لوکوربوزیه: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع لوکوربوزیه قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
اگر پالادیو کتابهای مشهورش را نمینوشت، احتمالاً دیگر چیزی درباره او نمیدانستیم. اگر کتاب «به سوی یک معماری» لوکوربوزیه وجود نداشت، هیچکس متوجه ساختمانهای سفید کوچک او نمیشد. افراد زیادی در آن زمان چیزهایی شبیه به آن میساختند. همهی معماران بزرگ بهخاطر کتابهایشان بزرگ هستند، حتی میس فان در روهه هم یک مجله داشت. من مینویسم تا بخشی از فرهنگ آینده باشم.
{…} من فکر میکنم مهم است که بخشی از تاریخ باشیم. فکر میکنم {داستان ما} مانند داستان فاوست و شیطان است. شیطان میتواند به شما ثروت، عشق و قدرت بدهد، اما همچنین میتواند آنها را از شما بگیرد. اما هیچکس نمیتواند تاریخ را از شما بگیرد. و نوشتن اتفاقاً بخشی از این تاریخ است. فکر میکنم معماری که نمینویسد، معمار بزرگی نیست. (در گفتوگوی منتشر شده در کتاب Talking architecture: interviews with architects در سال ۲۰۰۸)
بودلر زمانی نوشت که نامنتظره و بیقاعده بودن، شگفتی و اعجاب از جنبههای اساسی زیبایی است. من فکر میکنم که حق با او بود. یک اثر معماری باید زیبا، سبک و متمایز باشد.
من همیشه در برابر قوانین ازپیشتعیینشده، محدودیتهای آموزشی و زاویههای قائمه که امور تحمیلی سفت و سخت ساختهی دست بشر هستند طغیان کردهام. وقتی آن معمار شگفتانگیز و استاد برتر نسل من از سطح شیبدار به سمت ساختمان کنگرهی ملی قدم برداشت کلماتی را به زبان آورد که هیچوقت فراموش نکردهام: «اینجا روحی از ابداع وجود دارد». (در گفتوگو با Edouard Bailby، منتشر شده در پیک یونسکو، ژوئن سال ۱۹۹۲)
اکنون در برههای از زمان هستیم که معماری یگانه موضوع مورد علاقه نیست؛ و در عرصهٔ معماری، لحظهٔ حساس بازنگری در سنت آموزش گویی فرا رسیده. نسل امروز با ورود به دانشکده، مباحث فوقالعادهای پیش رو ندارد؛ حتی گفتمانها و تعاملهای ضروری در این باره صورت نمیگیرد، چه در مدارس و چه در محیط کار. چنین مینماید که آن لحظه تاریخی سرخوردگی همین دمی است که به سر میبریم، آن هم در سردرگمی و با انبوهی پرسش.
اکنون تنها به ایدئولوژی نهفته در پس پروژههای عمومی توجه میشود. در صورتی که پروژههای عمومی همان شهرها هستند. همچنین، گویی کسی را توان عرضه شهرها و عرصههای عمومی نیست، هر چند شهرداران و سیاستمداران و صاحبان کار، درخواستهایی را برای ساختمانهای جدید مطرح میکنند. اما باید به این نیز توجه داشت که اگر چنین چیزهایی مطرح میشوند شهر میبایست حتماً در آنها بازتاب داشته باشند.
به هر حال، بایسته است که تعمق و پژوهش در این حیطه گسترش یابد. مسائل واقعی امروز از این دستاند که این روزها بحثی وجود ندارد و این خود ریشه در تمرکززدایی دارد. این روزها در هیچجا تعمق و بازاندیشیدن دربارهٔ شهر، تمدن، سرنوشت مشترک، بحران سیاسی و نظایر اینها در کار نیستند و خریدار ندارند. معماران بزرگ همواره انسانهایی با ایدههای والا بودهاند؛ زمانی که به لوکوربوزیه و رایت و دیگران اشاره میشود، منظور افرادی هستند که نویسندگان بسیار خوبی بودند در به کار بردن واژهها بسیار مهارت داشتند، و سهم فعالی در اجتماعشان نیز. به هر حال تدریس شالوده و بنیاد همهچیز است؛ و بدون معلمان خوب معماری خوب هم وجود نخواهد داشت. (در مقالهای با عنوان «وضعیت دشوار»، منتشر شده در دوفصلنامهٔ معماری ایران (ما)، پیاپی ۴۱، سال ۱۳۹۰)
موضوع دیگری که در معماری خیلی مهم است آناتومی و ایدهٔ قرائت ساختارهای بدن انسان یا دیدن جنبهای از معماری در بدن انسان است. هر کاری که ما انجام دهیم، اندازه یا مقیاس یک چیز همواره با بدن ما مرتبط است. معماری، به طریقی بسیار طبیعی، به شکلی ناب با انسان مرتبط است؛ چرا که {یک بنا} برای انسان و به دست او ساخته شده است.
این امر آناتومی را به منبع قدرتمندی برای الهام تبدیل میکند. و این نه فقط در رنسانس که آناتومی انسان پایهای برای قوانین {معماری} و نظامهای تناسباتی آن بود، بلکه در قرن بیستم نیز با مدولار {یعنی نظام تناسباتی لوکوربوزیه} مصداق داشت. آناتومی -یعنی ایدهٔ دست، دست بازشده، ایدهٔ چشم، دهان، استخوانبندی- منبعی غنی از ایدهها و الهامات است. در تکتونیک بدنهای خودمان، میشود منطقی درونی را کشف کرد که در ساختن بناها میتواند ارزشمند باشد. (در سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه MIT در سال ۱۹۹۷، منتشر شده در کتاب Santiago Calatrava: Conversations with Students)
وقتی من و لیجیا در اروپا بودیم هدفمان این بود که بعضی از معروفترین شاهکارهای لوکوربوزیه، میس فن درروهه و دیگر مدرنیستهای مشهور را ببینیم. اما آنچه مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داد نه بناهای منفرد که ویژگی بافت شهری بود. من فهمیدم که ساختن یک شهر خوشطرح معنادارتر از ساختن یک یا حتی چندین بنای منفرد است. این که بنایی خوب در جایی باشد که فقط میتوان به آن نگاه کرد کمک چندانی به بیشتر مردم نمیکند. شهری که به همهٔ جوانب آن فکر نشده باشد، مکانی قابل سکونت نخواهد بود.
