در کار تدریس من، که در این سالها ادامه داشته است و بر محور تاریخ معماری اسلامی میچرخد، متوجه شدم که در همه فرهنگهایی مثل فرهنگ ایران، ترک، هند، عرب مغرب و عرب خاور میانه -که خود دو مطلب جداست- گفتگویی سازنده و پربار بین فرهنگ ملی و فرهنگ اسلامی وجود دارد. این بود که به فکر افتادم که این دیدگاههای مختلف را که در ضمن دارای زمینههای مشترک هستند پیرامون ایدهٔ باغ {در قالب انجمن «باغ اسلامی»} گرد آورم.
همانطور که میدانید، باغ در مخیلهٔ مسلمان مکانی است ازلی؛ فلسفۀ شعر، ادبیات، هنرهای زیبا، و نهاد اصلی شهرسازی، همه و همه از تصویر ازلی و آرمانی باغ منشأ میگیرند. هدف انجمن ما این است که بتوانیم در هر کشوری که مایل باشد، باغهای تاریخی را مرمت و احیا کنیم. متخصصان گیاهشناسی، تاریخ هنر، معماری و غیره را که در نقاط مختلف دنیا در این زمینه کار میکنند در اختیار این مراجع بگذاریم.
خوشبختانه توانستم در شهر استانبول که سنت باغسازی عظیم عثمانی را دارد پروژهٔ باغ جدیدی را بگیرم که در شرف اجراست. امیدوارم ایران که بانی تاریخی باغ در این سنت است نیز در این کوشش به ما بپیوندد. (در گفتوگو با فریار جواهریان، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۱۵، سال ۱۳۷۳)
اصولاً در ایران باستان، امور هنری رو به ترقی بود و به نحوی انجام میگرفت که قابلیت ادامه، تکامل و مرمت را نیز دارا باشد. هنر کاشیکاری ماهیتی خاص و مفهومی عمیق در خود نهفته دارد. تا زمان اخیر تصوری غلط دربارهٔ زیباکاری کاشیکاری وجود داشت. خوشبختانه اکنون خصوصیت آن به عنوان عایق رطوبتی و حرارتی به اثبات رسیده و معلوم شده که نقش و نگار آن، به ویژه با قطعات کوچک، برای سهولت تعمیر نیز بوده است، به طوری که برای مرمت نقاط خراب شده، کافی است که کاشی آماده شده را در اندازه و رنگ لازم به جای کاشیهای فرسوده بگذارند. به این ترتیب چون کاشیکاری نقشدار است محل مرمتشده زننده به نظر نخواهد رسید.
امروزه میتوان تاریخ و احتمالاً نام سازنده و مرمتگر را به گونهای بر کاشیها ثبت کرد که محل مرمتشده از نظر عموم غیر قابل تشخیص و از نظر معماران، باستانشناسان و محققین کاملاً مشخص باشد. به عبارتی، در امور نگهداری و مرمت آثار قدیمی و تاریخی ملزم به تقلید عینی هستیم، به گونهای که ضمن حفظ شخصیت هنرمند اولی، زیبایی ابنیه را نیز حفظ کنیم، ولی در سایر موارد ملزم به این کار نخواهیم بود. تا قبل از معماری مدرن، عموماً هم تعمیرات، هم اصلاحات و هم توسعه دقیقاً بر طبق اصول و عین مصالح و تکنیک کهن انجام میگرفت. {…} در حالی که معماری مدرن و پیشرفته این باور را در تمام جهات ایجاد کرده که: «اکنون نباید این چنین کرد». (در مقالهای با عنوان «دربارهٔ شهرسازی و معماری سنتی ایران» در مجلهٔ آبادی، ش ۱، سال ۱۳۷۰)
مرمت کردن یک فرهنگ است و حاصل یک نگرش فرهنگی. تعمیر در بسیاری از عرصههای زندگی مردم یزد تجلی داشته است. همهٔ ساکنین اصیل یزد به دیگ سنگی بندزده آشنا هستند. از طریق بند زدن بود که امکان استفادهٔ زیادتری از آن وسیله فراهم میشد. به یاد داریم حرفهای به نام چینی بندزنی داشتیم که تکه تکهٔ ظروف در هم شکسته را از طریق بند زدن با هم ترکیب میکردند و از طریق اتصال، شرایطی به وجود میآمد که مجدد امکان استفاده از ظرف را برای مدت بیشتری فراهم میکرد. متأسفانه این حرفه تقريباً فراموش شده است. یا حرفههایی مانند رفوگری که در حال حاضر نشانی از آنها نیست. در دوران گذشته لباس وصلهدار پدیدهٔ رایج بود و در واقع جامعه به فرهنگ قناعت پایبند بود و تجلی چنین بینشی از آمیزهای دینی سرچشمه میگرفت. فرهنگ قناعت در طیف گستردهای از زندگی مردم جاری بود.
