دسته‌ها
سعید شهلاپور

سعید شهلاپور: هیچ دانشگاهی در هیچ‌جای دنیا هنرمند بیرون نمی‌دهد؛ بلکه سرنخ‌هایی می‌دهد که هنر هنرمند را شکل دهد

مگر در دوره چهار ساله دانشگاه، حجم آموزش عملی و نظری چقدر است؟ من معتقد نیستم دانشگاه بتواند مجسمه‌ساز هنرمند بیرون بدهد. دانشگاه در شرایط فعلی فقط می‌تواند آشنایی با مجسمه‌سازی ارائه بدهد و این طور نیست که همه‌ی فارغ‌التحصیلان یک دانشگاه یا مدرسه‌ی بزرگ، آرتیست شوند.

شما بروید هم‌شاگردی‌های مارینی یا پیکاسو را ببینید! هیچ دانشگاهی در هیچ‌جای دنیا هنرمند بیرون نمی‌دهد؛ بلکه سرنخ‌هایی می‌دهد که هنر هنرمند را شکل دهد. (در گفت‌وگوی منتشر شده در مجله‌ی تندیس، ش ۳۶۰، سال ۱۳۹۶)

دسته‌ها
گائتانو پشه

گائتانو پشه: در زمانهٔ قدیم هنر همیشه عملی بود

هنر فقط {شامل شکل‌های} سنتی آن، نظیر نقاشی و مجسمه نیست، بلکه هنر هر آن چیزی است که قادر باشد دربارهٔ واقعیت اظهار عقیده کند. اشیاء روزمره هنوز هم می‌توانند چیزی را بیان کنند که نه‌تنها عملی است، بلکه سیاسی، مذهبی یا فلسفی نیز است.

یک چیز را در نظر بگیرید. در زمانهٔ قدیم هنر همیشه عملی بود، چون آن موقع دوربینی نبود که عکس بگیرد، بنابراین مردم از نقاش درخواست می‌کردند که یک پرتره بکشد. پرتره عملی بود، آنها درخواست اثر هنری نکرده بودند، آنها یک پرتره خواسته بودند. بنابراین آن پرتره یک کارکرد بسیار عملی را برآورده می‌کرد.

مثال دیگری که بسیار دوست دارم این است که میکل‌آنژ وقتی کلیسای سیستین را با صحنه‌ای از روز حساب، یعنی جایی که جهنم را با شعله‌های آتش و مردمی که دارند می‌سوزند می‌بینید، ساخت. این اثر عملی بود، چرا که به مؤمنان نشان داد که اگر احکام کلیسا را رعایت نکنند، به جهنم می‌روند. (در گفت‌وگو با Emma Robertson، منتشر شده در وب‌سایت The Talks، سال ۲۰۱۷)

دسته‌ها
آلوارو سیزا

آلوارو سیزا: من هیچ فاصله‌ای میان نقاشی و مجسمه‌سازی و معماری نمی‌بینم

من فکر می‌کنم که معماری به همان انگیزه و خواست انسانی تعلق دارد که نقاشی یا مجسمه‌سازی یا سینما و نوشتن -ادبیات- به آن مربوط است. معماری به نیاز انسان برای ادراک و بیان تعلق دارد. من هیچ فاصله‌ای میان نقاشی و مجسمه‌سازی و معماری نمی‌بینم. مجسمه‌سازانی هستند که معمار شدند، برای نمونه من لااقل یکی از آنها را می‌شناسم. با این حال معمولاً فاصله‌هایی مصنوعی ایجاد می‌شود و این باعث تأسف است.

همچنین بحث‌هایی هست دربارهٔ معماری به منزلهٔ مانعی برای بیان آزاد در موزه‌ها؛ من بخشی از آن را در سانتیاگو و همچنین موزهٔ اوپورتو احساس کردم. و بعضی مواقع این بحث‌ها به رد کلی معماری نزدیک می‌شود.

برخی از موزه‌های معاصرتر فضای صنعتی را برمی‌گزینند و آن را برای ایجاد یک موزه تعدیل می‌کنند. برخی هم فضای موزه را از بیرون می‌بندند، گویی که نمی‌خواهند منظر بیرونی مزاحمشان شود. من بابت این موانع {ایجاد شده برای معماری} متأسفم. (در گفت‌وگو با Dawne Mccance، منتشر شده در مجلهٔ Mosaic، شمارهٔ ۴، دورهٔ ۳۵، سال ۲۰۰۲)

دسته‌ها
مائوریتسیو کاتلان

مائوریتسیو کاتلان: ما بی‌حس شده‌ایم

من از این که هجو نکتهٔ اصلی کارهای من باشد به‌هیچ‌وجه مطمئن نیستم. کمدین‌ها {که کارشان هجو است} واقعیت‌ها را دستکاری و مسخره می‌کنند، در حالی که من در حقیقیت فکر می‌کنم واقعیت بسیار بسیار برانگیزاننده‌تر از آثار هنری من است. شما باید در خیابان قدم بزنید و فقرای واقعی را ببینید، نه مجسمه‌های جعلی من از آنها را. شما باید شاهد تجمع واقعی کله‌پوستی‌ها {گروهی از سفیدپوستان عمدتاً نژادپرست} باشید.