اگر شما به شهرهای سنتی چین نگاه کنید، {میبینید} که در مقیاسی انسانی طراحی میشدند. میشد در آنها قدم زد. اما دیگر اینطور نیست. زادگاه من، پکن، شهری زمخت برای زندگی است. بلوکهای شهری مرسوم در آن بسیار عظیم است؛ تقریباً پانصد متر در پانصد متر. خیابانها بیش از اندازه عریض است؛ عبور کردن از آنها سخت و خطرناک است. تعداد بیش از اندازهای خودرو وجود دارد، خرید کردن آسان نیست. پس برای شهری که طراحی شده، مهمتر این است که خود شهر درست طراحی شده باشد تا ساختمانهای منفرد آن. اما این کاری بسیار پیچیده است و هیچ فردی به تنهایی از پس آن برنمیآید. برای همین است که سیاستهای شهری از طراحی آن مهمتر است.
و به همین خاطر است که وقتی برای طراحی نه فقط یک ساختمان بلکه یک پردیس صنعتی به من مراجعه شد یکراست بر این تمرکز کردیم که چگونه فضاهای میان ساختمانها را سازماندهی کنیم. معروف است که میس گفته: «آنگاه که دو آجر را با دقت کنار هم قرار دهید معماری آغاز میشود». من فکر میکنم آنگاه که دو بنا را با دقت کنار هم قرار دهید شهر آغاز میشود. من حقیقتاً به این اعتقاد دارم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)
یکی از وجوه مهم کار لویی کان حس لایهبندی فضایی است؛ «پیچیدن ویرانهها دور بنا»، که اجازه میدهد نور مستقیم و غیر مستقیم -همانطور که در میان لفافهٔ ساختمان حرکت میکند- بر چندین سطح مختلف فرود آید. لویی کان در یکی از جملات معروفش تصریح میکند که «پرتو واحد نور است که تاریکی حقیقی را نمایش میدهد». با این حال، نور برای او به خودی خود هدف نبود، بلکه بخشی از پندارهٔ خلق فضاهایی بزرگتر برای گردهمآیی مردم بود.
در مورد لوکوربوزیه، مهمترین اصلی که باید در نظر گرفت رابطه با بدن است. معماری لوکوربوزیه باید در حرکت درک شود، در حالی که معماری لویی کان در خلق فضاهای متمرکز و رقص مسیری که به آن مکان میرسد ایستاتر است. در مورد لوکوربوزیه، {معماری} بیشتر دربارهٔ مسیر کارگردانیشدهٔ بینندهٔ {بنا} است. همین است که رابطهٔ میان نور و معماری را به کار میاندازد، چرا که شما ناچارید اطراف آن حجمهای منحنی راه بروید تا ببینید که نور در حین حرکت شما تغییر میکند. من فکر میکنم استفادهٔ لوکوربوزیه از نور، {در مقایسه با} استفادهٔ میس یا کان، بیشتر تحت تأثیر سینما بود؛ از طریق ادراک حالت پویای نور و نمایش بیست و چهار فریم در ثانیه که توهم حرکت را ایجاد میکند. (در گفتگو با Isabel Concheiro، منتشر شده در نشریهٔ dAP: Digital Architectural Papers، ش ۱۵، سال ۲۰۱۴)
یکزمان ما باور داشتیم که در آینده همهچیز ممکن خواهد بود و میتوانیم بدون همهٔ چیزهای اطرافمان کار کنیم و از انکار مطلق هر گونه ارجاع به گذشته لذت ببریم. امروز، وقتی به طرح توسعهٔ لوکوربوزیه برای مرکز پاریس نگاه کنید، فقط میتوانید کمی وحشت کنید که او قصد داشت نیمی از پاریس -نزدیک نوتردام و اطرافش- را تخریب کند و بلوکهایی از برجهای بلند را همهجا قرار دهد.
لوکوربوزیه خالق استثنایی بناها به منزلهٔ ابژههای معمارانه و هنرمند بزرگ حوزهٔ هنرهای تجسمی بود. با این حال او همچنان در سطح نظری بهسادگی قابل نقد است. (در گفتوگو با Alain Elkann، منتشر شده در وبسایت مصاحبهکننده، سال ۲۰۲۰)
ببینید، وقتی من تدریس را شروع کردم، ما به دانشجویان فرانک لوید رایت را، لوکوربوزیه را، استرلینگ را، آلدو روسی را، ونتوری را درس میدادیم. ما کتابهای این معماران را روی میزهایمان داشتیم. اما الان هیچ چیز نیست. دانشجویان چنین کتابهایی روی میزشان ندارند. آنها الگوهایی مرجع و مقتدر ندارند.
{…} ما باید به دانشجویان دستورزبان را بیاموزیم، نه یک سبک را، دستور زبان را. ما باید معماری کلاسیک را درس بدهیم. من معماری کلاسیک درس میدهم، آنچه امروز رخ میدهد را درس نمیدهم. من معتقدم که دانشجویان نیاز دارند تا درک کنند که آلبرتی چه کرد، پالادیو چه کرد، برونلسکی، برامانته و دیگران چه کردند.
