دسته‌ها
پرویز کلانتری

پرویز کلانتری: متأسفانه در کشور ما همیشه هنر را از دریچه‌ی چشم ادبیات نگاه کرده‌اند

متأسفانه در کشور ما همیشه هنر را از دریچه‌ی چشم ادبیات نگاه کرده‌اند، یعنی نه تنها بیننده که غالب منتقدین هم این گونه بوده‌اند. به یاد دارم مرحوم آل احمد از اولین کسانی بود که قلم به دست گرفت و راجع به نقاشی چیز نوشت، اما اشکال اساسی کار ایشان هم همین بود که با عینک ادبیات به نقاشی نگاه می‌کرد، در حالی که اینها دو مقوله‌ی کاملاً متفاوت هستند. اگر من در کارهایم جایی به ادبیات خیلی نزدیک شده باشم، نقطه ضعف را در همانجا باید جست‌وجو کرد، حتی اگر مردم هم بپسندند.

{…} شما کدام نقاش را سراغ دارید که خواسته باشد اندیشه‌های بلند حافظ را تصویر کند و موفق شده باشد؟ تصویر کردن شعر حافظ کار آسانی نیست. البته در حرف‌های شما هسته‌ای از حقیقت هم وجود دارد، یعنی اگر کسی با جهان‌بینی به قضایا نگاه کند و طبع شاعرانه هم داشته باشد، این در کارش انعکاس پیدا میکند، اما وقتی می‌گوییم نقاشی کسی لیریک و شاعرانه است معنی‌اش این نیست که شعر را می‌گذارد و کلمه به کلمه آن را تصویر می کند. چنین کاری یک خطای کفرآمیز است. با این حال کسانی هم بوده‌اند که تابلوهایی شعرگونه دارند، مثل «میله» و یا «هارتونگ» که یک نقاش انتزاعی است و گوشه چشمی هم به شعر بودایی دارد. و یا سهراب سپهری که در نقاشی شعر گفته و در شعر نقاشی کرده است. اما خود سپهری هم نمی‌توانست شعرش را بگذارد و دقیقاً آن را نقاشی کند.

به هر صورت اعتقاد من بر این است که ما در ایران منتقد نقاشی به مفهوم واقعی کلمه نداریم، البته کارهایی صورت می‌گیرد اما هیچکدام جا افتاده و منطبق با اصول اساسی نقاشی نیست. برای این کار به آموزش نیاز داریم ولی متأسفانه در دانشکده‌های هنری ما اثری از نقد هنری دیده نمی‌شود. در مدارس هنری اروپا یکی از برنامه‌هایشان این است که یک نقاشی را روبروی شاگردان می‌گذارند و از آنها می‌خواهند چند سطر درباره‌ی آن مطلب بنویسند، که این کار قبل از هر چیز یک پرورش ذهنی است بعد هم با توجه به نکاتی که تک‌تک افراد مطرح می‌کنند به یک نتیجه منطقی می‌رسند. (در گفت‌وگوی منتشر شده در کیهان فرهنگی، ش ۶۸، سال ۱۳۶۸)

دسته‌ها
کامران صفامنش

کامران صفامنش: یک قرن و نیم است که معماری ایران به تولید عکس‌برگردان جهان مدرن پرداخته است

حدود یک قرن و نیم است که تولید معماری در ایران، بدون درک نهادینه شده از مدرنیسم و جهان مدرن به تولید «عکس برگردان» آن پرداخته است. مهم‌ترین حرکت‌های محیطی و اندیشه‌های ساخت در فعالیت‌های حرفه‌ای ما به صورت برچسب و شعار و تظاهر دفاتر معماری خود را عیان ساخته است. شعارهایی مثل طبیعت‌گرایی، پایداری، و غیره. در واقع جامعهٔ حرفه‌مندان ایده‌ها را هم نظیر تولیدات، مصالح، ساخته‌ها و حتی اصطلاحات مصرف می‌کند که متأسفانه خیلی زود هم با تغییر مد آنها را از دست می‌دهد. انتشار مقالات فرمایشی و عاریه گرفتن مفاهیم از ترجمه‌های بدون ذکر مأخذ و تهی از هر چیز، حتی تهی از تهی، و بسنده کردن به کاربرد واژگانی شیک و خالی از مغز، نمود عوام‌فریبی دیگری است که در سطح بالاتری از تجربهٔ مهندسی حضور خود را نشان می‌دهد و معماران و شهرسازان به عنوان کارگزاران دستگاهی در می‌آیند که در آن مادیات حرف اول را می‌زند و بی‌جهت نیست که در نهایتِ دریوزگی به درجه‌ای نازل از نماسازی یا روبناسازی در طرح هایشان افول می‌کنند و امکان روزآمد و مؤلف بودن در معماری را از دست می‌دهند. تصاویر جذابی که ایشان با تکنولوژی و نرم‌افزارهای جدید ظاهر می‌کنند، بی‌شباهت به همان عکس ماری نیست که برای اذهان نحیف حکم مصداق عینی بلندپروازی‌هایشان را دارد و بدین طریق عوام‌فریبی که نتیجهٔ بلافصل فرصت‌طلبی است متداول می گردد.

