دسته‌ها
رابرت ونتوری

رابرت ونتوری: اندیشهٔ یک معمار همواره از معماری او جلوتر است

اندیشهٔ یک معمار همواره از معماری او جلوتر است، چرا که یک اثر معماری مدتی طول می‌کشد تا به تحقق برسد. ممکن است شما در کسری از ثانیه به یک ایده دست بیابید، اما شاید پنج سال طول بکشد تا آن ایده تبدیل به اثر معماری شود. پس معماری ما در مقایسه با آنچه می‌گوییم ملال‌انگیز و خسته‌کننده است. علاوه بر این، ما {=ونتوری و اسکات براون} سعی می‌کنیم معماری را به حامل صرف ایده‌های خودمان تبدیل نکنیم؛ بنابراین عمداً تناظر دقیقی نیز میان این دو {گفته‌ها و معماری‌مان} وجود ندارد. (در گفتگو با John w. Cook و Heinrich Klotz، منتشر شده در کتاب Conversation with architects در سال ۱۹۷۳)

دسته‌ها
پاتریک شوماخر

پاتریک شوماخر: راز موفقیت زها حدید این بود که اصراری نداشت فقط ایده‌های خودش را به کار گیرد

راز موفقیت زها حدید این بود که اصراری نداشت فقط ایده‌های خودش را به کار گیرد. او همان کسی بود که جهانی تازه و شگفت‌انگیز از امکانات را از طریق نوآوری‌های رادیکالش ایجاد کرد، با این حال به کارمندان جوانش نیز اجازه می‌داد تا شکوفا شوند و خلاقیت خودشان را به شکلی رقابتی به کار گیرند. از همین طریق بود که من به جایگاه کنونی‌ام رسیدم.

در دفتر طراحی زها حدید ما بهترین ایده را از میان ایده‌ها بیرون می‌کشیم، سپس در کنار هم بر روی توسعهٔ آن کار می‌کنیم. این فرایندی بسیار مشارکتی و جمعی است و همین موضوع راز تطبیق‌پذیری ماست. طرح‌های ما دی‌ان‌ای یکسانی دارند، اما در عین حال متنوع‌اند؛ بسیار متنوع‌تر از طرح‌هایی که از سایر معمارستاره‌ها پیدا می‌کنید، طرح‌هایی که بیشتر احساس می‌شود توسط یک نفر خلق شده باشند. آنگاه که حدید زنده بود در دفتر ما این‌چنین نبود و حالا هم اینطور نیست. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، ش۳، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
ایرج کلانتری

ایرج کلانتری: امروز برای فارغ‌التحصیلان دانشکدهٔ معماری سفارش‌دهندهٔ بالقوه وجود ندارد

امروز یک مسئله‌ای وجود دارد که عمومی است و اصلاً محدود به جغرافیای ایران نیست. در دههٔ چهل که من از دانشکده فارغ‌التحصیل شدم یا حتی پیش از آن و از همان سال سوم تحصیلم برای من کارفرمای بالقوه وجود داشت. برادر من با هفت سال اختلاف سنی از من می‌توانست از طریق حقوقی که می‌گرفت پس‌اندازی داشته باشد که در منطقهٔ دروس پانصد متر زمین بخرد و از من بخواهد که در آن زمین برای او ویلایی بسازم که آتلیهٔ نقاشی‌ در آنجا داشته باشد. آیا امروز چنین سفارش‌دهنده‌ای وجود دارد؟ مسلماً نه. برای اینکه هیچ‌کس از پس‌انداز حقوقش نمی‌تواند مالک چنان زمینی شود و دوماً هیچ عقل سلیمی امروز حکم نمی‌کند که در پانصد متر زمین ویلا بسازد که آتلیه هم داشته باشد. حتما باید بنایی ساخته شود که چند برابر قیمت زمین فروخته شود.

بنابراین می‌خواهم بگویم که امروز فارغ‌التحصیل دانشکدهٔ معماری اصلاً سفارش‌دهندهٔ بالقوه ندارد. در نتیجه این مسئله به دوران برمی‌گردد. ما آدم‌های خوشبختی بودیم که دوره‌ای متولد شدیم و زندگی کردیم که به‌واسطهٔ قشر متوسط مدام برایمان کار وجود داشت. در آن شرایط با آدم‌های فرهیخته‌ای مرتبط می‌شدم که ثروتشان فکرشان بود و با محدودیت‌های مالی که داشتند به من رجوع می‌کردند که برایشان خانه بسازم و قرار هم نبود که همه این خانه‌ها به یکدیگر شبیه باشند. مثلاً برای مهشید امیرشاهی یک‌جور خانه ساخته می‌شود و برای نجف دریابندری جوری دیگر. این یک فرصتی بود که برای ما وجود داشت و امروز اصلاً وجود ندارد. با همه این محدودیت‌ها صمیمانه می‌گویم که من از کسانی که یک روزی شاگرد من بودند کار یاد می‌گیرم. بچه‌های جوان‌تر فکرهای عالی دارند اما فرصت تحقق ایده‌هایشان نیست و نمی‌دانم مقصر این آشفتگی موجود کيست و واقعاً متحیرم. (در گفتگو با روزنامهٔ شرق به مناسبت انتشار کتاب «معماری معاصر ایران»، سال ۱۳۹۷)