هنرمند بودن به این معنی است که با موقعیتهایی سروکار دارید که میتواند شامل شرایط بسیار سخت انسانی باشد. من به اندازه کافی خوششانس هستم که در موقعیتی قرار دارم که میتوانم از طریق توسعهی موفقیتآمیز زبان یا مهارتهای خودم یا حتی نوعی خرد، بر آن شرایط غلبه کنم. اما میتوانم بگویم در نود و نه درصد موارد، انسانها آنقدر خوششانس نیستند. قدرت خود را طوری طراحی میکند که شما را در هم بکوبد. آنها اطمینان حاصل میکنند که موفق خواهند شد و تقریباً هیچکس نمیتواند از آن شرایط جان سالم به در ببرد؛ زیرا ما انسان هستیم. این موجودیت غیر انسانی به طرز هوشمندانهای برای نابودی انسانیت طراحی شده است. (در گفتوگو با Kaleem Aftab، منتشر شده در وبسایت The Talks، سال ۲۰۱۹)
برچسب: قدرت
من معتقدم که معماری هُنری عملگرایانه است. برای این که معماری به هنر تبدیل شود باید بر شالودهای از نیاز ساخته شده باشد. آزادی بیان برای من عبارت است از حرکت در محدودهٔ سنجیدهای که برای هر کدام از تعهداتم تعیین میکنم. چقدر آموزنده است که این اندرز لئوناردو داوینچی را به خاطر آوریم که «قدرت زادهٔ محدودیت است و در آزادی میمیرد».
رقابت برای {خلق اثر معماری} تازه، از منظر منحصر به فرد سبک، اغلب صرفاً به خودسریِ خیال و اغتشاش {حاصل از} هوس منجر شده است. ساده است که بگوییم هنر معماری همهچیز است، اما چه مشکل است که مداخلهٔ آگاهانه انگاشتی هنری را بدون دور شدن از زمینهٔ زندگی عرضه کنیم.
این شکنندگی و همین گرانبها بودن است که این گونه از هنر را اعتلا میبخشد و متمایز میکند. همین در هم پیچیدگی زمینه است که ما را برای دگرگونی فرصتهای طرحریزی و ساخت به قلمرو عالی معماری به چالش میکشد. معماران از طریق طراحی، بازی احجام در نور را بررسی میکنند، رمز و راز حرکت در فضا را میکاوند، اندازه را که همان مقیاس و تناسبات است میآزمایند، و بالاتر از همه، به دنبال آن کیفیت مخصوص که روح مکان است میگردند، چرا که هیچ بنایی به تنهایی {و فارغ از بسترش} وجود ندارد. (در سخنرانی پذیرش جایزهٔ پریتزکر در سال ۱۹۸۳)
من معتقدم که معماری قدرت گرد هم آوردن مردم را از جنبههای مختلف داراست. مثلاً من به دموکراتیزه کردن فرآیند ساخت بنا علاقهمندم. مدرنیسم در قرن بیستم معماری را انحصاری کرد؛ صنعتی شدن نظام ساخت و ساز بنا همچون سازههای بتنی باعث شد فرایند ساخت و ساز محدود به کارگران حرفهای باشد. این امر همچنین یکدستسازی مصالح ساختمانی را سرعت بخشید. فارغ از این که یک بنا در کجا قرار دارد، از همان مصالح در ساخت آن استفاده شده است.
در مقابل، آنچه من روی آن کار کردهام توسعهٔ معماریای است که همه بتوانند در فرایند ساخت آن مشارکت کنند و {به آن} احساس تعلق داشته باشند. من در پی فراگیرندگی معماری هستم که از تنوع مردم، فرهنگها و مکانها تجلیل کند. (در گفتوگو با Mariko Sugita، منتشر شده در وبسایت World Architecture Community، سال ۲۰۱۹)
من همچنان معتقدم که مجاورت و نزدیک بودن مردم به یکدیگر از پیشنیازهای اساسی یک زندگی دموکراتیک است. یکی از کارهایی که شهرها انجام میدهند این است که امکان برخورد (و سازش) برنامهریزیشده یا تصادفی مردم را در فضای مادی و واقعی فراهم میکنند. به نظر من ما هنوز آماده نیستیم که بخواهیم این نوع «واقعی» (این واژه را با تأمل انتخاب کردم) از تعاملات را با نوع مجازی و با واسطهٔ آن جایگزین کنیم. تعاملاتی که کاملاً در کنترل ما نیست و نوع بدتری است از بینش پدرسالارانه.
