همهچیز {در جهان} دارای امکانات بینهایت دانش {برای انسان} است و انسان بودن هم به همین معناست. ما به این باور رسیدهایم که ماشین در زمینهٔ دانستن از ما بهتر است. اکنون همه به این اعتقاد دارند. این مهمل است! ماشینها فقط میدانند که چطور عملیات انجام دهند، آنها نمیتوانند تصور کنند، آنها نمیتوانند آنچه تصور نشده است را تصور کنند. ماشینها نمیتوانند همچون ما فقط از طریق فکر کردن تا انتهای کهکشانها سفر کنند. پس چرا ما اینقدر مشتاقیم که مأموریت خویش به منزلهٔ خالق را انکار کنیم؟ این همان چیزی است که اذیت میکند. (در گفتوگو با Autumn Royal، منتشر شده در وبسایت Cordite، سال ۲۰۱۷)
برچسب: ماشین
اینطور نیست که من صنایع سنتی را مشتاقانه و محض خاطر خودشان ترویج کرده باشم. کارهای نخستین من در سیاق روستایی هندوستان نتیجهٔ پیدا کردن روشهایی بود برای بهرهگیری زیرکانه از آنچه که در منطقه در دسترس بود؛ نه فقط از حیث ساختمایه که همچنین از حیث مهارتها. با توجه به دغدغههای اساسیتر اقتصادی اجتماعی و محیطی، من مشتاق بودم که بخش بزرگتری از بودجهٔ ساختمان را، به جای این که برای «مصالح صنعتی قابل ابتیاع» صرف کنم -که لازم بود از راهی دور به آن منطقه حمل شوند- صرف «نیروی کار {محلی}» کنم.
من هیچ نوع کشش نوستالژیک به صنایع هندی نداشتهام، اما نگران این هستم که جهان صنعتیِ راهحلهای زیادهازحد استانداردسازی شده و فرهنگ تجارت شرکتی در حال کاهش کیفیت زندگی و همچنین امکانات بیان خلاقانه هستند.
من بیش از آن که نگران از دست رفتن بسیاری از اشیاء هنرمندانهٔ باستانی باشم، نگران از دست رفتن توانایی انسانها برای خلق چیزها هستم. ما همچنان از پیامدهای اجتماعی این که دیگر کارهای پایه، مثل دوختن یک دکمه روی لباس، را با دست انجام نمیدهیم کاملاً آگاه نیستیم. ساختن بر روی ذهن و روند تکامل آن تأثیرگذار است. ساختن یکی از راههای اندیشیدن است و من به تطویل فرصت اندیشیدن با دست علاقهمندم. بر همین اساس برایم جالب است که اگر به فنآوریهای دستساز متوسل شویم، میتوانیم هر چیزی را که تصور کنیم بسازیم، بدون هیچکدام از محدودیتهایی که ماشینها، بر مبنای کاری که برای انجامش طراحی شدهاند، با خود دارند. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۲۰)
مهمترین اصل در آنچه طراحی شهری خوانده میشود مدیریت فضا و فضای مدیریت در شهرهاست و مهمترین مشکل در ایران امروز این است که تعادل سیاسی – اقتصادی چنان صورت گرفته که معماری به نفع سیاست و اقتصاد از صحنه حذف شده است. بنابراین مدیریت شهری در دست نیروهایی که باید باشد، نیست. مدیریت شهری پراکنده است. سازمانهای متعدد مسئول بخشهای مختلف شهر هستند و با تهیه و اجرای طرحهای مجزا، برای تکههای مجزا، روند از دست رفتن کلیت شهر را تشدید میکنند. از طرف دیگر مفهوم قلمرو عمومی به عنوان یک قرارداد اجتماعی نیز از دست رفته است. نهادهای عمومی و دولتی به این قرارداد اجتماعی احترام نمیگذارند وجب به وجب این قلمرو تحت سيطرهٔ ماشین، رانندگی و میزان فروش اتومبیل قرار گرفته است.