{…} به معماران برجستهٔ امروز نگاه کنید. آیا هیچکدام از آنها مرجعیتی را که یک زمان ونتوری داشت دارند؟ ونتوری دیگر یک معمار مرجع نیست. فرانک گری، بیارکه اینگلس و… اینها معماران مرجع نیستند. آنها ستاره هستند. دیوید فاستر والاس نویسنده میگوید: «هنر باید با سرگرمی متفاوت باشد». معمارستارهها سرگرم میکنند، آنها اثر هنری خلق نمیکنند. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۶)
سنتگرایان و مدرنیستها یک وجه مشترک دارند؛ هیچیک از این دو گروه کثرتگرایی را خوش ندارند و هر دو آن را سرکوب میکنند. حکمهایی را که لوکوربوزیه صادر کرده در نظر آورید: «سبکها دروغاند… عصر ما سبک خود را روز به روز تعیین میکند». یعنی سبک واحدی بر مبنای صنعتی کردن و زیباییشناسی ماشین. یا این وحدتگرایی را با هنجارهای شاهزاده چارلز برای هماهنگسازی مقایسه کنید. او وقت حمله به طرح اولیهٔ گسترش گالری ملی لندن همان تقاضای مدرنیستها برای یکدستی را به زبانی دیگر تکرار کرد: «اگر کل میدان ترافالگار را میکوبیدید و کار کل مجموعه را با یک معمار واحد از نو شروع میکردید، بهتر میتوانستم این نوع برخورد مبتنی بر تکنولوژی برتر را درک کنم. اما طرحی که پیشنهاد شده مثل دملی است غولآسا بر صورت دوستی بسیار عزیز و خوشسیما.» معنای ضمنی این حرف با آن کنایهٔ گزندهاش این است که چندین و چند تا از این دملها هم پذیرفتنیاند، به شرطی که وحدت زیباییشناختی داشته باشند.
معیار هماهنگی در سبک در کار معمارانی که مورد علاقهٔ شاهزادهاند -کوئینلن تری و لئون کریر– همانقدر رعایت میشود که در کار مدرنیستهای متأخر و نومدرنیستها. در ساختمان بیمهٔ لویدز در لندن، بانک هنگکنگ، مؤسسهٔ عرب یا کلاهفرنگیهای شبیه ماشینهای کوچک و سرخ آتشنشانی در پارک لاویلت -با هر سبکی که دارند- مصالح واحدی به کار رفته و همگی عمر و حالت یکسانی دارند. و این وحدت در بناهایی رعایت شده که همگی به اندازهٔ یک دهکدهٔ سنتی هستند! وقتی اصول کلاسیک وحدت تا این حد سلطه مییابند، وقتی حجمهای عظیم که خانهٔ هزاران نفر میشود همگی به یک شکل و یکجا دور و برمان ساخته میشوند، میتوان از تمایلی به «کل یکپارچه ساختن» سخن گفت که هنوز بر سنتگرایان و آوانگاردهای سنتی حاکم است. هرچه تغییر بیشتر باشد، یکپارچگی هم بیشتر میشود. (در مقالهٔ Death for rebirth در سال ۱۹۹۰، ترجمهٔ فرزانه طاهری، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۱۶، سال ۱۳۷۴)
در این مقاله با عنوان «لویی کان: فضای ایدهها»[1] ویلیام جی. آر. کورتیس[2] میراث درخشان لویی کان را بررسی میکند، کسی که اجرای آخرین ساختمان آن، یادبود روزولت[3]، اخیراً در نیویورک به پایان رسیده است.
«ذات حقیقی تنها در خلأ وجود دارد. به عنوان مثال، حقیقت یک اتاق، در فضای خالی محصور بین سقف و دیوارها یافت میشود نه در خود سقف و دیوارها.» (اوکاکورا کاکوزو[4]، کتاب چای[5]، ۱۹۰۶)
پس از افتتاح آخرین پروژه کان در نیویورک و گشایش نمایشگاه مهم مونوگرافی[6][7] در هلند، اثبات شد که آثار این معمار یک هنر متعالی و منحصربهفرد است که بیشترین ارتباط را با عصر حاضر دارد. کان با استفاده از کهنالگوها[8] از منابع مختلف، یک زبان معتبر مدرن ترسیم کرد که کاملاً با مکان، ساختار و فرهنگ هماهنگ است.
لویی کان بیش از 25 سال پیش درگذشت[9] اما بررسی جامع آثار او به نحوی که شایسته باشد، به تازگی آغاز شده است. همزمان با کمک او به تاریخ، تأثیرات بلند مدت آن برای معماری جهانی آشکارتر شده است. پس از قدرتنمایی فرمالیستی سالهای اخیر، معماری وی به عنوان پاسبان اصول شناخته میشود. معماری کان دارای ابعاد و بریدههای متعددی از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی مختلف است. این معماری از هماهنگی با مباحث روزِ گذرا امتناع میکند. بسیاری از نوشتهها در مورد کان، به جای بررسی آثار معمار، آشکارکننده دغدغهٔ شخصی نویسندگان هستند. تلاش نویسندگان پستمدرن جهت معرفی کان به عنوان پدر پستمدرنیته، با توجه به اصالت و جاذبهٔ کارهای وی، مضحک به نظر میرسد.
پارک فور فریدمز کان پیشکش شده به رئیسجمهور فرانکلین دی. روزولت سرانجام تحقق یافته است. این سایت در نوک جزیرهای در رودخانهٔ شرقی نیویورک، با پس زمینهٔ خط افق منهتن و ساختمان سازمان ملل قرار دارد.
