آنچه من احساس میکنم و به آن اطمینان دارم این است که همواره چیزهای بیشتری برای دانستن وجود دارد از آنچه که به طور بالقوه میتوانیم بفهمیم. شما نمیتوانید در دم یک شهر را برای سه میلیون نفر بسازید. اینطوری نمیشود. ما همهٔ پاسخها را نمیدانیم. اگر شما نویسنده باشید میدانید که یک جمله چیست؛ جمله با یک حرف بزرگ شروع میشود، باید یک اسم و یک فعل داشته باشد و باید با یک نقطه به پایان برسد.
اما معماری اینطوری کار نمیکند. البته که نیاز به ثبات و استمرار و همچنین ارزشهای محافظهکارانه وجود دارد. من مخالف آن نیستم. اما همیشه کسی وجود دارد که خشمگین شود، چرا که دنیا نابسنده، ناقص و ناکافی است. بنا بر همین است که من میخواهم چیزی بگویم یا لااقل گفتوگویی برقرار کنم یا فرضیهٔ خودم را با دیگران به اشتراک بگذارم. ممکن است اندیشهام حتی درست نباشد، اما شاید هم درست باشد.
به نظر من ما به این کشمکش نیاز داریم. حقیقت کشمکش میان امکانهاست. من مخالف آدمی هستم که به سادگی میگوید این چیز باید متقارن باشد یا آن چیز باید غیر متقارن باشد. یا این که بگوید شما باید سازه را مخفی کنید یا باید سازه را نمایان کنید. یا آن کسی که به من میگوید اگر هیچ {عنصر} سبزی وجود نداشته باشد، طرح شما معماری نیست.
من میخواهم همهٔ اینها را به پرسش بکشم. من علاقهای به پیوستن به گروههای طرفداری ندارم. خیلی مهم است که جستجوگر باشیم. همین {جستجوگر بودن} است که برای من معنای زنده بودن میدهد. این شیوهای برای زندگی کردن است و ربطی به این ندارد که {بر روی یک چیز} توافق یا سازشی وجود دارد. کار من به این چیزها ارتباطی ندارد.
اندیشهٔ من این است که اجازه ندهم به یک قانون یا یک سیستم تبدیل شوم. من مخالف اینم که پیشبینیپذیر شوم. البته حقیقت این است که جامعهٔ ما به سوی راحتی و پیشبینیپذیری و توافق سوق میل دارد، چرا که تغییر برای بیشتر مردم آزاردهنده است. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۲۰)