از دوران تجدد به این سو به تدریج فرهنگ قناعت کمرنگ شد و فرهنگ مصرف به ویژه مصرف کالاهای وارداتی آن هم از غرب جایگزین شد. طبیعی است یک کالا که معماری هم نمونه ای از آن است باید دور انداخته شود و کالای جدید مصرف شود. انسان امروزی تبدیل به کسی شده که درآمد بیشتری کسب میکند تا کالای بیشتر مصرف کند و پول بیشتری به جیب سرمایهدار جهانی بریزد. تا زمانی که ما به این مسئله مبتلا هستیم هر چیزی که رنگ کهنگی داشته باشد باید کنار رود به جز اینکه دارای ارزش باشد. ابتلای به مصرف عمدهترین عامل فرسایش بافت تاریخی است. سیاست غیر مدبرانهای که در شهرسازی در دههٔ اخیر اعمال کردهایم متأثر از بینش سرمایهداری است، در حالی که بافت سنتی ما مؤثر از بینش فرهنگی بود. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ فرهنگ یزد، ش ۱۶، سال ۱۳۸۲)
یکی از دوستان خراسانی ما چندی پیش تصویری را از یکی از نوشتارهای قدیمی و فیسبوکی نصرالله پورجوادی فرستاد و از ما خواست صحت آن را بررسی کنیم. (تصویر این مطلب را با کلیک بر روی این لینک میتوانید مشاهده کنید.) مضمون این نوشته اعتراض به بیتوجهی مسئولان به آرامگاههای تاریخی نواحی سنینشین خراسان بود. چکیدهٔ سخن پورجوادی در آن نوشتار این بود که حاکمان امروز ایران آگاهانه و با اغراض سیاسی به این نواحی و میراث تاریخی آن بیتوجهی میکنند. مطلب آقای پورجوادی بهانهای شد تا از دوستانی که به تازگی بعضی از بناهای تاریخی خراسان را از نزدیک دیده بودند بخواهیم راجع به این موضوع از نظرگاه خود مطلبی بنویسند. این که، فارغ از جنبهٔ سیاسی موضوع، آیا واقعاً در مرمت و نگهداری این بناها نسبت به سایر بناهای تاریخی ایران کمکاری و قصوری میتوان دریافت؟ در ادامه، اولین نوشتار از این پرونده را، به قلم رضا نیکاقبال، در وبسایت گفتار معمار میخوانید.
گروه ما به مدت هفت روز برای بازدید از بیست نقطه در محدودۀ خراسان در پاییز ۱۳۹۸ به سمت آن منطقه حرکت کرد که در این بازدید از بناهای منتسب به علمای سنی و بناهایی که در مناطق سنینشین بودند هم بازدید کردیم. در این نوشتار سعی کردم مختصری از وضعیت بناهایی که در مناطق سنینشین و منتسب به علمای سنی است را با توجه به نوشتۀ کوتاه نصرالله پورجوادی در حدود نه سال قبل شرح دهم. نصرالله پورجوادی در نوشتۀ خود اینطور اشاره میکند، بناهای معماریای که مربوط به علمای سنی در مناطق سنینشین است مورد غفلت قرار گرفته و ممکن است بیتوجهی به این جهت باشد که هر چه از ایران سنی باقیمانده به کلی نابود شود، در صورتی که در دیگر مناطق به خصوص بخشهایی که مقبولیت بیشتری در نزد شیعیان دارد بودجهٔهای بسیاری برای بازسازی مکانهای مقدس صرف میشود.
