معماری نباید بوالهوسانه باشد. هر طرح باید شبیه یک تشخیص پزشکی برای بستر و برنامهای مشخص باشد. پشت هر طرح علمی وجود دارد. طراحی مبتنی بر عقل است. شما باید به دنبال ایدهای باشید که که قابل ساخت باشد. زیبایی یک اندیشهٔ آرمانشهری نیست. {دستيابی به} آرمانشهر غیرممکن نیست. با فنآوریهای تازه میتوان آرمانشهر ساخت. از طریق منطق، عقلانیت، تناسبات موزون و مقیاس مناسب میتوان به زیبایی دست یافت. شما {در مقام معمار} باید تلاش کنید جدی، ژرف و صمیمی باشید. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۲۰)
برچسب: فنآوری
فنآوری: صفحهٔ ویژهٔ سخن معماران و هنرمندان با موضوع فنآوری. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
آنچه مهم است این است که من تلاش نمیکنم راهکارهای فرمال خاصی را پیشنهاد دهم. من ترجیحات زیباییشناسانهٔ خودم را دارم اما میتوانم راهکارهای یکسره متفاوت را بپذیرم. برای من شیوهٔ فکر کردن است که اهمیت دارد. من به معماری جریان اصلی علاقهمند نیستم.
من دشمنیای با این شخصیتها ندارم، اما معماری فرانک گری و زها حدید صرفا آزاد به نظر میرسد. آنها معماری را همچون مجسمه میآفرینند. اما یک مجسمهٔ معمولی لزوماً یک اثر معماری خوب نیست. من مخالف هرگونه طرح ازپیشتعیینشده هستم. فرایند آزمون و خطاست که هر نوع فناوری را به پیش میبرد. نگاه کنید که ناسا چگونه موشک میسازد. نقشهای که روی کاغذ طرح شده باشد ممکن است ایدهٔ خوبی باشد، اما این همهٔ چیزی است که هست. هر چیز نیازمند این است که به آزمون گذاشته شود و مدام بهبود یابد. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily در سال ۲۰۲۰)
مصدر ترسیم کردن {to draw} به معنای بیرون کشیدن است، و بیرون کشیدن به معنای آشکار کردن است و آشکار کردن به معنای فهمیدن است. از طریق کامپیوتر، شما به نقطهٔ پایان میرسید، پیش از آن که معنای آن نقطهٔ پایان را درک کنید.
یکی از مشکلات دورهٔ ما این است که ابزارهایی را توسعه دادهایم که سرعت {در طراحی کردن} را ممکن میکند، اما سرعت و تکرار {لزوماً} به راه حل درست منتهی نمیشود. ادراک است که راه حل درست را به ما میدهد. میدانم که یک نفر ممکن است که از کامپیوتر برای کشف کردن بهره ببرد، اما آنچه او از طریق کامپیوتر تولید میکند فرم است. این محصول میتواند مجسمه باشد، اما لزوماً اثر معماری نیست. امروز آثار بسیاری وجود دارند که محض خاطر متفاوت بودن متفاوتند. این منجر به تولید معماری پر سر و صدا میشود، معماریای که بر سر شما فریاد میزند.
{…} تفاوت معماری من از اوضاع {خاص هر پروژه} ناشی میشود. {…} من خودم را در حال تلاش برای خلق معماری از مکان آن، از زمان آن، از فنآوری آن و از فرهنگ آن میبینم.
مبادی و اصول معماری پرسشها هستند. پیش از شروع هر پروژه میپرسم: وضعیت بستر از حیث زمینشناسی و ژئومورفولوژی چگونه است؟ تاریخ آن چیست؟ باد از کدام سمت میوزد؟ خورشید از کجا طلوع میکند؟ الگوی سایهاندازی چیست؟ نظام زهکشی آن کدام است؟ از حیث گیاهشناسی بستر چه وضعیتی دارد؟ من صرفاً در حال کار در قلمرو خودم هستم، به شکلی که مناسب است. این یک نوع نگرش است و من آن را به منزلهٔ یک مسئولیت کامل فرض میکنم. (در گفتوگو با Andrea Oppenheimer Dean منتشر شده در وبسایت Architectural Record، سال ۲۰۰۷)
ما در عصر آیفون زندگی میکنیم، اما معماری و صنعت ساختمان هنوز در مرحلهٔ واکمن قرار دارد. من میخواهم با یواِنسنس {=استارتاپ فنآورانهٔ دفتر فن برکل} فنآوریهای نوآرانه را با محیط مصنوع به طور کامل ترکیب کنم و شیوهٔ زندگی و کار مردم و رسیدنشان از نقطهٔ آ به نقطهٔ ب را بهبود دهم. صرفاً خود سختافزار یا نرمافزار نیست که مرا جذب میکند، بلکه چگونگی کاربرد آن در معماری و طراحی شهری با هدف بهبود زندگی روزمره است {که به آن علاقهمندم}.
