دربارهٔ این باشد. معماری واقعاً دربارهٔ تصور و خیال است؛ آفریدن چیزهایی که دور از دسترساند. من فکر میکنم هر بار که ما چیزی طراحی میکنیم، لحظههایی از یک دنیای جدید و محتمل را نشان میدهیم. در واقع فکر میکنم درست است که علم تلاش میکند حقیقت و تئوریهای منسجم پیدا کند، اما جالبترین لحظات علم زمانی هستند که آن حقیقتها عجیب بودن دنیا را افزایش میدهند؛ برای مثال زمانی که دانشمندان سیاهچالهها و مادهٔ سیاه را کشف کردند.
معماری زمانی در بهترین حالت خودش قرار دارد که نتواند به بخشهای کوچکتر تقسیم شود و در عین حال نتواند به دیدگاههای یکپارچه تقلیل داده شود. هر دوی این چیزها در علم وجود دارند. فکر میکنم این برای معماری یک مأموریت فوقالعاده است: اینکه به سرچشمهها، به مهندسی، به تاریخ و به زمینه تقلیل داده نشود و دستنیافتنی و مرموز باقی بماند. (در گفتوگو با پویان روحی، منتشر شده در کتاب روایتهای آوانگارد در سال ۱۳۹۴)
اکنون دانشگاه به جنبههای کمّی گرایش پیدا کرده است. در صورتی که در اسلام گرفتن پول برای تدریس حرام است، اساتید ترغیب میشوند که برای ارتقاء رتبه، میزان حقوق، و کیفیت بازنشستگیشان مقاله بنویسند. اینها کارهای غلطی است که در دانشگاه انجام میشود و باید سیستم دانشگاه و اساتید ما بری از این مسائل باشد و فقط برای علم و سلامت کار دانشگاهی تلاش کند.
متأسفانه شرایط کنونی اینگونه نیست و ما از یک طرف معماری خودمان را نمیشناسیم و از طرف دیگر با معماری غرب هم کاملا بیگانه هستیم و فقط اطلاعات کمی از طریق چند کتاب ترجمهای دریافت کردهایم یا چند سال به دانشگاههای خارج از کشور رفته و برگشتهایم و میخواهیم مطالب اندکی را که آموختهایم به دانشگاه ارائه دهیم. در هر حال مجموعهی دانشکدههای معماری ما که اکنون وجود دارند در سطح و شأن دانشجویانی که در آنها تحصیل میکنند نیستند، و باید حقیقتا در برنامههای آموزشی آنها، کیفیت مطالبی که ارائه میشود، و نحوهی تحقیقات و مطالعات و ارائهی آنها تغییراتی جدی ایجاد شود تا وضع مطلوبی در معماری پیش بیاید. {…}
در چنین شرایطی دانشجویان باید از اینکه تمام مطالبی را که لازم است بیاموزند از طریق دانشگاه در اختیارش قرار بگیرد صرف نظر کنند. کاری که خود من هم زمان دانشجویی انجام میدادم؛ یعنی دانشجو باید تکالیف و کارهایی که در دانشگاه به او محول میشود را انجام دهد و علاوه بر آن به مقدار خیلی زیادی به دنبال تحقیقات، مطالعات، سفر کردن و دیدن آثار معماری نقاط مختلف کشور، خواندن، نوشتن، نقد کردن و بحث کردن برود و پرورش خود را از این طریق تحقق ببخشد. به گمان من در شرایط موجود، یک فارغالتحصیل دانشگاه باید هفتاد درصد مطالب را از بیرون دانشگاه و سی درصد آن را از دانشگاه فرابگیرد، وگرنه اگر به مطالب دانشگاه بسنده کند دانشجوی موفقی نخواهد بود. باید دانشجویان برای خودشان