طراحی شهری مقولهای مربوط به قلمرو عمومی است و ما ناچار شدهایم برای به دست آوردن دوبارهٔ آن تلاش کنیم. در حال حاضر سازمانهای دولتی در آنجایی که لازم است نمیتوانند دست و پای سرمایه را ببندند، هیچ نوع کنترلی بر ساخت و سازها صورت نمیگیرد. از طرف دیگر در قلمرو عمومی جایی برای مشارکت بخش خصوصی نیست. در دورههای قبل مسئولیت این قلمرو تماماً به دست دولت بود. آب را پهلوی در لوله کرد. پهلوی آسفالت و تأسیسات عمومی شهری دیگر را آورد.
به اعتقاد من مهمترین مسئلهٔ امروز ما در طراحی شهری پاسخ دادن به این پرسشهاست: آیا میتوان دربارهٔ مفهوم قلمرو عمومی شهرهای ایران به عنوان یک قرارداد مورد احترام جامعه به توافق رسید؟ چه کسی باید در این زمینه تصمیم بگیرد: شهروندان به عنوان کارفرمایان غیررسمی اما ماندگار، یا سازمانهای متعدد دولتی به عنوان کارفرمایان رسمی اما ناپایدار؟ و چگونه میتوان ادراک فضایی را در میان شهروندان ایرانی به تجربهای اجتماعی تبدیل کرد؟ (در پاسخ به نظرخواهی مجلهٔ آبادی دربارهٔ طراحی شهری در ایران، ش ۲۵، سال ۱۳۷۶)
آنچه اکنون تقریباً برایمان مسلم شده این است که موضوع قرنطینه و بحران کرونا بهرغم همهٔ مشکلات، دستاوردی بزرگ داشته است؛ اینکه «کرونا مفهوم خانه را به ما بازگردانده است.» این روزها بسیار این قول هایدگر را به یاد میآورم که میگفت: «انسان معاصر بیخانمان شده». واقعاً هم تصور میکنم که خانه چند دههای بود که به نازلترین مراتب کارکردیاش تقلیل یافته بود. ما از صبح تا شب را خارج از خانه سپری میکردیم و توقعمان از خانه جایی بود که بتوانیم در آن بخوابیم؛ این یعنی شأن خانه به خوابگاه تنزل یافته بود. خانه، ماشینی برای پاسخگویی به نازلترین نیازهای زندگی ما شده بود و در بهترین حالت «آسایش» ما را برمیآورد. اما کرونا دوباره خانه را تبدیل به «مأمن» کرده است؛ یعنی جایی که پناهگاه ماست و برایمان آرامش به ارمغان میآورد. «آرامش»ی که دههها بود در زمرهٔ مأموریتهای خانه نبود، دوباره به آن برگشته است. همه به خانههایشان پناه بردهاند و خانه امنترین جای این عالم شده است؛ مگر معنای واقعی «مسکن» جز این است؟! مسکن یعنی محل قرار و آرام. خوب که تأمل کنیم متوجه میشویم کرونا با بیدار کردن «تقاضای سکنی گزیدن» درون ما، خانه را به جایگاه اصیلاش بازگرداند؛ جایگاهی که مدتها از آن دور افتاده بود. این دستاوردی بسیار مهم است.
حالا خوب میفهمیم که اگر طراحی خانههای ما دههها بود که دیگر پاسخی به تقاضای آرامش نمیداد، تقصیر معماری نبود، بلکه بیشتر از آن رو بود که ما تمنای «سکنی گزیدن» نداشتیم. حالا که کرونا احساس تشنگی نسبت به امنیت و آرامش را در یکایک ما برانگیخته، میتوانیم انتظار داشته باشیم که خانههای ما نیز بهتدریج برآورنده این تشنگی شوند. {…} واقعیت این است که خانههای ما در وضعیت فعلی فینفسه امن نیست؛ یعنی سازندگان این خانهها در زمان طراحی و ساخت، این مأموریت را در نظر نگرفته بودند. حالا این ماییم که تقاضای امنیت داریم و همین تقاضا لاجرم تغییراتی را در پی خواهد داشت؛ این معنایی است که صورت را تحت تأثیر قرار میدهد، تا عاقبت بتواند صورتی متناسب با خود بیابد. (در مقالهٔ «کرونا مفهوم خانه را بازگردانده است» در روزنامهٔ همشهری، سال ۱۳۹۹)
آنچه که در بد فهمیده شدن مدرنیته در ایران اتفاق افتاده تنها در جنبههای تکنولوژیک معماری آن نبود. در تمامی ساختارها ما با بحران ناشی از ترجمهٔ محض روبرو بودیم. بطور مثال زمانی که من به تهران نگاه میکنم به این فکر میکنم که چگونه ساختار یک شهر با جمعیتی در حدود دو میلیون نفر به یک شهر ده میلیونی تبدیل شده است. با ابزارهای ترجمهٔ فضاهای شهری مدرنیته ما فقط توانستهایم شهری را ایجاد کنیم که توسعهٔ آن فقط بر اساس سیستم حمل و نقل تعریف شد، یعنی شهری با مراکز متعدد که دائما مابین مراکز در تردد هستیم.