به همان اندازه، تلاشهای بیشمار «مینیمالیستها» در منصوب کردن کان به شجرهنامهٔ خود، خطر تحریف کردن او و تنزل «سادگی» آشکار وی در حد یک «دستورالعمل هندسه و مصالح» را به وجود میآورد. اخیراً اصطلاح «تکنوتیک [10]» به عنوان پاسخی فرضی به جهان پر از تصورات دلبخواهانه به وجود آمده است که در اینجا نیز کان تحت لفاظی قرار میگیرد. معماری کان پر از وارونگی است: تودههایی که ناگهان بیوزن به نظر میرسند، موادی که در فراماده فرو میروند؛ سازههایی که نیروها و نگهدارندهها را وارونه میسازند؛ پرتوهای نور که قلمرو سایه را نشان میدهند؛ احجامی توپری که به فضای خالی تبدیل میشوند.
«معماری» شناسانده شده توسط کان، «ساخت متفکرانه فضا است». کار وی شامل نمونههای زیادی از اتاقها و فضاهای باز است که کمک به تفکر عمیق[11] میکند. به عنوان مثال انستیتو سالک[12] در لاهویا[13]، کالیفرنیا (1965) که در آن از یک فضای باز برای ایجاد توجه به خط افق اقیانوس آرام و از یک آبراه و نور برای افزودن بعد متافیزیکی جهت جستجوی قوانین پنهان طبیعت، استفاده میکند. یا مجدداً در موزه کیمبل[14] در فورتورث تگزاس (1972) شکافهایی در رأس طاقهای منحنی آن وجود دارد که برای ورود بخشی از نور روز به فضاهای داخل که بر روی سطح بتن صیقلی پخش میشود، به کار میرود. در آثار متأخر، به نظر میرسد کان شیفتهٔ خلق دید معنوی از طریق عناصر ابتدایی است. سازه، فضا و نور ترکیب شدهاند.
ظاهراً وی قصد دارد ایدههای مختلف هندسی و سازهای را متحد سازد تا ذهن و حواس ناظر را مستقیماً لمس کند. تأثیر از آثار باستانی بسیارند، اما نباید بیش از حد مهم به نظر برسند و فراموش کنیم که کان از منابع خود فراتر رفته و سبک دلخواه خویش را ساخته است. او با وجود تصاویر مختصر، عصارهٔ مطالب را ارائه میدهد و این سبک، فراتر از دیگران، انتزاعی است. کان از یک انتزاع مدرنیستی برای ایجاد یک محتوای پیچیده، حتی گاهی اوقات برای ارائه یک خلأ متافیزیکی استفاده میکند. کار او خارج از دستهبندیهای سَبْکی است، و گاهی اوقات سطح کهنالگویی از تجربه را لمس میکند.
مجلس ملی در داکا، بنگلادش، هندسههای نمادین را برای احضار مبدأهای معماری و نهادها به کار میبرد. منابع متنوعی از الهام از دوران باستان تا استوپاهای بودایی برای بیان مفاهیم قدرتمند مدرنیته و ملیت در کشور در حال ظهور پس از استعمار، تلفیق و دگرگون شدهاند.
کان را میتوان یکی از معدود معماران قرن بیستم دانست که با مسئلهٔ تعریف یک اثر یادمانی مدرن و معتبر درگیر بوده است. طرحهای وی برای فضاهای مقدس ادیان مختلف (کلیسا، کنیسه، مسجد) ایدهٔ تجمع را با یک حس متعالی ترکیب میکند. نور یکی از نکات کلیدی در این ترکیب نامحسوس بود. کان از طریق هندسههای نمادین، سرچشمهٔ معماری و نهادها را فراخواند. وی با ساختمانهایی مانند مجلس شورای ملی[15] در داکا، بنگلادش (1976)، پاکستان شرقی سابق، تضادهای بازنمایی در شرایط بعد استعمار[16][17]را تفسیر کرد و موفق شد سنتهای شرقی و غربی را با یکدیگر ادغام کند.
نمونههای پرقدرتی از آثار تاریخی دورهها و فرهنگهای مختلف شامل پانتئون رم، قلعهٔ قرون وسطایی کاستل دل مونته[18]، مقبرههای مغول، مساجد دورهٔ تاریخی سلطنت[19] بنگال، حتی ماندالاها و استوپاهای بودایی وجود دارند، اما در بنای مجلس شورای ملی این الهامات متنوع در یک فرم فعالی از وُیدهای قطع شده توسط محورها و مستقر در سلسله مراتب معین، تلفیق و دگرگون میشوند.
یکی از شناختهشدهترین هندسههای مورد علاقهٔ کان از طبیعت، کریستالها و دانههای برف است که فراتر از همهٔ تصورات فضایی، مدرن است -برعکس احجام بنایی متراکم مدرن: جشنی از ویدهای مملو از نور.
پلان پانتئون در رم، یک معبد مدور متعلق به تمامی خدایان، در ابتدا توسط مارکوس آگریپا دایر و توسط امپراطور هادریان در سال 126م بازسازی شد.اسکیس لوکوربوزیه از خرابههای رومی و احجام اولیه؛ انتزاع هندسه اصلی از فرمهای کلاسیکپلان کاستل دل مونته، یک ارگ کاملاً هندسی متعلق به قرن ۱۳مپلان حمامهای کاراکالا در رم متعلق به قرن ۳مپلان مجلس ملی. سازماندهی مرکزی نشاندهندهٔ ایدههای نمادین تجمع و مرکزیت است. عنصر قلعهمانندِ مسجد (پایین، مرکز) تعمداً خارج از محور قرار گرفته است تا در جهت قبله باشد.