{…} من فنآوری در محیط مصنوع را در مقام یک معمار نظاره میکنم و {کار یک معمار} همواره از مردم آغاز میشود. به جای تمرکز صرف بر کارآیی یا بهینهسازی مصرف انرژی از طریق محیطهای سازگار حسی، من فرصتی عالی برای خلق بناها و شهرهایی را میبینم که نسبت به انسانها حساس، و {برای آنها} محسوس هستند.
من عمیقاً بر این عقیدهام که در آینده همهٔ دفاتر معماری تبدیل به دفاتر معماری-فنآوری (آرکتک) خواهند شد، اما فعلاً ناچاریم که راه را برای امکانپذیر کردن گسترش دانش و مهارتمان به آن سو هموار کنیم. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، ش ۲، سال ۲۰۱۸)
مهمترین آوردهٔ معماری توانایی آن در تغییر شکل آن {متناسب با اوضاع تازه} است. همین تغییر شکل است که امکان بقا و کارا ماندن اثر معماری را فراهم میکند. در حالت آرمانی، معماری تبدیل به یک واسط ویژه میشود، در حالی که ممکن است نما، طرح داخلی و کارکرد آن بسته به نیازها و فنآوریهای جدید تغییر کند. معماری باید به گونهای باشد که اجازه دهد اهداف قدیمی {از ساخت آن} بدون دردسر تبدیل به اهدافی تازه شود. مثلاً به ساختمانهای میدان تایمز بنگرید؛ این بناها از اساس چقدر تغییر کردهاند و به تغییر ادامه خواهند داد.
معمار باید تلاش کند تا آینده را پیشبینی کند و بنایی خلق کند که بتواند بدون دخالت طراحش {با اوضاع تازهٔ آینده} سازگار شود. به عبارت دیگر، زمان به خودی خود جای معمار را به منزلهٔ طراح خواهد گرفت. فکر نمیکنم امکان داشته باشد که بنایی با طراحی خوب در گذر زمان تباه و از کار افتاده شود. بنای هایپرکیوب که من در اسکولکوو طراحی کردهام چنین بنایی است. نمای این بنا را الگوریتمها طراحی کردهاند، من آن را طراحی نکردم. این بنا نمونهای از معماری الگوریتمی بر مبنای مدلسازی هوش مصنوعی و کلانداده است. برای مثال، هوش مصنوعی است که تصمیم میگیرد نمای چندرسانهای را کدام طرف بنا قرار دهد؛ تصمیم او وابسته به ترافیک اطراف بناست که بر اساس داده تحلیل میشود. تصمیماتی از این دست برای سایر اجزای بنا نیز گرفته خواهد شد. همهٔ این تصمیمات متکی بر کارایی است، نه ترجیحات زیباییشناسانهٔ طراح. (در گفتگوی با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)
این که در آینده چه رخ میدهد معلوم نیست، {اما} اگر خرید تسلیحات و هدر دادن سرمایهمان را متوقف کنیم و از فناوری پیشرفتهمان به جای ساخت اسلحه در {بهبود} زندگی استفاده کنیم، در ظرف ده سال کل بشریت میتواند در بالاترین معیاری که کسی تا به حال شناخته زندگی کند. همهٔ ما میتوانیم {دارای رفاهی در سطح رفاه یک} میلیاردر باشیم. آینده هیچ معلوم نیست. {…} زمان بحرانی سال ۱۹۸۵ است. در دو یا سه سال آینده میفهمیم که آیا بشریت روی کرهٔ زمین به زندگی ادامه خواهد داد یا نه. اتفاقات بسیاری، بیشتر از آنچه از سرآغاز تاریخ تا به حال پیش آمده، از امروز تا سال ۱۹۸۵ رخ خواهد داد. (در گفتگو با Richard Boston در سال ۱۹۸۳، منتشر شده در وبسایت The Guardian)
آنچه امروز در ساحت شهرها در حال وقوع است به آنچه دو دهه قبل در مسابقات فرمول یک رخ داد شبیه است. تا دو دهه پیش موفقیت در دور مسابقه در درجهٔ نخست به مهندسان خودرو و قابلیتهای راننده نسبت داده میشد. سپس اما فنآوری سنجش از راه دور شکوفا شد. خودروها تبدیل به رایانهای شدند که در لحظه توسط هزاران حسگر رصد میشد. نتیجه آن که خودروها هوشمند و قادر شدند که به اوضاع مختلف مسابقه پاسخ دهند.