من فقط اینها را برمی‌گیریم؛ من همیشه در حال وام گرفتن قطعات، یا در واقع خرده‌هایی از واقعیت هستم، واقعیت‌های روزمره. اگر فکر می‌کنید آثار من خیلی برانگیزاننده است، این معنی را می‌دهد که دنیای واقعی بی‌نهایت برانگیزاننده است و ما هیچ عکس‌العملی نسبت به آن نشان نمی‌دهیم. شاید ما دیگر به شیوه‌ای که در این جهان زندگی می‌کنیم توجهی نشان نمی‌دهیم. ما به طور فزاینده‌ای، آن طور که شما می‌گویید، «دیگر دردی احساس نمی‌کنیم». ما بی‌حس هستیم. (در گفت‌وگوی منتشر شده در وب‌سایت Artspace، سال ۲۰۱۷)

دسته‌ها
حسام‌الدین سراج

حسام‌الدین سراج: آثار هنری بر مبنای حرکت از عینیت و مادیت به ذهنيت و تجرد به سوی كمال سیر می‌کنند

اندیشمند معاصر، شهید دکتر علی شریعتی، {…} انسان و خصلت‌های روحی وی را توصیف می‌کند و فرار انسان از جهان تعلقات را منشأ زایش هنری می‌داند. انسان به دنبال گمشدهٔ خویش این سو و آن سو می‌رود، اما مظاهر جهان مادی، هیچ یک قادر به پاسخ‌گویی نیاز معنوی وی نیستند. از این رو در پی گم گشته‌اش از جهان مادی فاصله می‌گیرد و تنها می‌شود. در این فاصله گرفتن و پر برکشیدن، به تدریج به تجرید می‌گراید و در این تنهایی و تجرید، شور و شوق خود را در جستجوی آن محبوب محجوب، با زبان هنر توصیف می‌کند و این جوشش درونی سبب زایش هنری می‌شود.

{…} هنر نیز، همچون انسان، هر چه رنگ تعلق از خود بزداید و مجردتر شود، ارزشمندتر و ممتازتر می‌گردد و آثار هنری هم بر اساس رفتن از عینیت و مادیت به تجرد و ذهنیت، سیر رو به کمال خود را طی می‌کنند. مجسمه‌سازی و معماری در قالب‌های سه‌بعدی مادی شکل می‌گیرند و به نسبت دیگر هنرها عینی‌تر و مادی‌ترند. به عبارت دیگر، تعلقشان به جهان مادی، بیش از دیگر هنرهاست و در سابقهٔ تاریخی‌شان هم جزء اولین شیوه‌های بیان هنری هستند که بشر بدان دست یافته است. انسان نخستین از کنار هم گذاردن سنگ‌ها برای خود پناهگاه می‌ساخت و ساخته‌هایش در سه بعد طول و عرض و ارتفاع شکل می‌گرفت.

به تدریج انسان نگارگری آموخت و بر دیوارهٔ غارها نقش‌های ابتدایی تصویر کرد. یعنی زمینه و بستر اثرش از سه بعد طول و عرض و ارتفاع به دو بعد طول و عرض، تغییر یافت. یک بعد حذف شد، یک درجه به تجرید نزدیک‌تر شد و یک رتبه از هنر قبلی خود ممتازتر گردید.

اگر با دقت بیشتری روند مذکور را بررسی کنیم، می‌بینیم مجسمه‌سازی، معماری و نقاشی، دارای بسترهای مکانی هستند؛ یعنی هر سه بخشی از مکان را اشغال می‌کنند، با این تفاوت که مجسمه سازی و معماری سه‌بعدی هستند و نقاشی دو بعدی. و اصولاً کمتر از دو بعد در واحد مکان برای هنر قابل دسترسی نیست. {…} هنری که تنها در یک بعد قابلیت شکل‌گیری دارد هنر موسیقی است. بستر هنر موسیقی زمان است و از قیود مکانی رسته است. {…} پس از این مرحله شعر مطرح می‌شود که هیچ قیدی اعم از زمان و مکان نمی‌پذیرد. (در مقالهٔ «موسیقی و سیر تجریدی هنرها»، منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۳، سال ۱۳۶۸)