نظم موجود در آموزشهای معماری بوزار[23] برای سازماندهی اصول، در تمام زندگی کان به او کمک کرد. اما قبل از مرحلهٔ بیان کردن، مرحله کشف و شهود وجود داشت و او با هر طرح به دنبال یک ایدهٔ اصیل بود، یک فرم درخشان از تفکر، که همهچیز را زنده میکند. او اغلب به فضاهای متمرکز احاطهشده توسط حاشیههای فرعی متوسل میشد تا به نهادها، مانند کتابخانهها، پارلمانها یا خوابگاهها شکل دهد. پلان مجموعه با فضاهای داخلی و خارجی، معادل بصری «جامعهای از اتاقها» بود.
در نمونهٔ موردی داکا، کان انواع مختلف طرحهای متمرکز را برای تجسم مفاهیم نمادینِ تجمع و مرکز بررسی کرد. وی سرانجام محورهای اصلی و فرعی را مقرر کرد که بیانگر رابطههای متقابل بین عملکردهای مختلف یک پارلمان و یک بنای ملی است. شامل مسجدی با فرم قلعهمانند که برای قرارگیری در جهت قبله چرخیده است. برجها و دیوارهای کناری ارگ یادآور افسون کان است. ساختمان مجلس با سطوح بزرگ بتنی محو شده در نور، قالبهای مرمر مانند اتصالات و مناظر بزرگی از سایه، حضور پررنگ و اشتیاق به بعد ازلی دارد. در واقع ایالت داکا را به صورت ایدئالانه با استفاده از نمایش جهان کوچکی از قدرت، نمادی با مفاهیم عالم هستی، با زبانی اغراق شده و پر آب و تاب نشان میدهد.
کار کان در داکا دربرگیرندهٔ دورههای مختلف تاریخی (بومی و جهانی)، با تلاش برای شکلدهی نظم پسااستعماری و با ترکیب جنبههای سکولار و مذهبی در سیاست، به دنبال {پاسخ به} سؤالاتی در خصوص هویت است. این ساختمان نمادی از دموکراسی در کشوری است که هنوز دموکراسی کاملاً در آن عملکردی نیست، بیانیهای از «مدرنیته» که در عین حال حاوی ردپاهای باستانی است. کان در اینجا ثابت کرد که میتواند از مرز گفتمان معماری غربی فراتر رود، و به آرزوهای اجتماعی و سیاسی مللی که تازه از امپریالیسم رهایی یافتهاند شکل دهد. او به ریشههای باستانی نفوذ کرده و آنها را از طریق انتزاع معمول خویش به نمادهای پرطنین مدرنیته تبدیل کرد.
برش از مجلس ملی نشاندهنده مقیاس بزرگ فضاهاست.
پارلمان داکا کار باشکوهی است، ممکن است پاسخی به پارلمان لوکوربوزیه در چندیکار باشد، اما در عین حال در پاسخ به خواستههای اقلیم مرطوب گرمسیری دچار مشکل است. راه حلهای او در داکا و احمدآباد (موسسه هندی مدیریت[24]، ۱۹۷۴) راههای جدیدی برای ترکیب جدید و قدیم، محلی و جهانی در برابر معماران آینده شبه قارهٔ هند که در جستجوی معیاری در خصوص سنت و درگیر با سوالاتی از هویت بعد از استعمار بودند، قرار داد. اما آنها نیز همانند ساختمانهای لوکوربوزیه در هند، نیازمند نقد بودند. آنها در شکلگیری یک فرهنگ معماری مدرن شامل افرادی مانند چارلز کورئا[25]، بالکریشنا دوشی[26]، راج ریوال[27] و آنانت راجی[28] که همهٔ آنها سنتهای هندی و غیرهندی را از طریق صافیهای مدرن جستجو کردهاند، مشارکت داشتند.
معماری کان با حرکت موج آهسته زمان کار میکند. حتی یک ساختمان اخیر مانند مسجد چندگاون در چیتاگونگ[29]، بنگلادش (۲۰۰۶) طراحی شده توسط کاشف محبوب چودوری[30]، تأثیرات دوردست کان را در سازماندهی فضایی خود نشان میدهد، ضمن اینکه تیپ ابتدایی مساجد را از دوره سلطنت بنگالی (قرن ۱۴و ۱۵) متحول میکند. کان به مانند لوکوربوزیه، هم یک آینه بود و هم یک لنز: کمککننده به معماران بعد از خود برای یافتن خویش و در عین حال به وجود آورندهٔ دیدگاههای جدید در خصوص مشکلات عمومی و اساسی.
کان آرزوی معماری «بیزمان اما ریشهدار در زمان خود» را داشت، و به جوهرهٔ گذشتههای مختلف فرهنگی و معماری پاسخ داد. به همین دلیل است که رها کردن او از ادعاهای فرقهای که گاهاً سعی میکنند او را به منزلهٔ یک معمار اصیل «آمریکای شمالی» ببینند، یا توسط کسانی که او را متعلق به مذهب خاصی میدانند، یا کسانی که سعی میکنند او را در گفتمان کلاسیک غربی محدود کنند، مهم است.
تاج محل، ۱۶۴۳، در آگرا[31]، هند، از رودخانه جمنا[32] دیده میشود. مقبرهٔ مرمر سفید از سازههای سنگ ماسهٔ قرمز بالا آمده است.
پلان تاج محل (چپ) و پلان مقبرهٔ همایون در دهلی، حدود ۱۵۷۰، یک بنای برجسته در معماری مغول و الگویی برای تاج محل (راست)نمایی از مجلس ملی، بنگلادش.