تأکید میکنم که این استدلال فقط من نیست. بسیاری از مردم این استدلال را به کار گرفتهاند و مطمئناً بخش بسیار مهمی از جنبش اشغال و بهار عربی پیرامون همین مسئله است؛ اثبات حق و قدرت مردمی که در یک فضا به شکل واقعی جمع شدهاند و به همین وسیله مدعی خواستههای یک جمعیت هستند. بیان بسامدی و متناوب حضور داشتن در یک مکان و این فرم اساسی از تجمع برای معنای جنبش حیاتی است. معنای جنبش به شکلی عمیق در حقیقت و عمل تجمع واقعی مردم ریشه دارد. (در گفتگوی با Dale Leorke، منتشر شده در مجلهٔ Space and Culture در سال ۲۰۱۴)
بهطور خلاصه، همانطور که نمودارها و نوشتههای تحولی من نشان میدهد، پستمدرنیسم مدام برمیخیزد و سقوط میکند، مورد توجه قرار میگیرد و منسوخ میشود. اما شش سُنت آن همچنان و رواج دارد و با سرعتهای مختلف به پیش میرود؛ مثلاً بناهای تندیسگونه و اثر بیلبائو {=نقش یک بنای شاخص در احیای اقتصادی یک منطقهٔ درگیر مشکلات} همچنان در حال رشد هستند و اگرچه بحثهایی در چگونگی آنها وجود دارد، هیچ اثری از نابودی آنها به چشم نمیخورد. هرچند برخی منتقدان ناراضی این سنتها همواره مرگ آنها را اعلام کردهاند.
معماران ناچار خواهند شد که در رابطهشان با قدرت و پول تجدید نظر کنند و نگاهشان به جامعه را واقعگراتر و انتقادیتر کنند. با این حال معماران در مقام متخصصان یک حرفه همچنان فقط دو تا هشت درصد از بناهای جهان را میسازند، و فقط بناهای افتخارآمیز و معتبر را. بنابراین ادعای آنها مبنی بر رهبری جامعه (که پیشینهاش به قبل از ویتروویوس میرسد) از طرف قدرتمندانی همچون سیاستمداران، که نبض مدینهٔ فاضلهٔ جامعه در دستشان است، خریداری ندارد. (در گفتگو با Jon Arteta در سال ۲۰۱۶، منتشر شده در رسالهٔ دکتری مصاحبهکننده)
وقتی شهرسازی گذشتهٔ خودمان را با سیستم شهرسازی فرمایشی دوران بعد مقایسه کنیم دقیقاً رابطهٔ مسالمتآمیز و برادرانه با طبیعت را در برابر رابطه یا برخورد قهرآمیز شهرسازی فرمایشی کاملاً درمییابیم. اصولاً شهرسازی فرمایشی و یا معماری فرمایشی هرگز نمیتواند در داوری نسبت به معماری مردم یک جامعه نمونه باشد، چرا که {بیشتر} ردپای فرد یا قدرت در این گونه از معماری مطرح است تا سهم یک ملت. به همین دلیل باید همهگاه آن شیوه از معماری را مورد نظر قرار داد که مردم خود به دلخواه به وجود آوردهاند، خود سازندگی کردهاند، هرگز تحمیلی بر آن وارد نشده است. همان معماری که در سایهٔ تفکر و ذوق مردم جامعه و در رابطه با نیازهای اقلیمی و فرهنگیشان ساخته و پرداخته شده است. (در گفتگو با نویسندهٔ فصلنامهٔ هنر، ش ۱، پاییز سال ۱۳۶۰)
بدیهی است که منطق در پلان نمیتواند وجود داشته باشد مگر آنکه حاصل مقیاس و مصالح و روش ساختمان باشد. اما اگر تمام اینها هم درست و با هم جمع بیایند، باز در هر حرکتی که انجام میگیرد معادلهٔ انسانی است که مهم است و دخالت دارد. معمار تمامی درک خود را از کل در درون این معادله میتند. حرفش را میزند و آنچه دوست دارد برجستهتر نشان میدهد.
مهم نیست که منطق او از لحاظ تکنیکی تا چه حد به مقیاس و مصالح و روش او وفادار مانده است، در ورای همهٔ اینها و در فضایی که از ارکستراسیون آنها خلق شده، سبک جولان میدهد. کیفیتی که تعریفشدنی نیست. سبکی زاده از فرمی که خود انسان آن را دیده است. و در عین حال که این سبک از همهٔ آن موضوعات مهم مقیاس و مصالح و روش ساختمان با آدمی سخن میگوید، احساسی از وقار و زیبایی و آرامش و شادی و قدرت و جدیت و ظرافت و نظم، همچون نوای موسیقی استادان در انسان ایجاد میکند، درست مثل موسیقی. معمولأ وقت کار این نوا به گوشتان میرسد، اما همیشه هم اینطور نیست.
پس هر بنای راستین کیفیتی دارد برگرفته از روح یک انسان و درک او از هماهنگی و «تناسب»- که خود گونهای دیگر از هماهنگی است- و به درجات مختلف در فرآیند کار انسان جایزالخطا مشهود است. و حاصل کار او با شکوه تمام، در تعلق تام به مکان خود، قد برمیافرازد و چون کار خوب انجام گرفته است، تا زمانی که سیر وقایع انسانی یا جهل ارادی انسان بنای او را نابود نکند، این پیام را به شیوهای کاملاً طبیعی در روح بیننده میدمد. (در مقالهٔ منطق پلان، سال ۱۹۲۸، ترجمهٔ فرزانه طاهری، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۳، سال ۱۳۷۰)