پروژههایی تعریف کنند و آن پروژهها را انجام دهند و حتی دانشجویان دانشکدههای مختلف معماری این کار را با هم انجام بدهند. این جهادی است که باید از خود دانشجویان شروع شود، البته اساتید هم به آنها کمک خواهند کرد. اگر دانشجویان یک چنین نیازی را احساس بکنند که برای ارتقاء، نیازمند یک حرکت جدی بین خودشان هستند، من فکر میکنم این حرکت دانشجویی سیستم دانشگاه را هم به دنبال خود خواهد کشید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سورهٔ مهر، ش ۵۰ و ۵۱، سال ۱۳۹۰)
مهندسی ساختمان معاصر به سوی کوتهفکری سوق پیدا کرده و واقعا از مدار اندیشه دور افتاده است. مهندسی ساختمان {امروز} بسیار از حوزهٔ علمی تفکر انسان دور است، در حالی که در طول دورهٔ زمانی دیگری در رأس این حوزه بود، زمانی که معماران فیزیکدانان پیشتازی بودند که بلندترین ساختمانها را میساختند و عالیترین تجربههای بشر را میساختند. اما حالا هم معماران و هم مهندسان ساختمان از دانشمند برتر بودن دست کشیدهاند. این شکایتی است که من دارم و البته تنها نیستم، اووه آروپ و فریتز لئونارد کهنهکار و اشتفان پولانی نیز با من هم عقیدهاند. این افتضاح است که حرفهٔ مهندسی به چیزی پوچ، که خود را به کاربرد چند فرمول معدود محدود کرده، تبدیل شده است. این اصلاً کافی نیست. (در گفتگو با Juan María Songel در سال ۱۹۹۷، منتشر شده کتاب «A Conversation with Frei Otto»)
معماری هنر و علم بازسازی مداوم سطح سیارهٔ زمین است برای تطبیق آن با شیوهای که ما میخواهیم زندگی کنیم. وقتی زندگی رشد میکند، لازم است بناها و شهرهای ما نیز رشد کند، تا چارچوبی مادی و درخور سبک زندگی ایدهآلمان داشته باشیم، نه اینکه مجبور باشیم به طریقی زندگی کنیم که از طرف سازههای منسوخی که از گذشته باقیماندهاند به ما تحمیل شده است. معماری هدف نیست، بلکه پلی است برای رسیدن به هدف. هدف این است که فرصتها را برای گسترش دادن زندگی انسانها به حداکثر برسانیم. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه archi-ninja در سال 2009)
در معماری معاصر ایرانی یک کوتاهی بسیار جدی یا خیلی چشمگیر داشتهایم و هنوز هم داریم. از زمان انقلاب مشروطیت به این سمت، در سایر رشتههای هنری تمام دانستههای خود را روی کاغذ آوردیم و آنها را بررسی و بحث کردیم. بحث شعر شد، آرامآرام بحث موسیقی و نمایش شد که اینها را به تجزیه و تحلیل بردیم. در زمینهٔ معماری این کار را نکردیم. در این زمینه صبر کردیم. سی، سی و پنج سال از مشروطیت گذشت. در این زمینه معمارهای ما کمتر کار علمی کردند. در جو تازهای که بود، کشور ما میباید دانشگاه، بیمارستان، وزارتخانه و ایستگاه راهآهن درونشهری داشته باشد که قبلا نداشت. ما در آن زمان یعنی در سالهای خیزش هنرها و فرهنگها در کشورمان به معماریمان نرسیدیم و چنان که باید به آن توجهی نکردیم.