تربت شیخ احمدجام
مجموعۀ تربت شیخ احمدجام شامل تعدادی سنگ مزار به صورت منظم بعد از ورودی اصلی و گنبد فیروزشاهی در منتهیالیه شمالغربی حیاط و مزار شیخ احمدجام در حیاط اصلی روبهروی ایوان منتهی به گنبدخانه، گنبدخانه، مسجد کرمانی در شمالشرقی ایوان، بنای گنبد سفید در شمالغربی ایوان، سراچه، مسجد جامع، مسجد عتیق، بنای آبانبار و مسجد تابستانی است. در کلِ مجموعه مرمت به خوبی صورت گرفته و مسئولین مجموعه سعی میکردند در نگهداری به بهترین شکل عمل کنند، اما در قسمتی که سنگهای مزار قرار گرفتهاند، سنگها از آسیب باران و آفتاب مصون نبودند علاوه بر اینکه بر بالای سنگ مزار شیخ احمدجام درخت پستهای قرار گرفته که آسیبهایی به مزار رسانده، اما اینطور به میرسد که درخت جنبۀ مقدس دارد و قابل احترام است. در بخشهای داخلی مجموعه در برخی قسمتها لکههای رطوبت برروی سطوح قابل مشاهده بود به خصوص در مسجد جامعنو که لزوم بررسیهای بیشتر برای نگهداری و جلوگیری از آسیبهای احتمالی که قابل مشاهده نیست را میطلبد تا با توجه به مرمتی که قبلاً صورت گرفته هزینه و وقت صرف شده تلف نشود. بخشی که گنبد فیروزشاهی قرار گرفته گویا به انبار نگهداری فرش تبدیل شده بود و به مرمت نیاز داشت.
مسجد و مقبرۀ مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی
در مزار ابوبکر تایبادی همانند مزار شیخ احمدجام در مقابل ایوان منتهی به گنبدخانه درخت پستهای بر بالای مزار قرار گرفته است. با توجه به اینکه در این مجموعه مرمت صورت گرفته، اما همانند مجموعۀ شیخ احمدجام اینطور به نظر میرسد بهتر است تمهیداتی برای محافظت از سنگ مزار اندیشیده شود. در گنبدخانه بر روی ازاره، شیشههایی قرار گرفته تا علاوه بر دیوار از نوشتههای به یادگار مانده از ادوار مختلف هم محافظت شود. (تصویر شمارۀ 1) در طرفین گنبدخانه اتاقهایی بود که متأسفانه امکان بازدید از آنها فرآهم نشد.
تصویر شمارۀ ۱: «نقش شیرین رود از سنگ ولی ممکن نیست/ که خیال رخش از خاطر فرهاد رود. بتاریخ … رمضان المبارک … مرقوم گشت. کمترین فی اعتبار محب علی ساکن …». (منبع: آرشیو نویسنده)
مسجد جامع و مسجد گنبد سنگان
مسجد جامع سنگان دارای دو ایوان با اختلاف سطح یک پله از کف حیاط اصلی است. طاق ایوان جنوبی به طرفین رانش پیدا کرده که برای جلوگیری از تخریب و شکست، ایوان از دو طرف در طاقهای کناری، در دو نقطه مهار شده است. سقف ایوان شمالی با تختههای چوب پوشیده و ستونهای چوبی از آن نگهداری میکنند. برای وارد شدن به ایوان جنوبی (قبله) با توجه به اینکه ایوان فرش نشده است بایستی کفشها را در بیاوریم. در مسجد گنبد در حیاط یک ایوان مسقف چوبی قرار گرفته و بعد از حیاط داخل گنبدخانه میشویم، هر دو مسجد به لحاظ نگهداری در وضعیت مطلوبی قرار گرفته بودند.