{…} آیا هیچ‌گاه فکر کرده‌ایم در بسیاری از زمین‌هایی که بی‌اندیشه {در آنها} ساختمان می‌سازیم یا بنایی را احداث می‌کنیم در طول حیات کرهٔ زمین چیزی بنا نشده بوده است؟ آیا متوجه این بکر بودن و این تجاوز به کره زمین بوده‌ایم؟ آیا ما واقعا به کرهٔ زمین احترام می‌گذاریم؟ یا اینکه منتظریم ببینیم در غرب چه شعاری مطرح می‌شود و آنها چه می‌کنند تا ما هم کاریکاتوروار آنها را ترجمه کنیم و معماری‌های آنها را مانند برچسب بر آثار خود الصاق کنیم، بدون آنکه به ارزش و تفکرات پایه‌ای آنها واقف باشیم و به اندازهٔ آنها کار کنیم؟ برعکس، فکر می‌کنیم ما از همه حرفه‌مندان جوامع دیگر برتریم اما پیشنهادی هم نداریم. یا به بیان بهتر اصلاً فرصتی برای اندیشیدن نداریم. (در مقاله‌ای با عنوان «بحران اخلاقی و هویت جامعهٔ مهندسی ایران»، منتشر شده در فصلنامهٔ معماری و شهرسازی، ش ۸۴، سال ۱۳۸۵)

دسته‌ها
محمد مهدی محمودی

محمد مهدی محمودی: معماری معاصر ما همانند ساعتی است که زمان صحیح را دیگر نشان نمی‌دهد

وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷ و حدوث جنگ تحمیلی بین سال‌های ۵۹ تا ۶۷ از وقایع مهمی بودند که به سبب رخ‌داد آنها کلیهٔ جنبه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور و به تبع آن معماری و هنر نیز تحت تاثیر قرار گرفت. در عرصهٔ هنر مانند نقاشی، فیلم و موسیقی شاهد بروز نوعی هنر انقلابی، اسطوره‌ای یا حماسی هستیم که آیینهٔ روح زمانهٔ خویش است و سبب خلق آثاری گردید بسیار تاثیرگذار و صریح. {…} متاسفانه در چند سال اخیر رد بسیاری موارد این روند تبدیل گردید به حرکتی که نتیجهٔ آن سبب ایجاد نقاشی‌های تزئینی گران‌قیمت یا فیلم‌ها و موسیقی‌های عوام‌پسند شد.

در عرصهٔ معماری نیز سیر تحولی وجود ندارد و ما شاهد خلأ بزرگی هستیم که در آن هیچ نشانی از پیوند امروز و گذشته نمی‌توان یافت. افرادی با بکارگیری عناصر معماری قدیم ایرانی در کل و یا اجزاء بنا که برای عموم آشناتر است راهی را طی می‌کنند که امن‌تر به نظر می‌رسد و برخی دیگر نیز به نوعی مدرنیسم بسیار متأخر متوسل می‌شوند. بسیاری هم با طرح ساختمان‌های پرتجمل و پرتفنن سعی در جلب سلیقهٔ عموم و بازار و شهر را دارند.

در این میان هستند معماران پیشتازی که به دنبال یافتن راه صحیح با پشتوانهٔ تئوری و تکنولوژی آثاری را خلق و اجرا کنند که متفاوت است. {…} بطور خلاصه معماری یا هر بخش دیگری از هنر اگر با توجه به سه عرصهٔ تاریخ، روحیات انسانی و دنیای متغیر امروز شکل بگیرد، آنچه در خلال این جستجو حاصل می‌گردد تجربه‌ای است در تداوم گذشته اما با تعاریف تازه. جایی از هنرمند بزرگ معاصری نقل شده که هنر به ساعت بسیار ظریف پیچیده‌ای می‌ماند که اگر ندانیم چطور تعمیرش کنیم می‌ایستد، ظاهرش را دارد اما زمان را نشان نمی‌دهد. در معماری نیز اینگونه است، معماری معاصر ما ظاهری همانند ساعت را دارد اما زمان صحیح را دیگر نشان نمی‌دهد. (در مقاله‌ای با عنوان «هنر معماری؛ تئوری، طراحی، ساخت، بهره‌وری» منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۸۴، سال ۱۳۸۵)