کان معتقد به «جهانگرایی» بود و کار وی گنجینهای است برای معمارانی که به دنبال مباحث متفاوت در مکانها و زمانهای دور دست هستند. بلافاصله پس از مرگ کان در سال ۱۹۷۴، تعدادی از معماران بودند که در مورد اینکه «یک آجر چه میخواهد باشد» سرگردان بودند و مقلد دایرههای جسورانه و مصالح بافتدار ساختمانهای کان بودند. طبق معمول باید بین ماده و روح و نیز بین ویژگیهای سطحی سَبْک و اصول راهنما تمایز قائل شد.
کسانی که از اساتید یاد میگیرند، مستقیماً از کارهایشان تقلید نمیکنند. در اروپا، تأثیر ایدههای کان در سبکها را میتوان در نظریهپردازی نوستالژیک آلدو روسی[33] و لا تندنزا[34] در دههٔ ۱۹۶۰ و در کار معماران در تیسینو[35] در سوئیس ( بوتا[36]، جالفتی[37] و …) در دههٔ ۱۹۷۰ حس کرد. تادائو آندو احتمالاً بدون امثال کان، نمیتوانست آندو باشد، اما در اینجا مهم، نظم هندسی، فضا و نور و همچنین هماهنگی با سنت بود. سطوح بتنی معروف آندو مطمئنا تحت تأثیر سطوح حل شده در نورِ سالک بود ، اما این سطوح به نوبه خود از مرکز هنرهای تجسمی کارپنتر[38] لوکوربوزیه برای طراحی شیارها و اتصالات نیز تأثیر گرفته است. این خاصیت سرزندگی سنت مدرن است که زنجیرهای دنبالهدار از ارائه راه حلها، در اختراعات جدید به وجود میآیند.
ماندگاریِ کان
به دلایلی که در بالا گفته شد، کان هیچوقت به طور کامل غایب نخواهد بود: او به مانند یک جریان زیرزمینی، همهجا و غالباً در مکانهای غیرمنتظره ظاهر میشود. گنبد معلق و فضای باشکوه مملو از نور کنگره پالاسیو[39] در سالامانکا[40] (۱۹۹۳) به وسیله خوان ناوارو بالدویگ[41]احتمالاً بدون کان نمیتوانست اینگونه باشد، اگرچه هیچ اثر آشکاری از کان در آن دیده نمیشود. ادیتریو[42] در بارسلونا که بیش از بیست سال پیش توسط رافائل مونئو[43] طراحی شده است تغییر شکل پیچیدهای از قالبهای بتونی، پانلهای پنجره فلزی و پوشش داخلی چوبی مرکز ملون[44] کان در ییل است. مرکز اجتماع خیابان ساراتوگا[45] در بروکلین توسط گئورگ رانالی[46] طراحی شد و اجرای آن چند سال پیش به اتمام رسید که در روشنایی مرکزی، فضای همگانی با سقف معلق و نور وارد شده از پنجره بام و گوشهها، تحت تأثیر کان قرار گرفته است. تاثیرات لوید رایت و اسکارپا نیز وجود دارد اما رانالی طی این سالها، همگی این تأثیرات را دریافت کرده و یک زبان و مهارت مختص خودش ساخته است.
به طور قطع در مورد هرگونه ارزیابی مجدد از کان توسط معماران جوان این نکته وجود دارد. ممکن است محققین برای آشکار کردن ابعاد مختلف از حرفه یا زندگی شخصی او سر و دست بشکنند، اما این خود آثار است که باید موضوع اصلی مطالعه برای یک معمار باشد. این آثار با قدرت باقی میماند (حتی اگر مشکلات عملی در نگهداری وجود داشته باشد) و زندگی در آنها ادامه دارد. بازدید اخیر از کتابخانه در آکادمی فیلیپس اکستر[47] (۱۹۷۲) نشان میدهد که این بنا چگونه به خوبی در آن محوطهٔ تاریخی استقرار یافته است، به نحوی که این احساس وجود دارد که این بناهای آجری محکم، با خوانش دوپهلو از دیوار و قاب، با فضای مرکزی یادبودی آن با احجام معلق، و میز مطالعههای صمیمی از چوب بلوط در کنار پنجره، قرنها پیش از آنکه حتی سازههای استعمار نو اطراف ساخته شوند، آنجا ایستاده بودند. گرمی و صمیمیتی در برخی از خانههای کان به وسیلهٔ مبلمان چوبی توکار، دسترسیهای غیر مستقیم، آجرهای بافتدار یا سطوح بنایی و چشماندازهای کنترل شده از مناظر طبیعی وجود دارد.
پلان همکف کتابخانه در آکادمی فیلیپس اکستر (۱۹۷۲)کتابخانهٔ کان در آکادمی فیلیپس اکستر که با ظرافت در محوطهٔ آکادمی جای گرفته است به نحوی که گویی نه دههها بلکه قرنهاست که در آنجا قرار دارد.
در دوران تکامل فکری کان، بیان اصیل او، قدرتمندانه در مقابل شیشه و فولاد براق شرکای همنسلش در آمریکا مقاومت کرد. او به نیروها و آرمانهای به اصطلاح «قرن آمریکا[49]» شامل نهادهای قدرتمند و مهارتها و مصالح صنعتی بینظیر بعد از آن، پاسخ داد. او به عنوان یک فرد خاص در بسیاری از کارها، میدانست چگونه فضاها و شرایط مناسب برای نهادهای مستقر در آمریکا مانند دانشگاههای آیوی لیگ[50] با پوشش چوب بلوط، نقاشیهایی با قاب طلا و ظواهر آکسبریج[51] بسازد. کان با مشکلات زمانهٔ خود دست و پنجه نرم میکرد و در فرایند گسترش معماری مدرن با قواعد سطحی منتج از آن، از نزول به سنتگرایی مبتذل که توسط افرادی مانند فیلیپ جانسون و ادوارد دورل استون پیگیری میشد، پرهیز کرد.