مسجد و مدرسۀ زوزن
از مساجد دو ایوانی خراسان که طاق هر دو ایوان فرو ریخته است. بنای مسجد و مدرسه بر روی بقایای مساجد قبل از خود ساخته شده و به دلیل همزمانی با حملۀ مغول نیمهتمام رها شده است. تاریخ بنای مسجد طبق کتیبۀ موجود در بنا به 616 هـ . ق بر میگردد. آخرینبار توسط شهریار عدل بررسیهایی برای شناخت مسجد و مدرسه و به طور همزمان مرمت صورت گرفته، که در کنار عدل، لبافخانیکی کاوشهایی کرده و طی این کاوشها به نتایج ارزشمندی دست یافته، به طور نمونه محراب گچبریِ نفیسی که از یافتههای کاوش لبافخانیکی است که وضعیت نگهداری از آن چندان رضایتبخش به نظر نمیرسید. از زمانی که اقدام به مرمت بنا شده تا کنون داربستهای فلزی در محل مسجد و مدرسه بر پا است و متأسفانه باعث به وجود آمدن محدودیتهای برای بازدیدکنندگان میشود و حتی ممکن است مخاطراتی به وجود آورد.
مسجد جامع خواف
بعد از ورود به حیاط مسجد یک صُفه با اختلاف سطح کم نسبت به حیاط، روبهروی ایوان منتهی به گنبدخانه (قبله) قرار گرفته است. در جبهۀ جنوبی ایوان، اتاقهایی در دو طبقه قرار گرفته که نسبت به کاربری آنها بیاطلاعم و در جبهۀ شمالی ایوان در امتداد حیاط، ساختمان جدیدی قرار دارد که دارالحفظ مسجد است و محرابی داشت (تصویر شمارۀ 2) که دو طرف محراب جفت ستونهایی قرار داشت که در هر سمت فضایی به ابعاد محراب با دیواری روبهروی آن به ارتفاع حدود یک متر بود و اینطور به نظر میرسید که محلی برای خطبه خواندن یا اقامۀ اذان باشد. در اتاق جنوبی گنبدخانه منبر چوبیای قرار گرفته که طبق گفتۀ مسئولین مسجد قدمتاش طبق نوشتۀ روی منبر به 908 هـ . ق میرسد، متأسفانه منبر به لحاظ قرارگیری در محل بگونهای بود که مؤفق به خواندن مرقومۀ روی منبر نشدم. مسئولین مسجد جامع اینطور بیان کردند که از آستان قدس بررسیهایی بر روی منبر شده است، اما زمانیکه من منبر را دیدم وضعیت آن به لحاظ نگهداری مطلوب نبود که لزوم رسیدگی و توجه بیشتر به آن انتظار میرود.
تصویر شمارۀ ۲: محراب گچبری دارالحفظ مسجد جامع خواف. (منبع: آرشیو نویسنده)
پایانی بر یک آغاز
بیشتر آثار مورد توجه که بازسازیهایی در آنها صورت میگیرد به دلیل توجه بیشتر مردم به آنها است و اگر بخواهم نمونهای از بیتوجهی به علمای شیعه را مثال بزنم، میتوانم به بنای مقبرۀ قطبالدین حیدر در تربتحیدریه (زاوه) اشاره کنم (نصرالله پورجوادی به اشتباه قطبالدین حیدر را از علمای سنی دانسته است.) که برخی اسامی روی درِ چوبی مقبره گویا مخدوش شده بود و نحوۀ نگهداری از درِ چوبی و حتی مقبره و تزیینات گچی مطلوب نبود که این نشان میدهد توجه به مقابر یا بناها براساس نوع مذهب علما یا مردم منطقه نیست؛ بلکه ممکن است براساس دیدگاههای مسئولین مربوطه به صورت کلان به بناهای تاریخی و قوانین موجود بر نحوۀ مرمت و نگهداری از آنها باشد. به صورت کلی میتوان اینطور گفت که بایستی عموم مردم را به سمت شناخت همۀ آثار تاریخی تشویق کرد تا از این طریق تمهیدات لازم برای مرمت و نگهداری از بناها با جدیّت بررسی شود، البته شناخت سنتها و عقاید دیگر اقلیتها و احترام به آنان از موضوعات مورد اهمیت است که باعث به وجود آمدن همدلی بیشتر میشود. در پایان این نکته را یادآوری میکنم که مردم مناطق یاد شده در محرومیت به سر میبردند و با تمام مشکلاتی که زیر سایۀ بیتوجهی نسبت به آنان تحمیل شده است با گشادهرویی پذیرای ما بودند و لحظهای خنده از چهرههایشان خاموش نمیشد، اما در پشت خندههایشان نگرانیای موج میزد که همۀ اعضای گروه ما میتوانستند آن را حس کنند. قطعاً هر بنا داستانی از مردم را به همراه خود دارد که زیر خروارها تاریخ فریاد میزند، فقط گوشی میخواهد که شنوا باشد.
