دسته‌ها
پل رودولف

پل رودولف: من نه به ترندها و مدها، بلکه به آنچه مناسب‌ترین است علاقه‌مندم

من فی‌نفسه به تقارن یا عدم تقارن علاقه‌ای ندارم. یکی از ویژگی‌های قرن بیستم این است که هیچ‌چیز هیچ‌گاه کامل نیست، هیچ‌چیز هیچ‌گاه ثابت نیست. ما به چیزها طوری که در درون خود کامل هستند فکر نمی‌کنیم. یک بنا را فقط می‌توان در رابطه با موقعیتی که تغییر می‌کند در یک مقطع زمانی خاص در نظر گرفت. پس طراحی گذشته و آینده را اظهار می‌کند.

بنابراین کل ایده‌ی بناهای ناتمام که قرار است به طرق نامعلوم گسترش یابد فکر دائم {من} است. من حالا به قدر کافی زیسته‌ام تا بدانم که بناها خراب می‌شوند، آتش می‌گیرند، بخش‌هایی به آنها اضافه می‌شود، کاربران آن عوض می‌شوند و غیره. بنابراین برای من، طراحی معبدی در پارک، یا همراستا کردن یک خیابان بزرگ که پیرامون یک محور سازماندهی شده بی‌معنی است.

{…} من خیلی به ترندها و مُدها علاقه ندارم، بلکه به آنچه مناسب‌ترین است علاقه‌مندم. تقارن به منزله‌ی یک شیوه‌ی جهت‌یابی در جایی که پای جمعیت بسیار در میان است، مثلاً در فرودگاه، شاید بهترین استفاده را داشته باشد، اما حتی در این حالت هم خورشید از دادن نور متقارن خودداری می‌کند. کیفیت پایانِ باز معماری قرن بیستم در بیشتر مواقع تقارن را ناتوان می‌سازد. (در گفت‌وگو با John W. Cook، منتشر شده در کتاب Conversation with Architects در سال ۱۹۷۳)

برای مشاهده‌ی پروفایل پل رودولف اینجا کلیک کنید.

دسته‌ها
چارلز مور

چالرز مور: اثر معماری باید راجع به وضعیت موجود اظهار نظر کند

از نظر من معمار باید هنرمند باشد. من دربارهٔ این موضوع اخیراً {…} سخنرانی کرده‌ام. آنچه گفتم بر اساس نقل قولی از تی اس الیوت راجع به هنر و هنرمند بود. او راجع به نمایشنامه سخن می‌گفت و این نکته را مد نظر داشت که کارکرد هنرمند این است که به بیننده یا شنونده دیدگاهی نظم‌یافته به واقعیت اعطا کند. برای چنین کاری او می‌باید فرصت داشته باشد تا برای خویش درکی از نظم واقعیت را پرورش دهد.

این نکته به نظر من نقطه‌ای جذاب برای شروع است، چراکه راجع به نظم صحبت می‌کند، آن هم به طریقی که معماران بصورت پایان‌ناپذیر در حال انجامش هستند. اما همچنین راجع به واقعیتی سخن می‌گوید که معماران تقریباً هیچ‌گاه به آن اشاره نمی‌کنند. ادعای من به زبان ساده این است که انتظام دادن معماری به روشی که معماران نیمهٔ اول قرن {بیستم} انجام داده‌اند، معمار را با خطر نامربوط بودن مواجه می‌کند، همچون آن دسته از نمایشنامه‌نویسانی که کارشان نوشتن کمدی‌های مخصوص اتاق نشیمن آن هم در زمانهٔ بحران‌های اجتماعی است. نظم به خودی خود چیز جذابی نیست، مگر آنگاه که با نظم نوعی از واقعیتی که ظاهراً مهم است سر و کار داشته باشد.

از همینجا بود که من استقرا کردم که بناها همچون نمایشنامه‌ها هستند، ابژه‌هایی روایی که می‌توانند همان تنوع شخصیت‌هایی را که نمایشنامه‌ها دارند داشته باشند. از همین حیث بناها می‌توانند {و بایسته است} راجع به وضعیت موجود اظهار نظر کنند، راجع به بسترشان، راجع به مسئلهٔ بیرون نگاه داشتن بیرون و درون نگاه داشتن درون، راجع به مسئلهٔ ساخته شدن خودشان، راجع به مردمی که از آنها استفاده می‌کنند، راجع به مردمی که آنها را ساخته‌اند، راجع به همه‌جور چیزی، که می‌تواند خنده‌دار، غمگین، احمقانه، بی‌صدا یا گنگ باشد.

از نظر من انجام همهٔ اینها برای یک بنا کاری مشروع و درست است، و معمارانی که تلاش می‌کنند همه‌چیز را، هرچند که مقصودش احمقانه باشد، متعالی از کار دربیاوند، کارشان مثل نویسنده‌های کمدی‌های مخصوص اتاق نشیمن {برای سرگرم کردن قشر خاصی از آدم‌ها فارغ از شرایط اجتماعی} است، کاری که انجامش منجر به از دست دادن توجه عموم مردم می‌شود. (در گفتگو با John w. Cook و Heinrich Klotz، منتشر شده در کتاب Conversation with architects در سال ۱۹۷۳)