کاربرد بی عیب و نقص او از مصالح، مانند بتن عریان نقرهفام، تراورتن، استیل ضدزنگ صیقلی و چوب، او را متمایز از بقیه کرده بود. اما این سطوح نهایی است که بیانکنندهٔ ایدههای سازهای او بودند. آنها به روحِ خیال، کالبد بخشیدند. آنها یک ایده را تقویت کردند: حسِ نحوهٔ بودنِ اشیاء. کان خلوص مصالح را میستود اما منطقی نیست که او را در سبک «نئو بروتالیسم» قرار دهیم. او به کاوش در «فضای بینابینی» پرداخت اما همیشه از مباحث تیم ده[52] خارج بود. در مجموع او از شخصیتهایی بود که از نهضتها و «ایسمها» فراتر رفت.
بهترین آثار کان هنوز تازه به نظر میرسند به نحوی که گویی توانستهاند زمان را خلاصه کنند. شناخت کامل از او در زمان حیاتش به نحوی که شایستهاش بود وجود نداشت و به مانند بسیاری از هنرمندان بزرگ بعد از مرگش به شهرت رسید. اما علیرغم تغییر سبکها، او هرگز از گفتمان معماری ناپدید نشد به ویژه در «جهان غیر غربی». جهت قضاوت آثار او با توجه به علاقهٔ کنونی به آنها (اولین نمایشگاه بزرگ و کاتالوگ آثار بیست سالهاش)، کان بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است.
طرحی از او برای پارک فور فریدمز[53] – یادبود فرانکلین دی روزولت[54] که بعد از مرگش ساخته شد، وجود دارد که قرار است در انتهای جنوبی جزیرهٔ روزولت (ولفاره[55] سابق) در رودخانهٔ شرقی به موازات منهتن افتتاح شود. این بنا اندکی قبل از فوت کان در سال 1974 برای یادبود رئیس جمهور نیودیل[56] و بزرگداشت یکی از سخنرانیهای او با عنوان «آزادیهای چهارگانه»؛ آزادی بیان و عقیده، آزادی عبادت، آزادی از قید احتیاج، و آزادی از ترس که در تاریخ ۶ ژانویه ۱۹۴۱ ایراد کرد، برنامهریزی شد. کان موافق دیدگاه اجتماعی روزولت بود، و طرحی ارائه شد که او با عبارت «یک اتاق و یک باغ» توصیف کرد.
خطوط درختان زیرفون باعث ایجاد یک فضای سبز در شهر میشود، لبهٔ پارک را تعریف کرده و در یک چشمانداز مهیج به سمت اتاق روباز و سردیس روزولت به هم میرسند.یک سردیس معلق از روزولت، ورودی به یک اتاق روباز در انتهای پارک را نشان میدهد.
طرح کان یک اتاق مستطیلی روباز که از نوک جنوبی جزیره تا داخل رودخانهٔ شرقی بیرون زده است را شامل میشود. این کار به وسیلهٔ لبههای زاویهدار که با خطوط درختان زیرفون[57] کاشتهشده، انجام گرفته است و در یک چشمانداز مهیج به سمت سردیس روزولت به هم میرسند. در پشت این سردیس، خود اتاق در فضای باز قرار دارد و منظرهای پهناور از رودخانه شرقی و افق منهتن را قاب میکند که شامل باریکهای از ساختمان سازمان ملل متحد در یک سمت است. در این مقاله مجال توضیح روند ساخت و بازسازی این پارک وجود ندارد.
اما دستآورد فعالیت کان گواهی است بر سماجت چندین سازمان و شخص، و ایمان آنها به ارائه ایدئالهای هم سیاسی و هم بینالمللی (که در سیاستهای اخیر کمتر دیده شده است). این همچنین باور به کیفیت جاودانهٔ معماری لویی کان را نیز نشان میدهد. جزیره ولفاره، آنطور که قبلاً نامیده میشد، زمانی تیمارستان روانی و بیمارستان مرض آبله بوده است، اما این پروژه یک پارک عمومی گشوده و فضایی باز با شخصیت مقدس خاصی ایجاد کرده است.
در پارک فور فریدمز، تکسنگهای گرانیتی منظرههایی از شهر را تعریف میکنند.
بخشهای سنگی این پروژه از بلوکهای یکپارچه از گرانیت کوه ایری[58] در کارولینای شمالی ساخته شده است. این تکههای سنگ خاکستری کمرنگ با دقت بسیار بریده شدهاند و با بندهای تیز کنار هم قرار گرفتهاند. آنها بر روی سنگهای خاکستری سختِ شسته که شالودهٔ این طرح را تشکیل میدهند، قرار میگیرند. فرمهای کج و زاویهدار کف توجه را به سمت سردیس رئیس جمهور فرانکلین دلانو روزولت جلب میکنند در حالی که پیشزمینه آسمانخراشها و شبکهبندیهای منتهن در دوردست را به وجود میآورد. یک چرخش در اطراف مجسمه لازم است تا متن آزادیهای چهارگانه که در قسمت عقب ستون حک شده است را پیدا کنید. منظرهٔ اتاق روباز نفسگیر است و یادآور منظرهٔ قاب شدهٔ سالک است که چشماندازهای دوردست را به داخل فضای زندگی میکشاند.