زمینهٔ تصویری تهران مملو از پلهای ترافیکی است و تعداد بیشماری ماشین. در این ترجمان وسایل نقلیه شهروندهای درجهٔ یک به شمار میروند و انسانها شهروند درجهٔ دو، در صورتی که زمینهٔ تصویری شهرهایی مثل پاریس و یا نیویورک ساختارهای شهری متفاوتی دارند که مملو از صداهایی است که هم از گذشته و هم از حال و هم از آیندهاند. (در یادداشتی با عنوان «سنت، مدرنیته و معماری قرن ۲۱» در مجلهٔ شارستان، ش ۴۰ و ۴۱، سال ۱۳۹۳)
من همیشه گفتهام که لوکوربوزیه همان معماری بود که شهر را کشت. او تاریخ را کاملا نادیده گرفت. او از شهر متنفر بود. او میخواست شهر را تقسیم و به قلمروهایی برای زندگی، کار، تجارت و غیره تجزیه کند. او به شهر و بناها همچون ماشین میاندیشید. اما دیدگاه من همیشه برعکس او بوده. هر شهر مکانی است بسیار پیچیدهتر {از آنچه لوکوربوزیه تصور میکرد}. شهر جایی متناقص و متضاد و مخدوش است.
شهرها را باید تعمیر و درمان کرد، نه این که آنها را بکوبیم و از ابتدا بسازیم. شهرها از دههزارسال پیش ایجاد شدند، اما برای لوکوربوزیه تاریخ وجود خارجی نداشت. بیانیههای او فقط رو به آینده داشت. اما این بدیهی است که مردم ترجیح میدهند در مراکز تاریخی زندگی کنند، نه شهرهای جدید. من تلاش کردم که برای مدرنیسم سادهانگار از طریق بازگرداندن روح شهرهای مدیترانهای جایگزینی پیدا کنم. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily در سال ۲۰۱۶)
در تاریخ شهرهای ما همیشه زندگی پیاده وجود داشته است، وقتی ماشین وجود نداشته، خیابانها و کوچهها کوچک بوده و مردم به زندگی پیاده عادت داشتهاند. پیادهراه به عنوان محور تعامل مردم محله همیشه مطرح بوده است، بنابراین نباید ساختن پیادهراه را یک موضوع غریبه، که قرار است از خارج از ایران بیاید بدانیم. {…}
آنچه در برنامهریزی راهبردی کمتر وجود دارد این است که ما بدانیم وقتی صحبت از زندگی پیاده در شهر میکنیم، نیاز به آهندرمانی دارد، یعنی مترو، تراموا، اتوبوس و حمل و نقل عمومی، اگر حمل و نقل عمومی به کمک فرد پیاده نیاید مخصوصاً در شهری به بزرگی تهران، زندگی پیاده غیرممکن میشود. {…} اگر میخواهیم شهر را احیا کنیم باید رفتار آدمها مورد توجه قرار گیرد و برای آن برنامه داشته باشیم. (در نشست «مرگ یا زندگی پیاده در قلب تاریخی تهران»، به گزارش وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
ما سالها این بحث را مطرح کردهایم که مطالعه کنیم و ببینیم معمارانی مثل حدید، پیتر زومتور و دیگران چه کردهاند، ولی بدبختی این است که همه جوانها {در ایران} عاشق این معماران هستند و اگر در کلاس بحثهای محیطی و اجتماعی کنید حوصلهشان سر میرود و میخواهند بدانند مثلاً {دفتر معماری} کوپ هیملبلاو چه کرده است. من در مورد تجربهٔ خود در دو سالی که به پلیتکنیک لوزان میروم میخواهم بگویم که چند مورد برای من خیلی جذاب بود. آنها دیگر طرحهای هنری مثل حدید و گری را تشویق نمیکنند. در این دانشگاه اول روی شهر و محیط مطالعه میکنند و امکان ندارد پروژهای طراحی کنند بدون اینکه محیط را تجزیه و تشریح کرده باشند. محیط یعنی چه؟ محیط یعنی فضای شهر، فضای اکولوژیک، درختان و فضای سبز و کلیهٔ عناصر طبیعی که زیر پوشش مؤسسات و وزارتخانههای مختلف قرار گرفته است. عکسهای هوایی از آنها گرفته شده و حتی جزیی از فضای طبیعی را نمیتوان حذف کرد.
