هرگاه به تاریخچهٔ شهرها و زندگی محلهای آن بنگریم، متوجه میشویم که محله همواره به عنوان عنصر تنظیم روابط شهروندی نقشی فعال و موفق داشته است. عناصر این نظم بخشی میتوانند افراد مسنی بوده باشند که در مقابل درب خانه یا مغازه رفت و آمد و به اصطلاح سلام و علیک محله را تماشا میکنند و به روشهای کاملاً مرسوم، زیادهرویها را گوشزد میکردند و نیز میتوانند مجموعهٔ کسبه محل یا صاحبمنصبان و ریشسفیدهای محل باشند که هم تعیینکننده حدود و هم حافظ فضای مدنی محله بودهاند.
ببینید آنچه میگویم را نباید ابداً از دید نوستالژیک نگریست. منظورم اصلاً بازیابی روابط سنتی نیست، بلکه منظورم این است که تجمع جغرافیایی انسانها در سطح محله میتواند خود تا حدود زیادی خودگردان باشد و در این فعالیت خودگردان است که زندگی و مدنیت اجازه حضور مییابند.
{…} حق انتخاب، حق تعیین روابط اجتماعی و حدود و ثغور آن، مقدمهٔ مشارکت مردمان است و در روند این مشارکت است که حیات مدنی شکل میگیرد و زندگی به معنای واقعی آن اجتماعی میشود و نیز مسئولیتپذیری پدید میآید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ گفتگو، ش ۱۳، پاییز ۱۳۷۵)