دسته‌ها
ویل الساپ

ویل الساپ: من از این اندیشه که معماری چه «باید» باشد دور شده‌ام. کار من کشف این است که معماری چه «می‌تواند» باشد

دوست دارم اینطور فکر کنم که سبک ویژه‌ای {مخصوص به خودم} ندارم. من کارهای بسیار متنوعی را به شیوه‌های مختلف انجام می‌دهم. برخی می‌گویند که سبکی با عنوان سبک الساپ وجود دارد. این برای من یک ناسزاست، چرا که من تمایل دارم از آن اجتناب کنم. من از این اندیشه که معماری چه «باید» باشد دور شده‌ام. کار من کشف این است که معماری چه می‌تواند باشد و در مسیر این اکتشاف حضور آدم‌های دیگر نیز لازم است.

من دوست دارم با مردمی که در منطقهٔ پروژهٔ من زندگی یا فعالیت می‌کنند کار کنم و مداد یا قلم‌مو را به دست آنها بدهم. آنگاه شما می‌توانید واقعا از طریق تلاش برای معنا دادن به این تعهدات لذت ببرید. اندیشهٔ من این است که به جای تغییر دیدگاه مردم، اجازه دهم که آنها دیدگاهشان را بیان کنند. بخاطر همین است که کار با مردم را دوست دارم. برای من خیلی عجیب است که برخی از معماران فرم‌های عجیب و غریب و تحمیل‌شده ایجاد می‌کنند. شما می‌توانید از طریق استفادهٔ صرف از مصالح، بنایی صادق و خیلی خوب ایجاد کنید. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archi.ru، سال ۲۰۰۸)

دسته‌ها
جکسون پولاک

جکسون پولاک: وقتی روی زمین نقاشی می‌کنم تبدیل به بخشی از نقاشی می‌شوم

من نمی‌توانم با سه‌پایه نقاشی کار کنم. نیاز به پایداری سطحی سخت دارم. {با نقاشی کردن} روی زمین آسوده‌ترم. خودم را نزدیک‌تر حس می‌کنم، بیشتر بخشی از نقاشی می‌شوم. هر چه می‌گذرد بیشتر از ابزار مرسوم نقاشی مثل سه‌پایه، پالت و قلم‌مو فاصله می‌گیرم. ترجیح می‌دهم با چوب و حوله و چاقو و رنگ روان و یا رنگ‌گذاری ضخیم با شن، شیشه شکسته و مواد ناجور دیگر کار کنم. وقتی بر نقاشی‌ام تمرکز می‌کنم، از کاری که می‌کنم آگاه نیستم. فقط بعد از نوعی دورهٔ آشنایی است که تازه می‌بینم چه‌کار داشتم می‌کردم. نقاشی زندگی خودش را دارد. تنها در صورتی نتیجهٔ کارم افتضاح می‌شود که رابطه‌ام با نقاشی قطع شود. در غیر این صورت یک هماهنگی خالص، یک بده بستان راحت وجود دارد و نقاشی خوب از آب در می‌آید. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ Possibilities در سال‌های ۱۹۴۷- ۱۹۴۸، منتشر شده در وب‌سایت guardian، سال 2007)