دسته‌ها
تام مین

تام مین: شهر ژرف‌ترین آفریدهٔ بشریت است

برای من شهر ژرف‌ترین {یا اساسی‌ترین} آفریدهٔ بشریت است؛ پیوسته تغییر می‌کند و تکامل می‌یابد؛ اسرارآمیز است و از این رو از جنبه‌هایی مهم غیر قابل شناختن؛ از جنبهٔ عدم ثبات آن؛ از جنبهٔ شمار خارج از تصور تعاملات، مبادلات، برخوردهای تصادفی {در آن}… از جنبهٔ وسعت بسیار زیاد گوناگونی هوشمندی‌ها {در آن}. در اینجا استعداد یک آفرینندگی حقیقی وجود دارد که در آن خوشبختی و اشتعال خودبه‌خودی رخ می‌دهد. به باور من به همین علت است که شهرها سنگر سنت‌های آزادی‌خواهانهٔ این کشور هستند.

شهرهای ما محل بازسازی مستمر و امکانات نامتناهی است که از ما نگرشی گسترده طلب می‌کند. با این حال ظاهراً در دههٔ اول قرن بیست و یکم خود را وحشت‌زده می‌یابیم و درجامانده {و مبهوت} از پیچیدگی واقعیت‌هایی که از زندگی در حال… در اکنون… نشئت می‌گیرد؛ به جایش اصرار داریم که جامعهٔ متنوع خود را از طریق عینکی ساده‌انگارانه، مقاوم در برابر واقعیت ببینیم و در مواجهه با تنوع خواستار یکنواختی هستیم. (در سخنرانی دریافت جایزهٔ پریتزکر در سال ۲۰۰۵)

دسته‌ها
فرانک گری

فرانک گری: در دانشگاه تدریس می‌کنم تا از خوش‌بینی جوانانه بهره‌مند شوم

فکر کنم یکی از علت‌هایی که درس می‌دهم و ارتباطم را با دانشگاه حفظ می‌کنم این است که از خوش‌بینی جوانانه بهره‌مند شوم. مردم می‌گویند چرا باید درس بدهی؟ چرا باید با این بچه‌ها سر و کله بزنی؟ چرا نروی دنبال کار و کاسبی خودت را داشته باشی؟ موضوع این است که آدم پیر می‌شود و به مرور بدبین. خسته می‌شود. دست خود آدم نیست. گویا این عاقبت همهٔ یهودی‌های لیبرال است. اما وقتی سر کلاسی در دانشگاه ییل می‌روید و مثلا یک مشت جوان بیست‌ساله را می‌بینید، آنها پرانرژی و باهوش و با استعدادند و درباره آینده حرف می‌زنند. و می‌توانید بگویید خب من آنجا بودم و حالا به من نگاه کنید. اگر من توانسته‌ام به اینجا برسم پس آنها هم می‌توانند. و حتی شاید آنها بهتر از من بتوانند. این را در ذهنتان ضربدر صدها و هزاران و میلیون‌ها جوان مانند اینها بکنید. [می‌خندد]

شما باید حس کنید که جهان دارد رو به جلو می‌رود. این یک روش مقابله با بدبینی است. جلوی شما را می‌گیرد. خدای من، وقتی ما به سن آنها بودیم، با بمب، هیتلر و بیماری فلج اطفال سر و کله می‌زدیم. تحولات سیاسی وحشتناک و ضدیهود ما را تهدید می‌کرد. این کوته‌فکری است که فکر کنیم آنها با مشکلات مشابه دست و پنجه نرم نخواهند کرد، چرا که آنها هم مشکل خواهند داشت. بنا بر این تدریس شما را به این نوع خوش‌بینی متصل می‌کند. همچنین من کاری کردم که بسیاری از آدمهای همسن من دارند این روزها انجام می‌دهند: زندگی دیگری تشکیل دادم، همسر جدید و بچه‌های کوچک. من نمی‌توانم آنها را ببینم و حس نکنم که آینده‌ای آن بیرون در انتظار آنهاست. شما باید خوشبین باشید. من هنوز هم دچار این شک‌ها و تناقضات هستم اما حداقل به آینده باور دارم. (در گفتگو با Ross Miller منتشر شده در مجله ‌Interview در سال 2012)