دسته‌ها
لویی کان

لویی کان: انسان معماری را نمی‌سازد؛ او اثر معماری را می‌سازد و به معماری پیشکش می‌کند

سه ساحت در آموزش معماری هست که باید به آن توجه کنیم. نخست ساحت حرفه‌ای که به همهٔ چیزهای کران‌مند می‌پردازد. هر چیز کران‌مندی مربوط به حرفه است. در این ساحت باید به مقاومت ساخت‌مایه، شیوهٔ هدایت خود و کارفرما، دفتر کار، استاتیک، و علم و صنعت پرداخت. حتی می‌توان گفت اجرای درست کار، چیزها را آشکار ساختن، نظم آجرکاری، نظم بتن هم باید در این ساحت درک شود. حتی -بگذارید بگویم- زیبایی‌شناسی، که قوانین هنر را ارزیابی می‌کند، هم مربوط به این ساحت است. اما ساحت دوم مربوط به آموزش انسان است. در آموزش انسان باید آنچه را که در قلمرو بی‌کران است آموزش داد. این مسئله در آموزش دیگر هنرها هم مطرح است و وجه تمایز میان تعلیم و تربیت همین است. در اینجا مربی مطرح است، چه شغل مربی تربیت انسانی دیگر است و این ساحت به‌کلی متفاوت است.

اما ساحت سومی هم وجود دارد که از همه مهم‌تر است و آن روح خود معماری است. معجزه‌ای که [در آن] انسان می‌تواند مسئولیت و عشق پدید آوردن عالمی درون عالم را -معماری واقعاً همین است- بر عهده بگیرد. و این چیزی است کاملاً بی‌کران. بدین ترتیب، می‌بینید که انسان معماری را نمی‌سازد بلکه اثر معماری را می‌سازد که پیشکشی است به معماری. معماری روحی است که هرگز ارضا نمی‌شود، روحی که سیری‌ناپذیر است. معماری فراتر از همهٔ سبک‌هاست. چیزی به عنوان مدرن وجود ندارد زیرا هرچه به معماری تعلق دارد، هرچه در آن هست، نیروی خود را دارد. این روح معماری است. معماری چیزی دربارهٔ سبک‌ها نمی‌داند. جز حضورشان هیچ‌چیز نمی داند، و آمادهٔ دریافت پیشکشی است که درست باشد. پس انسان معماری را نمی‌سازد. او اثر معماری را می‌سازد و به معماری پیشکش می‌کند. این دربارهٔ مجسمه‌ساز هم صادق است، دربارهٔ نقاش هم صادق است. حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است. می‌گویم حتی دربارهٔ دانشمند هم صادق است چون همواره او را خادم هنر می‌دانم. خادم بیان، زیرا علت وجودی زندگی بیان کردن است. (در سخنرانی در انجمن معماران بوستون در سال ۱۹۶۶، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیم‌زاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)

دسته‌ها
فرای اتو

فرای اتو: شهر را نمی‌شود طراحی کرد، فقط می‌توان آن را واگذاشت تا خودش توسعه پیدا کند

بسیاری از معماران توسط آموزشی که {در دانشکده‌های معماری} دیده‌اند نشان‌دار شده‌اند. استادان آنها بهشان گفته‌اند: «شما معمار هستید، پس بنشینید چیزی طراحی کنید و آن را بسازید». اما من می‌گویم: «بیایید هیچ‌چیز نکِشیم. بیایید فقط به دنبال ناشناخته‌ها بگردیم». برخی همچون {راب} کریر دوست دارند که خیال آنها سرانجام راه به جایی ببرد و به طراحی چیزی منجر شود. کریر انسانی بسیار پراحساس است. سخنرانی‌های او همچون صحنه‌ای از نمایش، انفجاری از انرژی، است. من به او گفتم که یک شهر را نمی‌شود طراحی کرد، فقط می‌توان شهر را واگذاشت تا خودش توسعه پیدا کند. او طور دیگری احساس می‌کرد و گفت که شهر باید در وضعیتی قرار گیرد که بتوان آن را طراحی کرد. {…}

من دوست ندارم خانه‌ها را طوری طراحی کنم که گویی مجسمه‌ساز هستم، بلکه ترجیح می‌دهم کشف کنم که خانه‌ها چه شکلی باید باشند و چگونه می‌توانند خود را به وجود آورند. (در گفتگو با Juan María Songel در سال ۱۹۹۷، منتشر شده کتاب «A Conversation with Frei Otto»)

دسته‌ها
والتر گروپیوس

والتر گروپیوس: تفاوتی ذاتی میان هنرمند و صنعت‌گر وجود ندارد، هنرمند همان صنعت‌گر ستایش‌شده است

معماران، مجسمه‌سازان، نقاشان، همهٔ ما باید به صنعت رجوع کنیم. چراکه هنر «حرفه» نیست. تفاوتی ذاتی میان هنرمند و صنعتگر وجود ندارد. هنرمند همان صنعتگر ستایش‌شده است. در مواقع نادر الهام، با پیشی گرفتن آگاهی از خواست یک صنعتگر، فیض آسمانی باعث می‌شود نتیجهٔ کار او به اثر هنری تبدیل شود. با این حال مهارت در پیشه برای هر هنرمند ضروری است. در همینجاست که منبع اصلی تصور خلاقانه نهفته است.