من همیشه گفتهام که لوکوربوزیه همان معماری بود که شهر را کشت. او تاریخ را کاملا نادیده گرفت. او از شهر متنفر بود. او میخواست شهر را تقسیم و به قلمروهایی برای زندگی، کار، تجارت و غیره تجزیه کند. او به شهر و بناها همچون ماشین میاندیشید. اما دیدگاه من همیشه برعکس او بوده. هر شهر مکانی است بسیار پیچیدهتر {از آنچه لوکوربوزیه تصور میکرد}. شهر جایی متناقص و متضاد و مخدوش است.
شهرها را باید تعمیر و درمان کرد، نه این که آنها را بکوبیم و از ابتدا بسازیم. شهرها از دههزارسال پیش ایجاد شدند، اما برای لوکوربوزیه تاریخ وجود خارجی نداشت. بیانیههای او فقط رو به آینده داشت. اما این بدیهی است که مردم ترجیح میدهند در مراکز تاریخی زندگی کنند، نه شهرهای جدید. من تلاش کردم که برای مدرنیسم سادهانگار از طریق بازگرداندن روح شهرهای مدیترانهای جایگزینی پیدا کنم. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily در سال ۲۰۱۶)
مرمت بافتهای تاریخی و احیای آن مسئلهٔ خیلی مشکلی است. چراکه لازمهٔ احیای بافتهای تاریخی بهرهگیری از مشارکت مردم است ولی مردمی که الان در بافتهای تاریخی ما زندگی میکنند افرادی هستند که چندان به این مناطق تعلق ندارند. چراکه از اقشار قدیمی آنجا نیستند و بیشتر آنها تازهواردند. بیشتر افرادی که دارای یک رفاه نسبی و امکانات مالی بودند آنجا را ترک کردهاند و به دیگر نقاط شهر رفتهاند. بنابراین افراد ساکن فعلی از اقشار کمدرآمد شهری هستند. مثلا در بافت تاریخی شیراز بررسی مشخصات جمعیت ساکن نشان داد که تنها خاستگاه حدود پنجاه و پنج درصد از آنان خود شهر شیراز است و چهل و پنج درصد دیگر اصلاً اهل شیراز نیستند. مقایسهٔ این رقم با غیر شیرازیهای کل شهر که بیست و سه و نیم درصد است نشاندهندهٔ مهاجرپذیری شدید بافت تاریخی است. در زمینهٔ میزان درآمد هم بررسیها نشان داد که بیشتر از نود و شش و نیم درصد از ساکنان این مناطق از اقشار کمدرآمد و میاندرآمد هستند. طبیعتا با نیروی این افراد نمیتوان بافتها را احیا کرد و به همین دلیل نیاز به دخالتهای ارادی وجود دارد که به طریقی امکانات و سرمایه را به آنجا ببرد.
البته سرمایهها هم برای رفتن به این مناطق چندان کشش ندارند. ارگانهای عمومی مثل شهرداریها میتوانند سرمایهگذاری کنند اما آنها ترجیح میدهند منابع مالی خود را در جاهایی خرج کنند که هم نمود بیشتری دارد و هم این که برایشان خیلی سادهتر و مطمئنتر است. مثلاً شهرداری اصفهان در کنار رودخانهٔ زایندهرود هزینه و خرج زیادی کرد اما در بافت تاریخی اصفهان وقتی دخالت میکند دخالتش از نوع خیابانکشی است و کاری غیر از این صورت نمیدهد که بالطبع با مخالفت سایر نهادها روبهرو میشود. (در گفتگو با ناصر بنیادی و مهدی عباسزاده، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴۵، سال ۱۳۸۳)
صالحترین شخصی که میتواند به نگهداری درست ساختمان بپردازد همان کسی است که درون و پیرامون آن میزید. کوتاهی ساکنان و شاغلان در ساختمانهای گونهگون کشور ما در رفغ نارساییهای آنها امری غریزی و ذاتی نیست بلکه زادهٔ شرایطی است که بازار رابطههای مالی – اقتصادی و اداری – مدیریتی و جو تصنعی و ملتهب اجتماعی – ساختمانی فراهم آورده است.
