دسته‌ها
رنزو پیانو

رنتسو پیانو: بناها همچون فرزندان معماران‌اند؛ ما مشتاقیم که فرزندانمان خوشحال باشند و خدا را شکر بیشتر بناهای من زندگی‌ای شاد داشته‌اند

بناها همچون فرزندان {معماران} هستند؛ شما {هم مثل هر پدر و مادری} بسیار مشتاقید که بچه‌هایتان خوشحال باشند. برخی از آنها زندگی‌ای شاد دارند و برخی از آنها ندارند، و در حالت دوم رنج می‌برید.

خدا را شکر بیشتر بناهای من زندگی‌ای شاد داشته‌اند؛ برخی اوقات زندگی سختی {برای یک بنا} در پیش است، اما یک زندگی مدنی زندگی خوبی است، چرا که دارید مکانی برای مردم ایجاد می‌کنید.

و نخستین چیزی که برای حقیقتاً خوشحال بودن نیاز دارید این است که دوست داشته شوید؛ این که پذیرفته شوید، حتی اگر رسیدن به آن زمان طولانی‌ای را طلب کند. {داستان بناها هم همین است.} (در گفت‌وگو با Jackie Daly، منتشر شده در وب‌سایت Financial Times، سال ۲۰۲۱)

دسته‌ها
وینی ماس

وینی ماس: نود و پنج درصد از بناهایی که امتیاز برتر گواهی‌نامه‌های پایداری را کسب کرده‌اند بسیار زشت هستند

کتابی هست که آن را با عنوان «رؤیای سبز» منتشر کردیم، با {همکاری} دو گروه از پژوهشگران دکتری که زیبایی همهٔ بناهایی را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده‌اند که امتیازهای برتر استانداردهای «لید» و «برییم» را در سرتاسر دنیا کسب کرده‌اند. بنا بر این {پژوهش}، مثلاً نود و پنج درصد این بناها بسیار زشت هستند و این امر دوست داشتن آنها را سخت می‌کند. چرا که اگر شما یک بنا را دوست بدارید، همین {دوست داشتنی بودنش} واقعاً پایدارترین چیزی است که در مورد آن می‌توانید ببینید و احساس کنید.

اما این که استانداردهای «لید» و «برییم» در ده سال گذشته باعث ایجاد چنین زشتی‌ای شده‌اند تکان‌دهنده بود؛ و دلایل بسیاری برای این امر وجود دارد. البته چیزهای فوق‌العاده خوبی در مورد این گواهی‌نامه‌ها وجود دارد، اما {این وجوه مثبت} معمولاً فدای {جنبه‌های دیگر} می‌شود. (در گفت‌وگوی منتشر شده در مجلهٔ The New ARCH، دورهٔ ۲، شمارهٔ ۲، سال ۲۰۱۵)

دسته‌ها
پیتر زومتور

پیتر زومتور: می‌خواهم بناهایی خلق کنم که مستعد دوست داشته شدن باشند

من عاشق ساختمان‌ها هستم. وقتی به زندگانی خود نگاه می‌کنم، می‌بینم که عاشق ساختمان‌هایی هستم که از طریق کیفیات اتمسفرشان، از طریق احساسی تاریخی، و از طریق کامل بودن با من سخن می‌گویند. این امری اساسی در زندگی است. من به یک نفر نگاه می‌کنم و خیلی خوب است اگر بتوانم او را دوست بدارم یا عاشقش باشم. حس قشنگی است وقتی کشف می‌کنم که یک رابطهٔ خوب {میان من و آن فرد} برقرار است. من به همین طریق ساختمان‌ها را تجربه می‌کنم. در این امر من تنها نیستم و همهٔ آدم‌ها این ایده را دارند. من می‌خواهم ساختمان‌هایی خلق کنم که مستعد دوست داشته شدن باشند. همهٔ هدفم همین است. {این هدف} چیز ویژه‌ای نیست.

{…} {برای توفیق در خلق ساختمانی که بتوان آن را دوست داشت} سطوح مختلفی هست. در مقام یک معمار، شما باید سطح فنی، سطح شهرسازانه و سطوح دیگر را دنبال کنید. اما احتمالاً مهم‌تر از همه وحدت میان کارکرد، اتمسفر و فضاست. طوری که آشپزخانهٔ مادر من شبیه آشپزخانهٔ مادر من باشد و نه یک چیز بیگانه. موضوع {کار معمار یافتن} آن چیز حقیقی است. این همان چیزی است که من به دنبالش هستم.

من پیشهٔ معماری را پیشهٔ سامان دادن و ابداع فرم‌ها به حساب نمی‌آورم. کارهایی که من می‌خواهم انجام دهم به فرم نیاز دارند و بنابراین من به آنها فرم می‌دهم. من نسبت به چیزهایی که {به درستی} کار نمی‌کنند بسیار حساسم. {…} من مهارت و استعداد طراحی چیزهایی که به درستی کار می‌کنند را دارم، که یک موهبت است. همچون راجر فدرر که می‌تواند تنیس بازی کند، آن هم یک موهبت است. (در گفت‌وگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، ش ۱، سال ۲۰۱۷)