دسته‌ها
الیسن بروکس

الیسن بروکس: برخلاف معماران مدرنیست نمی‌خواهم در معماری «صادق» باشم؛ هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست

من به شگردهای فضایی و بصری‌ای علاقه‌مندم که می‌توان آنها را در راستای تقویت تجربهٔ انسان به کار گرفت. در دورهٔ باروک تکنیک‌هایی وجود داشت همچون دستکاری مقیاس و پرسپکتیو تحمیلی برای ایجاد توهم و احساسات پویا از فضا و نور، باز یا بسته بودن فضا، انقباض یا انبساط، حرکت رو به بالا، یا {به منزلهٔ مثالی دیگر} مفهوم معاصر بی‌وزنی.

مثلاً در فولد هاوس تلاش کردم توهم معماری ناپدید شونده و بی‌وزن را از طریق یک ورق فلزی واحد ایجاد کنم تا حس بودن در یک باغ، در یک فضای بی‌مرز را تقویت کنم. برخلاف معمارانِ «صادقِ» مدرنیست، من نمی‌خواستم که صادق باشم. افسانهٔ صداقت یا به اصطلاح «اخلاق» کارکردگرایی منجر به از دست رفتن توانایی معماری برای سرزندگی و شادی، یا فریبندگی مفید در زمینهٔ مقیاس و مادیت شد. پیش از جنبش مدرن، معماران بدون احساس گناه همهٔ انواع شگردهای بصری و تکنیک‌های مادی را برای دستیابی جلوه‌هایی خاص استفاده می‌کردند.

من معتقدم که نقش معماری این است که ادراکات ما از فضا، نور و حرکت را تقویت کند و از طریق فضاهای غیر منتظره، یا شکل‌های هندسی، و مصالحی که برای جامعه‌ای که به آن خدمت می‌کند معنا یا اثربخشی دارد، زندگی روزمره را پرمایه کند. من چنین فضاهایی را «مکان آرزو» می‌نامم. پس من به صادق نبودن اعتقاد دارم. [می‌خندد.] چراکه صداقت در معماری نقیض‌گویی است. هیچ‌کس در معماری واقعاً صادق نیست. ما همواره تلاش می‌کنم که چیزهایی غیر از آنچه هستند خلق کنیم. ما تلاش می‌کنیم چیزها را بهتر کنیم. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
ماسیمو اسکولاری

ماسیمو اسکولاری: دانشجویان امروز حجم عظیمی از اطلاعات دارند، اما تقریباً هیچ دانشی ندارند

تدریس برای آدم‌های هم‌نسل من همواره به منزلهٔ نوعی وظیفهٔ اخلاقی مطرح بود. اگرچه شخصاً این را تشخیص می‌دهم که بعضی وقت‌ها موقع تدریس کمی بی‌حوصله می‌شوم. همین چند وقت پیش در {دانشکدهٔ معماری} ییل، زمانی که داشتم فرم‌های ارزشیابی پایان سال دانشجویان را مرور می‌کردم، خواندم که یکی از آنها اشاره کرده بود که «خیلی وقت‌ها موقع ارائهٔ شیت‌ها، دانشجویان متوجه شده‌اند که استاد اسکولاری حالتی سرشار از بیزاری بر چهره دارد».

آیا واقعاً در پنهان کردن آنچه می‌اندیشیدم آنقدر ناشی بودم؟ از این حیث من کاملاً با باب استرن {=رابرت استرن} رئیس دانشکدهٔ معماری دانشگاه ییل، فرق می‌کنم. او همیشه فریبنده و شوخ است، حتی زمانی که می‌دانید با آنچه دارد می‌بیند به هیچ‌وجه موافق نیست. در مورد من، اگر با چیزی مخالف باشم صورتم آن را نشان می‌دهد.

من در ییل دستیاری کانادایی دارم به نام تیموتی نیوتون و او می‌تواند فوراً تشخیص دهد چه زمان چیزی را دوست ندارم. او همان موقع پایم را لگد می‌کند و می‌گوید: «ماسیمو، آنجا نرو، آن حالت را در چهره‌ات ایجاد نکن».

اما پروژه‌ای که آن را تنظیم کرده بودم سخت بود، {…} و بسیاری از دانشجویان نکتهٔ آن پروژه را به خاطر کمبود دانش درک نکرده بودند. دانشجویان امروز حجم عظیمی از اطلاعات دارند اما تقریباً هیچ دانشی ندارند. این موضوعی است که من درباره‌اش همیشه با باب استرن در حال بحث هستم؛ برای بالا بردن سطح نقطهٔ آغاز، چرا که بدون داشتن دانش دربارهٔ دستورزبان و نحو معماری همهٔ آنچه می‌توانید بگویید این است که «این را دوست دارم»‌ یا «این را دوست ندارم». {…}

اگر امروزه تدریس دربارهٔ یافتن راه‌هایی برای جدال با دانشجویان است که کمتر و کمتر می‌دانند، آنگاه من واقعاً علاقه‌ای به تدریس کردن ندارم. آنچه من انجام دادنش را دوست دارم تحلیل و درگیر شدن در پژوهش‌های تاریخی است. (در گفت‌وگو با Léa-Catherine Szacka و Thomas Weaver، منتشر شده در AA Files، ش ۶۵، سال ۲۰۱۲)