یک حسی از ابدیت وجود دارد. «اتاق» توسط بلوکهای عظیم گرانیتی با وزن 36 تُنی تعریف شده است و فاصله بین آنها یک اینچ است. قسمتهای جانبی بین بلوکها، جلا داده شدهاند به طوری که نور را همانند آینه منعکس میکنند. نتیجهٔ کار شگفتانگیز است، به خصوص در اوایل صبح وقتی پرتوهای نور در شکافهای بین بلوکهای سنگی فرو رفته و کیفیت غیرمادی ایجاد میکنند و باریکههای نور را در کف اتاق روباز به وجود میآورند. در این پروژه مطمئناً واپسین عقاید کان در مورد «سرآغازها» وجود دارد: اتاقی کهنالگویی که از آب طلوع میکند؛ اولین دیوارهای چند تکه شده؛ آشکارسازی عناصر اولیه سازهای؛ آفرینش اسطورهای با ریشههای معماری و اصول بنیادین آزادی دموکراسی.
خطوط تیز نور به درون اتصالات بین بلوکها نفوذ میکند.
پوریستها[59] نقد میکنند که پارک فور فریدمز به طور کامل، همانطور که برنامهریزی شده بود اجرا نشده است (در ارتفاع و فاصله درختان کمترین هماهنگی وجود داشته است)، که نتیجه آن کمی سنگینتر است، اما با این وجود همچنان تأثیر آن قوی است. این معماریای است که دقیقاً مانند سطوح فولادی ریچارد سرا[60]، بر روی حس سنگینی و همچنین حس بینایی کار میکند. تجربهٔ فیزیکی حجم سنگها و سطوح شبکهبندی شده کف و رمپهای مورب باعث ایجاد فشردگی و گسترش فضا میشوند. هیچ اقتباس تاریخی مستقیمی وجود ندارد، با این حال یک حس باستانی در آن وجود دارد، گویی یک معبد فرعونی به جزیره روبروی منهتن منتقل شده است.
یادبود کان برای روزولت عصاره بسیاری از ایدههای او در مورد یادوارگی است اما به نوعی با ابهامات ادراک بازی میکند. کف اتاق روباز همچون سکویی در رابطهٔ مستقیم با چشماندازهای دوردست رودخانه است که به مانند یک صحنهٔ نمایش به میدان دید بیننده کشیده میشود. بلافاصله بعد از لبهٔ این سکو یک مانع عمودی وجود دارد که نیاز به نرده را از بین میبرد که باعث تقویت حس فضای متعلق به جهانی گستردهتر میشود. شاید این روش کان برای تجلیل از جهانی بودن پیام روزولت برای بشریت باشد.
سطوح دیوار بتنی، معماری نور و سایه را شکل میدهند.نمایی از آبراه میانی در موسسه سالک.
اتاق روباز پارک فور فریدمز در نیویورک ناخواسته با مؤسسه سالک در لاهویا مقایسه میشود که تحقق آن بیشک تکیه بر وجود بتن عریان، تراورتن و آب در انتخاب مصالح دارد. اما این دقیقاً وابسته به ویژگی غیرمادی است که از شاخصههای کان است و میتوان به «محوطهٔ متفکر[61]» در سالک فکر کرد که با نیمکتهای کم ارتفاع آن و نسیمهایی از اقیانوس آرام به عنوان هوایی که توسط نور و شرایط جوی ساحلی که نهنگها در طول سفر طولانی خود از آن عبور کرده و پرندگان قبل از شیرجه در دریا در آن جمع میشوند، زنده میشود. آبراه میانی که از شرق به غرب ادامه دارد افق دور را در داخل فضا ترسیم میکند، آفتاب غروب را منعکس میکند و یک قلمرو مخفی را به وجود میآورد.
شاید دروازهٔ یادمانی کان به سوی اقیانوس آرام، بنای پروپیلایا[62] در آکروپولیس یونان را یادآور میشود، اما با فرمی که انتزاعی است و نیروهای محیط اطراف را درقالب خود فرا میخواند. چگونه میتوانم شنیدن سخنرانی جوناس سالک در در ردیف جلو ساختمان سالک و سپس حضور مجدد در فضای میانی برای مشاهده نور غروب گرفتار شده در کانال آب همچون یک خط درخشان از جیوه، یا تجربهٔ طوفانی بر روی اقیانوس آرام با نور رعد و برق قاب شده با صفحات مورب ساختمان به مانند صحنهای از یک تراژدی یونانی را فراموش کنم. نوشتهٔ رو سنگ قبر کان را میتوانست توسط اکتاویو پاز[63] نوشته شده باشد: «من مسیر زندگی خودم را نه با سنگ و چوب، بلکه با نور و هوا علامتگذاری کردهام.»
[23] Beaux-Arts (هنرهای زیبا): کان در سال ۱۹۲۴م لیسانس معماری خود را از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت کرد و در آنجا تحت آموزش پاول فیلیپ کرت، اصول هنرهای زیبا که تاکید به نظم و هماهنگی در معماری داشت را فراگرفت. م
[52] Team 10: گروهی از معماران و سایر شرکت کنندگان کنگره سیام در ۱۹۵۳ که خود کنگره را به چالش کشیدند و سپس دو جنبش مهم از آنها پدید آمد: بروتالیسم جدید برای اعضای انگلیسی و ساختارگرایی برای اعضای هلندی. م
[53] Four Freedoms Park: این پارک در سال ۲۰۱۲م افتتاح شده است. م
[56]: New Deal به برنامهٔ اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا بعد از بروز رکود بزرگ در ایالات متحده در سال ۱۹۲۹م اطلاق میشود. م
[59] سرهگرایی یا پیوریسم یا پوریسم سبکی از حجمگری بود که با زیباییشناسی نوین هنر ماشینی پیوند داشت. پیروان این سبک به دنبال کاهش و گاه حذف تزئینات و ریزهکاریهای موجود در حجمگری بودند تا به هنری ناب دست یابند. م