از دیدگاه ما جدایی یا فاصلهٔ معماری از معمار را از راه آگاهانه مسئول کردن مردم به نگهداشت درست آنچه دارند میتوان از میان برداشت. برای این امر خطیر میتوان به ساکنان و شاغلان، مالکان و صاحبان، ابزارهای لازم فنی – اقتصادی – اجتماعی داد و همزمان با این تدبیر که راه مشارکت مستقیم شهروندان را در ساخت و نگهداشت ساختمانها هموار میکند بازار سرمایهگذاری در عرصه و اعیان را از سودجویان داخلی کوردلی که از تجربههای جهانی همین بازار تغذیه میشوند زدود.
و جز این هیچ تضمینی وجود ندارد که سودجویان در تضمین منافع مادی خویش نفوذ خود را تا حد قانونگذاری گسترش ندهند و تمامی موهبتهای خدادادی کشورمان را هزینهٔ خانهسازی – شهرسازیهای ناسنجیده نکنند. و یادمان باشد که مردم ما درحالیکه تشنهٔ خانهٔ نوساز وانمود میشوند، هیچگونه آموزشی برای تمییز آنچه که میخواهند و سنجش آنچه که دارند با آنچه را که به عالم تصوراتشان دربارهٔ خانه و شهر راه داده شده است ندارند. امروزه مردم ما به خواستههایی خام و تصورهایی ناسنجیده که به عنوان آرمانیشان میشمرند مجهز شدهاند و به دور از اندیشههایی هستند که حفاظت مستمر و بهسازی و مرمتهای دورهای خانه و مدرسه و بازار را همزمان با طراحی و اجرای ساختمان فهم میکنند. (در مقالهای با عنوان «کاربرد اندیشهها در حفاظت ثروتهای ساختمانی ایران» در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۱۶، سال ۱۳۷۱)
من معتقدم که آدم معماری را طبق زمان آن باید بشناسد. من در آمریکا برای خودم خانه میساختم که یک خبرنگار از شبکهٔ چهار با من مصاحبه کرد و گفت: «شما فکر نمیکنید ساختن یک ساختمان مدرن در یک محلهٔ قدیمی مناسب نیست؟» من دیدم ایشان لباسی بسیار مدرن و زیبا پوشیده است. بنابراین در پاسخ به او گفتم شما عکس مادربزرگتان را تماشا کردهاید؟ گفت بله. گفتم چرا لباسهای ایشان را نپوشیدهاید؟ خبرنگار، خندید و کوتاه آمد. من معتقدم که معمار باید معماری عصر خود را ارائه دهد و حتی یک مقدار جلوتر و آیندهنگر هم باشد. البته استفاده از شیوهها و متریالهای معماری قدیم ممکن است، در برخی نقاط به خصوص برای مرمت و نگهداری از بناهای قدیمی کار کند و جواب بدهد. من به مرمت آثار تاریخی بسیار بیشتر از این ارزش میگذارم که امروز بخواهیم یک اثر جدید بسازیم و در آن از المانها و متریالهای قدیمی استفاده کنیم. ما اگر تقلید هم کنیم، تقلید ظاهری است و تقلید باطنی نیست زیرا سبک و نوع ساختن معماری گذشته و نوع مصالحی که در آن به کار برده میشد، به کل با معماری امروز فرق دارد. بنابراین تکرار معماری گذشته هیچ لطفی ندارد و عموماً هم چیز قشنگی از آب در نمیآید اما مرمت مرکز شهر تهران یک رویکرد اساسی است. این مرکز، نقطه بسیار قشنگی است و میشود بخشهای مختلف آن را مرمت کرد و به شکل روز اول درآورد. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وبگاه هنر آنلاین در سال ۱۳۹۷)
