به نظر من ما همیشه در دام شناخت {پیشینی}، عرفها، نظرات همگانی و ملاحظات عمومی میافتیم. و من فکر میکنم اینها مسائلی است که ما همواره از آنها تأثیر میگیریم و میخواهیم کاری مشابه کنیم. در معماری هم همینطور است. معماری چیست؟ آیا مؤسسه هندی مدیریت در بنگلور معماری نیست چون صرفاً یک ساختمان {معمول} نیست؟ {معماری} یک حرکت دستهجمعی است که در آن چیزهایی را تجربه میکنید. واژهٔ معماری خودش یک دام است. بخاطر همین وقتی ما به معماری فکر میکنیم، به آن چه مشترک است، آنچه آشناست میاندیشیم. اگر یک چیز مورد تحسین بقیه است، چرا ما همان مسیر را طی نکنیم، درست است؟ اما برای من معماری {طی کردن} مسیری است که هیچکس پیشتر برای رسیدن به چشماندازی تازه آن را نپیموده است. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت Stir World در سال ۲۰۲۰)
برچسب: مسیر
به نظر من وقتی با شهرسازی سر و کار داریم، مسئلهٔ اساسی این است که رویکرد خود را پیاده و تحمیل کنیم. در یک معنا معمار و شهرساز برای خود نوعی «دیکتاتور» به حساب میآیند. مثلاً وقتی من «در» را اینجا میگذارم همه را وادار میکنم که از اینجا عبور کنند و اگر جای «آن» را عوض میکنم، باز همه مجبور به تبعیت هستند. اما وقتی «در» جایی درست قرار گرفته باشد گمان میکنم مشکلی نخواهیم داشت.
من در قُرنه دست به تجربهای زدم. ما ورودی به حیاط یک خانه را داشتیم. بعد داخل حیاط ورودی به اتاقها را. من از در بیرونی به طرف در داخلی قدم برداشتم، اما خیلی طبیعی، درست مثل حرکت [ناخودآگاهی] که با دست خود انجام میدهم. (و گاه من با دستم اینطور طراحی میکنم و این حرکت باید دلپذیر باشد). بدین ترتیب یک بار، دو بار، سه بار، چهار بار از یک در به در دیگر حرکت کردم؛ بسیار طبیعی.
بعد به همراه یک نفر دیگر نیز این کار را کردم؛ کسی پشت سر من حرکت میکرد و مسیر من را با آهک علامتگذاری میکرد تا بعد این مسیر را با سنگریزههایی سنگفرش کنیم. شکلی که بیرون آمده بود منحنی حیرتانگیز و پیشرفتهای بود؛ منحنی طبیعی که صرفا از خود حرکت ریشه گرفته بود. ما خوب میدانیم که هر مادهای، هر حرکتی در هر عنصری در طبیعت، حتی یک قطره باران با حرکت پیچدار آن، دارای شکل طبیعی است. این دقیقاً همانچیزی است که ما [معماران و شهرسازان] باید در پی یافتنش باشیم. (در مقالهای با عنوان «یافتن شکل طبیعی» در سال ۱۹۴۸، گردآوری و ترجمهٔ ناصر فکوهی در کتاب «پارههای هنر، معماری و شهر»)
باید مسیر و مسلکی داشته باشید. باید مسیری را دنبال کنید. من هیچگاه هدفی نداشتهام. بسیاری از مردم فکر میکنند که باید هدفی داشت و بعد برای رسیدن به آن رفت و را به دستش آورد. من فکر میکنم که بهتر است آدم هدفی نداشته باشد، در عوض مسیری را برگزیند. قدم در مسیر گذاشتن از این حیث که ممکن است به چپ و راست منحرف شوی ترسناک و آبستن خطرات است، اما اگر در محدودهٔ باریک و مستقیم مسیرتان باقی بمانید چیزی از جنس حادثه، چیزی از جنس معنا برایتان اتفاق خواهد افتاد. من مسیرم را اینگونه دنبال میکنم. {…} آنچه دوست دارید را دنبال کنید. آنچه شدیدا عاشقش هستید را دنبال کنید. آنچه دوست دارید انجامش دهید را، که ممکن است دیگران آن را بیاهمیت بدانند، دنبال کنید. زمانی که من مجموعهٔ طراحیهایم را شروع کردم – و از همین طریق معماریام را توسعه دادم – شاید به نظر دیگران انتزاعی یا دیوانهوار میرسید، اما برای من این طرحها از همان ابتدا معماری بود. همین حالا هم معماری است، چون هنوز از آنها در کار فعلی خود استفاده میکنم. طراحی برای من یک مسیر بود. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه The Talks، سال 2014)