در مسیری مشابه، در طول دههٔ گذشته فنآوریهای دیجیتال شروع کردند به پوشاندن شهرهای ما و ستون قفراتی از یک زیرساخت بزرگ و هوشمند را شکل دادند. شبکههای ارتباطی بیسیم و فیبرنوری پهنباند در حال پشتیبانی از موبایلها، تلفنهای هوشمند و تبلتهاییاند که روز به روز بهصرفهتر میشوند. به موازات این، بانکهای آزاد اطلاعاتی که مردم میتوانند آنها را بخوانند و به آنها بیفزایند -بهویژه پایگاههایی که از طرف دولت پشتیبانی میشود- هرگونه اطلاعاتی را در دسترس قرار میدهد. کیوسکها و نمایشگرهای عمومی نیز به مردم باسواد یا بیسواد کمک میکنند که به این پایگاهها دسترسی پیدا کنند. شبکهای از حسگرها و فنآوریهای کنترل دیجیتال را که بیوقفه در حال رشد است و توسط رایانههای ارزانقیمت و پرقدرت به یکدیگر پیوند خورده بر این شالوده بیفزایید. نتیجهٔ همهٔ اینها این است که شهرهای ما به سرعت در حال شبیه شدن به «رایانههایی در فضای باز» هستند. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت ژورنال The Smartcity در سال ۲۰۱۴)
مسلم است من که معماری را آموختم و با دیدن آثار معماری متوجه شدم معماری چیست، چه زبانی دارد، دستور زبانش چگونه است، با چه زوایای دیدی در طول تاریخ چه نوع ساختمانها و بناهایی ساخته شده است، این دستور زبان را یاد گرفتم و دنبال کردم و متوجه شدم که چطور تغییر کرده است. دستور زبان تغییر کرده و نگاه معمار نسبت به مسئله تغییر کرده. فرضیاتش را بر مبنای دیگری گذاشته با توجه به تکنولوژیهایی که به دست آمده و توانسته آثار دیگری را پدید آورد.
پس این که یک اثری بخواهد ایجاد بشود بدون این که ارتباطی با قبل داشته باشد به نظر من اصلاً غیر ممکن است. بنابراین ارتباطی میان تمام آثار وجود دارد. حالا باید فهمید ارتباط به چه شکل است. فکر میکنم که این ارتباط باید یک ارتباط درونی باشد، یک ارتباط مفهومی، نه یک ارتباط شکلی. چون ارتباطی که از طریق مفهوم برقرار شود خیلی عمیقتر و پایدارتر است تا ارتباطی که صرفاً با فرم باشد. وقتی که آن ارتباط برقرار شد تجسمهای متنوعی به وجود میآید که با نیازهای زمان متناسب است.
به نظر من پروژهها به این شکل با هم در ارتباط هستند. معماری کلاسیک هست، معماری قبل از کلاسیک هم هست، مثلاً «شینکل» ارتباط دارد با معماری کلاسیک ولی به نوع دیگری «میس وان دررو» ارتباط دارد با «شینکل» و باز «پیتر بهرنس» ارتباط دارد با «شینکل» به یک نوع یک کسی مثل «آیزنمن» ارتباط دارد با «میس وان دررو» ولی به یک نوع دیگر. و «کولهاس» ارتباط دارد با «میس وان دررو» و جریان به این شکل ادامه دارد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۷۲، سال ۱۳۷۶)
تمرکز ما در دفترمان بر روی آثاری است که در تقاطع معماری، ارتباطات و فنآوری تازه قرار میگیرند. یکی از سرمایهگذاریهای بزرگ در کار ما جستجو برای گسترش حوزهٔ معماری، فراتر از صرفاً ساختن مواد، است. تأثیر رسانهها و مصالح جدید فهم ما از «فضا» را به مثابه صحنهای برای ارتباط و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی گسترش داده است. ما با نگاه دقیق به بستر و بررسی منتقدانهٔ برنامهٔ طرح تلاش میکنیم چیز ویژهای را که به مکان طرح اختصاص دارد استخراج کنیم. ما معتقدیم که معماری باید همچون یک فعالکننده مردم را از حالت منفعل در انتظار به سطح دستاندرکار مشارکت و رسیدگی حرکت دهد. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۴)
جهان طراحیشده {به دست انسان} همچنان از حیث کمال و پیچیدگی مادی و رفتاری از جهان طبیعی عقبتر است. آجرها، به منزلهٔ واحدهای ساخت و ساز، به اندازهٔ سلولها، به منزلهٔ واحدهای حیات، پیشرفته نیستند. و رشتههای مصنوعی هنوز برای انتقال سیگنالهای الکتریکی به منسوجاتی که از آنها ساخته میشود راه درازی در پیش دارند.
اما زمانی را تصور کنید که با ایجاد فنآوریهای جدیدی که بتواند ویژگیهای فیزیکی ماده را با دقت و پیچیدگی نزدیک به دنیای طبیعی تغییر دهند این وضعیت را تغییر دهیم. {مثلاً} اگر آجرها هوشمند بودند، ساختمانها وزن کمتری داشتند، کربن کمتری تولید میکردند و بیشتر شبیه یک بدن عمل میکردند تا یک ساختمان. آنگاه بناها خود را برای کارکردهای مختلف وفق میدادند، نه فقط یک کارکرد. (در گفتگو با Annalisa Quinn، منتشر شده در وبگاه Financial Times، سال ۲۰۱۸)