بعدها یعنی در حدود هفتاد و چند سال پیش، دانشکدهٔ هنرهای زیبا را درست کردیم. این اولین مدرسهای بود که معماری را به صورت مدرن آموزش میداد. یعنی مدرن دیدن معماری را به دانشجویان یاد میداد. بنیانگذار و مدیر اصلی آن فرانسوی بود و معماری ما را هم میشناخت و از جمله آثار معماری را که خودش ایجاد کرده بود، موزهٔ ایران باستان بود که هنوز یکی از موفقترین نمونههای معماری مدرن ایران بهشمار میرود که متکی بر گذشتهٔ آن ساخته شده است. ولی او معلم خوبی برایمان نبود. چون از او بهتر کسی را نمیشناختند، او را در راس یک مدرسه قرار دادند. وی فارغالتحصیلان دیگری از فرانسه آورد. آنان نیز چیزهایی که یاد گرفته بودند به دانشجویان و بعدها به خود من نیز گفتند. آنچه آمد برای این است که باید میگفتم و این داستان تا امروز ادامه دارد. ما کاوشهای معماری ایرانی را به صورت علمی هنوز انجام ندادهایم. (در گفتگو با زهرا آرامون نویسندهٔ مجلهٔ رشد آموزش هنر، ش 26، تابستان سال 1390)
بعضی چیزها قابل جایگزینشدن هستند و به دلیل نیاز جایگزین میشوند، اما آیا از جایگزینی ساختمانها شگفتزده میشویم؟ خیر. باید منطقی باشیم. لزومی ندارد ساختمانهایی بسازیم که مثل اهرام مصر هزاران سال عمر کنند. در واقع ساختمانها باید به اندازهٔ عمرشان پابرجا بمانند. لزومی ندارد ساختمانهای موقتی بسازیم. اگر میخواهید ساختمانهای موقتی داشته باشید بهتر است به ساختن چادر فکر کنید. هر روز بیش از پیش یقین پیدا میکنم که بین معماری و تمدن رابطهای مشخص وجود دارد. اگر کسی بگوید بین معماری و تمدن رابطهای وجود ندارد صحبت کردن با او دربارهٔ این موضوع کاملا بیهوده است. من شخصا به وجود این رابطه باور دارم و به نظرم وظیفهٔ اصلیمان ساختن نوعی معماری است که بیانگر تمدنی باشد که در آن زندگی میکنیم. فکر میکنم تنها راه غلبه بر هرج و مرج نیز همین است. تمدن ما تا حد زیادی به علم و فناوری وابسته است. این یک واقعیت است و همه باید درکش کنند. اما سوال اینجاست که تا چه حد میتوانیم این واقعیت را بیان کنیم؟ میدانید، ما معمارها در چنین جایگاه عجیب و غریبی قرار داریم. ما باید به بیان همین زمانی بپردازیم که در آن آثارمان را خلق میکنیم. اما در نهایت من واقعا باور دارم که معماری تنها میتواند بیانگر تمدن خود باشد. (در گفتگو با Moises Puente در سال 1960، منتشر شده در کتاب «گفتگو با میس وندر روهه» ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و فتانه اتباعی)
اصولاَ در کشورهای عقب مانده {…} فنِ آموخته شده در غرب را، در دانشگاههای این کشورها به عمل میرسانند و بعد به مثابه یک پیروزی علمی خود تلقی میکنند. درحالیکه شخصی که این عمل را انجام میدهد، تکنیکش را در غرب آموخته، وسایل تکنیک و عملی در غرب ساخته شده {…}. درحالیکه پیروزی علمی آن است که تفکر و اندیشه این عمل را خود شخص خلق کرده باشد. تقلید از اختراعات دیگران در صنعت و علم نشانه تحول نیست. حتی ممکن است بعضی کشورهای عقبمانده مثلاً در دانش پزشکی جلو بیفتند. یا در مورد گلچین از قطعات خودروهای مختلف بصورت یک خودرو جدید جلو بیفتد، این هم صنعت نیست، تحول فرهنگی و فکری هم نیست. بلکه، تحول فرهنگی و فکری در کشورهای عقبمانده یعنی که در این کشورها آزادی آکادمیک برای تحقیق در علوم انسانی فراهم شود، برای اینکه بتوانند در روابط موجود اجتماعی تحقیق کنند. چرا؟ برای اینکه در قلمرو علوم اجتماعی تقلید نمیشود کرد. {…} مسئله این است که در کشورهای در حال رشد مخصوصاً در مسایل علوم انسانی، یعنی پیدا کردن روابط و تنظیم آن برای زندگی و طراحی فضای زندگی، باید آزادی عمل وجود داشته باشد. باید تحول فکری، اندیشه، فلسفه زندگی در زمان و مکان با توجه به اتمام وسایل ارتباط جمعی وجود داشته باشد. یعنی باید بتوانند در روابط اجتماعی، قومی، ایلی، روستایی … تحقیق کنند، برای اینکه در قلمرو علوم اجتماعی تقلید نمیشود کرد. مسلم است که هر ملتی باید راهحلهای اجتماعی خود را داشته باشد (مثل بهداشت، تغذیه، فرهنگ، معماری، شهرسازی …) و در همه مسایلش با توجه به شرایط خاص خود مطالعه شده باشد. این امکانات باید بر پایه و اساس علمی و فکری استوار باشد. (در مقالهٔ «جای مطالعات و تحقیقات در دانشکده های معماری ما خالی است»، منتشر شده در وبگاه انجمن مفاخر معماری ایران، سال 1396)