پس بیایید صنف جدیدی از صنعتگران بسازیم که در آن خبری از برتری طبقاتی که باعث ایجاد حصار تکبر میان هنرمندان و صنعتگران می‌شود نباشد. بیایید در کنار هم آرزو کنیم، بپنداریم و بسازیم ساختار تازهٔ آینده را، که معماری، مجسمه‌سازی و نقاشی را به مثابه یک کل واحد خواهد پذیرفت و روزگاری به منزلهٔ نماد متبلور ایمان جدید به دست میلیون‌ها کارگر به سوی آسمان صعود خواهد کرد. (در بیانیهٔ افتتاح مدرسهٔ باوهاوس در وایمار، سال ۱۹۱۹، به نقل از کتاب «Programs and manifestoes on 20th century architecture»)

دسته‌ها
گلن مرکات

گلن مرکات: من سعی نمی‌کنم چیزی را خلق کنم. وظیفهٔ من کشف کردن است

هر اثر معماری که وجود دارد یا استعدادش را دارد که وجود داشته باشد باید کشف شود. به عبارت دیگر، من هیچ چیزی را خلق نمی‌کنم. کار من کشف کردن است؛ درست همانطور که میکل‌آنژ می‌گفت: «هر قطعه سنگ یک مجسمه درون خود دارد و این وظیفهٔ مجسمه‌ساز است که آن را آشکار کند». به همین ترتیب، من سعی نمی‌کنم چیزی را خلق کنم. وظیفهٔ من کشف کردن است. به نظر من این ایده که ما چیزها را خلق می‌کنیم مشکل دارد. در آن نوعی از تفرعن وجود دارد. من ایده کلنجار رفتن را می‌پسندم، این که {نتیجهٔ کار} آنجا هست، اما از دست ما فراری است. در مسیر اکتشاف نیز یک فرآیندی خلاقانه وجود دارد. (در گفتگوی منتشر شده در وب‌سایت Intercontinental Curatorial Project، سال ۲۰۱۳)

دسته‌ها
سیاوش تیموری

سیاوش تیموری: معماری حجاری فضاست

یکی از خصوصیات مهم هنرها، ریتم و تناسبات است. ما این ریتم و تناسبات را در موسیقی، هنرهای نمایشی، گرافیک، مجسمه‌سازی و نقاشی می‌بینیم و همین ریتم و تناسبات در معماری هم وجود دارد. چرا می‌گویند معماری مادر همه هنرها است؟ بگذارید راحت‌تان کنم؛ معماری برای من حجاری فضای بیش بعدی است بر حسب نیاز به فضای کاربردی آدم‌ها، که با مصالح تحدید می‌شود. این تعریف من است. معماری حجاری فضا است. از کار میکل آنژ سخت‌تر است چون میکل آنژ سنگ را می‌تراشید و محدودیت بعد نداشت. فضای معماری بیش بعدی است و تا خارج از کهکشان هم می‌رود. این فضای بیش بعدی را با پیوستن مصالح می‌شود محدود کرد. تابلویی را اگر نقاش خراب کند، با یک بوم دیگر، دوباره آن را می‌سازد. حجار اگر یک سنگی را خراب کند، جبران مافات آن، یک سنگ دیگر است. یک اشتباه در سینما، مثلاً صد متر فیلم ضرر محسوب می‌شود و در هنرهای نمایشی و موسیقی هم اگر نقصانی رخ بدهد، با تمرین و تکرار می‌شود اشتباه را جبران کرد اما وقتی معمار طرحی را خراب کند، دیگر هیچ کاری‌ نمی‌شود کرد. چون هزینه‌های هنگفت برای آن می‌شود و این خسارت‌ها جبران ناپذیر است. اگر یک استادیوم را خراب کردیم دیگر نمی‌شود بگوییم که ان‌شاءالله در استادیوم صدهزار نفری بعدی جبران مافات خواهیم کرد! بنابراین اجازه هیچ اشتباهی برای معمار وجود ندارد و معماری حساسیت می‌خواهد. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وب‌گاه هنرآنلاین در سال ۱۳۹۷)