محیط یعنی درست کردن میدانهای کوچکی که در آن مردم حرکت میکنند و فضاهای مختلف معیشت برقرار میکنند. این فضاها سنگفرش شده و بخشی از فضاهای رفاهی، فرهنگی-تفریحی شهر را تشکیل میدهند. محیط یعنی حفظ آب و هوا و کنترل آلودگی، کنترل ماشین و کنترل اتومبیلهای شاسی بلند که اگر کسی استفاده کند باید مالیات بیشتری پرداخت کند و آنقدر در لوزان و ژنو برای کسانی که ماشین سوار می شوند محدودیت و مقررات قائل شدهاند که افراد از خرید ماشین منصرف میشوند و در آسایش کامل از حمل و نقل عمومی استفاده میکنند. فقط کسانی که امکانات مالی بهتری دارند یک ماشین خوب در گاراژ خود دارند.
بنابراین محیط، مسئلهٔ بسیار مهمی است و پروژه بدون محیط نمیتواند تعریف شود. من هنگامی که به ایران باز میگردم این مسائل را مقایسه میکنم. در ایران دانشجویان احجام عجیب و غریب میکشند بدون اینکه به محیط شهری و سازهٔ آن فکر کنند. (در میزگردی با حضور فرهاد احمدی، محمدرضا پورزرگر و علی اکبر صارمی پیرامون موضوع ایده، منتشر شده در مجلهٔ شارستان، ش ۳۴ و ۳۵، سال ۱۳۹۰)
مرد {=انسان} پیشرفتکرده، از آنکه خیلی فقیر است تا آنکه خیلی غنی است، مبارزه میکند تا خواستههای خود را تهیه نماید. وقتی که مرد این قرن از صبح تا شب کار میکند و شب با اعصاب خسته میخواهد به منزل برود تا برای فردای خویش تجدید قوا کند بدون این که قصد داشته باشد، نظرش به ساختمان خودش میافتد و به روی زینت اتاق نیشیمن یا اتاق استراحت خویش. اگر تمام این چیزها متناسب با اخلاقش باشد او را اغنا میکند، پس چشم نگاه میکند و روح قانع میشود. بنابراین چشم آیینهٔ روح است. مثلهای زیادی وجود دارد که میتوانیم بگوییم، ولی فقط مثال عادی میزنم. چشم است که میبیند و روح عاشق میشود. پس به وسیلهٔ معماری باید چشمها را سیر کرد، تا مرد انسان بماند. نه مانند لوکوربوزیه که در ابتدای کارش گفته بود که مرد ماشین است و باید در قوطی زندگی کند. برعکس باید بگوییم که مرد یک حیوان عقلدار و احساساتی است. یک معمار باید محیط مناسبی با روح این شخص ایجاد کند که نه فقط مرد باشد، بلکه یک انسان بماند و اینطور است که معماری یکی از داروهای روح مرد است. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ هنر و معماری، ش 2، سال 1348)