من اهل مکزیک هستم و میدانم که میشود معماریای بسیار زیبا و خیرهکننده خلق کرد، بدون این که {با هزینهٔ زیاد} جاذبهٔ زمین را به چالش کشید، و بدون این که هندسهٔ فرمهای پایه را از نو ابداع کرد. من به خلق معماری به روشی بسیار سرراست و ناب معتقدم؛ بسیار آسانتر است که پیام خودم را از این طریق منتقل کنم. وقتی معماری سرراست باشد، فهمیدنش برای همهکس آسان است. معماری ناچار است که آدمهای دیگر را به حساب آورد. ما معماران نمیتوانیم فقط با فکر کردن دربارهٔ خودمان معماری کنیم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۸)
برچسب: فهم معماری
لازم است معماران، برنامهریزان {شهری} و معماران منظر در روشی که با یکدیگر همکاری میکنند و همچنین طریقهٔ نگاهشان به بستر پروژهها تجدید نظر کنند. پیچیدگی سرزمینها در ارتباط با اقتصاد و توسعهٔ آنها رشتههای ما را با پرسشهایی ضروری مواجه میکند. اختصاص داشتن {به بستر} و اوضاع محلی موضوعی اساسی است، از این رو فهم بستر مورد مداخله، ویژگیهای اجتماعی آن، مشخصههای سیاسی و اقتصادی آن، اوضاع اقلیمی و کد ژنیتیکی آن در طریقهای که ما طرحها را پیشنهاد میکنیم در منتها درجهٔ اهمیت قرار دارد.
ما پیش از آن که چیزی در بستر طرح «بنویسیم»، باید آن را با دقت بخوانیم و شرح دهیم. معماری فقط زمانی روی جامعهٔ ما تأثیر میگذارد که مردم عادی آن را بفهمند و بخواهند. معماران طی مدتی طولانی، از طریق استفاده از لهجهای درونگروهی که برای سایر رشتهها ناآشناست، عموم مردم را با ضرورت معماری بیگانه کردهاند. ما باید ایدهٔ کمینهٔ هوشمند را تبلیغ کنیم؛ یعنی {استفاده از} کمترین مواد، کمترین هزینه، کمترین دخالت و غیره، به این منظور که تخریب محیطهای طبیعی را کند و بالاخره فروبنشانیم. (در گفتگو با احمد زهدی، منتشر شده در مجلهٔ 2A، سال ۲۰۱۷، به نقل از وبسایت مجلهٔ 2A)
امروز هرچه قابل ساختن باشد، ساخته خواهد شد، اما هیچ استدلال و یا توجیهی واقعی برای این که چرا باید چنین بناهایی ساخته شود وجود ندارد. مطمئناً دانش معماری به فراوانی وجود دارد، اما نقد واقعی کمیاب است، حتی در روزنامهها. هیچکس در پی فهم معنای اجتماعی یک ساختمان نیست. {از همین رو} تاریخدانان نسبت به دیگران فهم بهتری از معماری دارند. (در گفتگو با Edwin Heathcote، منتشر شده در وبسایت Financial Times، سال ۲۰۱۷)
تمرکز ما در دفترمان بر روی آثاری است که در تقاطع معماری، ارتباطات و فنآوری تازه قرار میگیرند. یکی از سرمایهگذاریهای بزرگ در کار ما جستجو برای گسترش حوزهٔ معماری، فراتر از صرفاً ساختن مواد، است. تأثیر رسانهها و مصالح جدید فهم ما از «فضا» را به مثابه صحنهای برای ارتباط و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی گسترش داده است. ما با نگاه دقیق به بستر و بررسی منتقدانهٔ برنامهٔ طرح تلاش میکنیم چیز ویژهای را که به مکان طرح اختصاص دارد استخراج کنیم. ما معتقدیم که معماری باید همچون یک فعالکننده مردم را از حالت منفعل در انتظار به سطح دستاندرکار مشارکت و رسیدگی حرکت دهد. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۴)
در برخورد با هر اثر میتوان برداشت متفاوتی داشت. این موضوع به عمق نگاه مخاطب به آن اثر بستگی دارد. برای نمونه مسجد شاه را اغلب مصداق معماری اسلامی تلقی میکنند اما میتوان به صورت عمیقتری فهمید که این بنا در خود نشانههای جدی از معبد خورشید را داراست.
فهم اثر معماری بستگی به وسعت و عمق دیدگاه نظری مخاطب دارد. در معماری ایران گرایش به نظریهپردازی محدود است. شاید بتوان در دورهای که اقبال جدیتری نسبت به فرهنگ خودی وجود داشت به کارهایی توسط پیرنیا و نادر اردلان به همراه لاله بختیار و چند اثر دیگر اشاره کرد. من معتقدم نسل کنونی هم میتواند همانند دههٔ پنجاه باز هم این مسیر را دنبال کند و توسعه دهد و با اعتماد به نفس بیشتری راهکارهای منطقهای را دنبال کند. (در گفتگوی منتشر شده در کتاب «گفتگو با معماران»، به کوشش جلال حسنخانی و رامین جلیلهوند، سال ۱۳۹۸)
معماری هنری ناب و هنر پدیدهای فرهنگی است. راه فهم نهایی هنر نیز از درون فرهنگ است، اما با شناخت فرهنگ پایان نمیپذیرد، بلکه باید در مواجهه با اثر به حاق و حقیقت آن پی برد. هنر تنها مفهوم درونی اثر هم نیست، بلکه منتج از عملی خلاقانه در تبدیل آن مفهوم به اثر است. به بیان دیگر هنر با مفهومی که بدان اشاره دارد هنر نمیشود، بلکه نحوهٔ بیان آن مفهوم و جستوجوی راهی برای انتقال آن به مخاطب است که هنر را پدید میآورد.
به این ترتیب تنها شناخت آن مفهوم نیز به معنای شناخت آن هنر نیست. اگر این تعریف را بپذیریم میتوان گفت معماری اسلامی ایران، هم متعلق است به ایران و هم وابستگی تام به اسلام دارد، اما در شناخت آن بیش و پیش از اسلام و ایران باید هنر بودنش را لحاظ کرد و از راه خاص شناسایی هنر، که مواجهه با اثر است، به دنبال ادراک آن بود. (در مقالهٔ «تاملی در مفهوم معماری اسلامی ایران و راه فهم آن»، منتشر شده در مجلهٔ صفه، دورهٔ ۲۱، سال ۱۳۹۰)
من اغلب به همکاران جوان آتلیهام میگویم که احساساتی باشند و به بینش و شهود خود اعتماد کنند و در طی فرآیند طراحیشان، زودتر از موعد وارد مباحث منطقی و استدلالی نشوند. ممکن است که از طریق استدلالات منطقی جایگاه درک شهودی در طراحی از بین برود. لایهٔ متورمی ناشی از بحثها و گفتگوها وجود دارد که نتایج آنها در تلاش برای فهم یک معماری درست و در ارتباط با یک موضوع و سایت خاص اکثراً نتایج سازندهای نخواهد داشت.
البته تفکر بسیار مهم است، اما برای من تفکر یک خط است در حالی که احساسات و ادراکات شهودی ما را قادر میسازند که عمیقتر در فضاهای مرتبط با زندگی نفوذ کنیم. بنابراین در هنگام طراحی من در جستجوی بازخوردها و شهودیات عمیقتری میباشم که تا کنون در قالب کلمات ارائه نشدهاند. برای من احساسات بنیادین در هنگام طراحی یک ساختمان و تجربهٔ ساختمان واقعی یکسان میباشند. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)