من عید همین امسال از لالهزار رد شدم باور کنید داشتم سکته میکردم. این را با اغراق نمیگویم واقعاً حالم بد شد. دیدم سقف پاساژ رزاقمنش را دارند خراب میکنند. تعجب میکنم چرا وقتی این همه حرف از سازندگی هست و این که جلوی ویران شدن میراثها را بگیریم، چرا باید این ساختمانی که در سال 1399 صد ساله میشود امروز خراب شود. یکی از چیزهایی که باعث تعجب و احترام من است. خانواده حاج امینالضرب (مهدوی)ها هستند من واقعاً به احترام این خاندان کلاه از سر برمیدارم. وقتی رفتم خانهی اینها را دیدم بسیار خوشحال شدم که دیدم این خانه را همانطور نگه داشتهاند و در آن زندگی میکنند. وقتی کمی با فاصله به این روند نگاه میکنیم متوجه میشویم که در این مسایل خودمان هم به اندازهی دولتها مقصریم ما به راحتی میپذیریم که میراثهایمان از بین برود. به راحتی تسلیم مُد میشویم. در صورتی که در کشورهای پیشرفته و دارای پیشینهی فرهنگی مثل فرانسه یا ایتالیا یا انگلستان چند محلهی قدیمی هست که قدمتش مثل محلههای امیریه و منیریه و سیروس ماست. این خیابانها قیمتش گرانتر از خیابانهای جدیدتر است به دلیل پیشینهی فرهنگیاش و تمام ساختمانهای خوب قدیمیشان را هم مرمت کردهاند و نگهداشتهاند این کوچ کردن به شمال شهر که از دولتمردان ما هم شروع شد بد بود. مثلاً کاخ مرمر و اطراف آن واقعاً چه اشکالی داشت که کوچ کردند به نیاوران… بعد هم مردم عادت کردند. کاخ بوکینگهام الان کجاست؟ درست وسط لندن. همانجایی که از گذشته بود، مثل میدان توپخانهی ما. خیابانهای ری و امیریه و عودلاجان و سیروس (که من در آن بزرگ شدهام) هنوز هم خانههای بسیار زیبایی دارد. هر چند کهنه و قدیمی مثلاً همین خانهی آقای کاظمی که بسیار زیباست روبهروی امامزاده یحیی هر چند که خوب بازسازی نشده ولی باز هم زنده باد که این خانه را نجات دادهاند. از این خانهها بیشتر از صد تا دویست تا بود که همه از بین رفته در صورتی که میشد با یک شهرسازی خوب از آنها استفاده کرد. من بهترین شغل را در آمریکا داشتم در معتبرترین دانشگاه درس میدادم ولی عاشق کشورم بودم که برگشتم اما کسی ظاهراً به حرف کسانی که عاشق کشورشان هستند گوش نمیکند. راستش را بگویم، من وطنپرستی را از اروپاییها آموختم، آنجا مردم از داشتههایشان حراست میکنند و دولت موظف است به خواستهی آنها که مالیات میدهند احترام بگذارد. (در گفتگو با ندا عابد نویسندهٔ ماهنامهٔ آزما، ش ۱۰۹، فروردین سال 1394)
خانههای خالی از سکنه در ژاپن بسیار است. ما ناچاریم دربارهٔ چگونگی مرمت و مقاومسازی ساختمانهای قدیمی بیندشیم. اگر ما {به عللی همچون محدودیت منابع مالی} نمیتوانیم خانههای تازه بسازیم، پس باید به جای تخریب بناهای قدیمی آنها را بازسازی کنیم. ما باید از ساکنان بناهای قدیمی بپرسیم که میخواهند از ساختمانشان چه استفادههایی بکنند و کار را در حین همفکری با آنها پیش ببریم. اگر چنین نکنیم، معماری فایدهاش را از دست میدهد. معماران آینده باید نقش مفسر و رابط میان متولیان ساخت و ساز و ساکنان بناها را ایفا کنند. (در گفتگو با Moronaga Yuji، منتشر شده در روزنامهٔ Asahi Shimbun در سال 2016)