تمرکز ما در دفترمان بر روی آثاری است که در تقاطع معماری، ارتباطات و فنآوری تازه قرار میگیرند. یکی از سرمایهگذاریهای بزرگ در کار ما جستجو برای گسترش حوزهٔ معماری، فراتر از صرفاً ساختن مواد، است. تأثیر رسانهها و مصالح جدید فهم ما از «فضا» را به مثابه صحنهای برای ارتباط و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی گسترش داده است. ما با نگاه دقیق به بستر و بررسی منتقدانهٔ برنامهٔ طرح تلاش میکنیم چیز ویژهای را که به مکان طرح اختصاص دارد استخراج کنیم. ما معتقدیم که معماری باید همچون یک فعالکننده مردم را از حالت منفعل در انتظار به سطح دستاندرکار مشارکت و رسیدگی حرکت دهد. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۴)
برچسب: مشارکت اجتماعی
مرمت بافتهای تاریخی و احیای آن مسئلهٔ خیلی مشکلی است. چراکه لازمهٔ احیای بافتهای تاریخی بهرهگیری از مشارکت مردم است ولی مردمی که الان در بافتهای تاریخی ما زندگی میکنند افرادی هستند که چندان به این مناطق تعلق ندارند. چراکه از اقشار قدیمی آنجا نیستند و بیشتر آنها تازهواردند. بیشتر افرادی که دارای یک رفاه نسبی و امکانات مالی بودند آنجا را ترک کردهاند و به دیگر نقاط شهر رفتهاند. بنابراین افراد ساکن فعلی از اقشار کمدرآمد شهری هستند. مثلا در بافت تاریخی شیراز بررسی مشخصات جمعیت ساکن نشان داد که تنها خاستگاه حدود پنجاه و پنج درصد از آنان خود شهر شیراز است و چهل و پنج درصد دیگر اصلاً اهل شیراز نیستند. مقایسهٔ این رقم با غیر شیرازیهای کل شهر که بیست و سه و نیم درصد است نشاندهندهٔ مهاجرپذیری شدید بافت تاریخی است. در زمینهٔ میزان درآمد هم بررسیها نشان داد که بیشتر از نود و شش و نیم درصد از ساکنان این مناطق از اقشار کمدرآمد و میاندرآمد هستند. طبیعتا با نیروی این افراد نمیتوان بافتها را احیا کرد و به همین دلیل نیاز به دخالتهای ارادی وجود دارد که به طریقی امکانات و سرمایه را به آنجا ببرد.
البته سرمایهها هم برای رفتن به این مناطق چندان کشش ندارند. ارگانهای عمومی مثل شهرداریها میتوانند سرمایهگذاری کنند اما آنها ترجیح میدهند منابع مالی خود را در جاهایی خرج کنند که هم نمود بیشتری دارد و هم این که برایشان خیلی سادهتر و مطمئنتر است. مثلاً شهرداری اصفهان در کنار رودخانهٔ زایندهرود هزینه و خرج زیادی کرد اما در بافت تاریخی اصفهان وقتی دخالت میکند دخالتش از نوع خیابانکشی است و کاری غیر از این صورت نمیدهد که بالطبع با مخالفت سایر نهادها روبهرو میشود. (در گفتگو با ناصر بنیادی و مهدی عباسزاده، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴۵، سال ۱۳۸۳)
در دهههای بیست و سی قرن بیستم، مدرنیسم اروپایی به امریکا راه پیدا کرد و در آن زمان نمایش بزرگی در موزهٔ هنر مدرن برقرار بود که {ما امریکاییها} به نوعی آن را جذب کردیم و معماری مدرن در امریکا نیز از همان موقع به بعد شروع شد. اما مدرنیسم ما نوع خاصی از مدرنیسم بود. وقتی معماری مدرن در اروپا متولد شد، ریشه در خانههای پیشساخته، هفتههای کاری کوتاهتر و مشارکت اجتماعی داشت، در چیزهایی که اصلاً ربطی به زیباییشناسی نداشتند. اما ما در امریکا فقط جنبهٔ زیباییشناسانهٔ مدرنیسم را اخذ کردیم. ما شروع کردیم به خلق فضاها به جای اتاقها. و در این کار زیادهروی کردیم، مثلاُ سراغ درهای شیشهای رفتیم، و نهایتاً نتیجه این شد که حریم خصوصی از بین رفت.
راه حل این است که هر دو را داشته باشیم. این که اتاقهایی خلق کنیم که به اندازهٔ کافی بزرگ باشند تا احساس گشودگی و مشارکت، بسته به این که چگونه دلتان بخواهد با فضای بیرون مشارکت کنید، ایجاد کند. و این که اتاقهایی بسازیم که بتوانید در آنها بخوابید و پرده یا کرکره را ببندید تا اتاقی تاریک در اختیار داشته باشید و {و با داشتن چنین اتاقی} در فضایی که آتریومی به ارتفاع دوطبقه و اتاقی شیشهای دارد به خواب نخواهید رفت. این همان زبانی است که من از آن صحبت میکنیم. اجزایی تکراری در بناها و خانهها وجود دارد که اندیشیدن به آنها همیشه جذاب است. (در گفتگو با Amy Rose Dobson، منتشر شده در وبگاه Curbed، سال ۲۰۱۲)